منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-05 |
نویسنده: | راگورام راجان | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
به نظر میرسد رشد اقتصاد در ایالاتمتحده دوباره کند شده است. این مساله ممکن است ناشی از عوامل مقطعی باشد، مثل سونامی ژاپن که زنجیره عرضه را قطع کرد و موجب شد برخی کارخانهها کارشان را متوقف کنند. |
|||
نگاه جادوی پول همچنین، قیمتهای بالای نفت هزینهای را بر درآمد قابلتصرف بار کردهاند و مانعی بر سر راه رشد تقاضای مصرف تراشیدهاند. این مساله منجر به افزایش موجودی بازار و بنابراین کاهش تولید شده است. کمتر ممکن است فرآیند بهبود اقتصادی بیدلیل باشد، خصوصا وقتی مثل این دفعه خیلی ضعیف باشد، اما فارغ از اینکه آیا عوامل آخرین کاهش رشد اقتصادی زودگذر یا پایدار است، این تصور وجود دارد که میتوان از بانک مرکزی ایالاتمتحده خواست تا کاری کند. برخی آمریکاییها، رییس بانک مرکزی، بن برنانکه را همچون جادوگری مدرن میبینند که میتواند اقتصاد را با تکان دادن عصای سیاستهای پولیاش زنده کند_ابتدا نرخهای بهره بسیار پایین، سپس تسهیل مقداری و شاید در نهایت چاپ پول. اگر تورم پایین است، آنها از بانک مرکزی میخواهند تا هر حقهای که در جیب دارد به کار گیرد تا اقتصاد احیا شود. مثل جنگ جهانی اول که ژنرالها تمام سربازانشان را با فرستادنشان به خط مقدم به کشتن میدادند؛ تلاش بیهودهای برای غلبه بر دشمن؛ «پول آسان»با تعداد بیشتری همین کار را میکند؛ این طور که به نظر میرسد سیاست آنها کار نمیکند. بیش از هر کنش سیاسی دیگر، سیاست پولی از ایجاد این حس ضربه میبیند که فرصتی برای سواری مجانی گرفتن باز شده است. بله، نرخ بهره، بهای پساندازها است و به مصرفکنندگان انتقال داده میشود. به همان اندازه که بانک مرکزی سعی میکند این بها را پایین نگه دارد (و برخی اقتصاددانان توانایی بانک مرکزی به پایین نگهداشتن معنادار نرخ بهره را زیر سوال میبرند)، دارد از پساندازکنندگان مالیات میگیرد و به مصرفکنندگان یارانه میدهد. به وضوح، هیچ سیاست دولتی برای پایین نگه داشتن قیمت هر کالای واقعی، روشی موثر برای تحریک اقتصاد نیست _ هر منفعتی برای مصرفکنندگان، ضرری برای تولیدکنندگان است و اگر قیمتهای بازار منصفانه باشد عموما کفه ضرر بر کفه منفعت میچربد. بنابراین چرا باید وضعیت پساندازها متفاوت باشد؟ یک نگاه این است که سرمایهگذاری گرفتار تصلب بازار کار است (دستمزدها با سماجت بسیار بالاست). علاوه بر این منافع اجتماعی مهم- مثلا اجتماعات و خانوادههای منسجمتر ناشی از سرمایهگذاریهایی است که تولید اشتغال میکند، بنابراین نرخ پایینتر بهره، به شرکتها، یارانه ضروری را برای سرمایهگذاری میدهد. البته شواهد اندکی مبنی بر این ادعا هست که مانع واقعی در برابر سرمایهگذاری، دستمزدهای بالا و رو به رشد است (بسیاری از شرکتها اضافهکاریها، امتیازات و حتی دستمزدها را در طول بحران قطع کردند). علاوه بر این با توجه به اینکه نرخهای بهره برای شرکتهای بزرگ در پایینترین سطح چند دهه گذشته است (در واقع بزرگترین رقم منفی را دارد، یعنی در واقع پساندازکنندگان به شرکتها پول میپردازند تا پولشان را قرض کنند)، هزینه سرمایه احتمالا مهمترین دلیل اینکه سرمایهگذاری بیشتری در ایالاتمتحده نمیشود، نیست. حجم عظیم یارانهها البته آنها را به بازنگری ترغیب میکند، اما آیا ما نباید از خود بپرسیم که آیا روشهای موثرتری برای حل مساله عدم سرمایهگذاری هست یا خیر؟ دومین دیدگاه این است که خانوارها ترسیدهاند؛ بنابراین زیادی پسانداز میکنند، نیاز هست که آنها را به مصرف بیشتر و پسانداز کمتر واداشت. با توجه به اینکه نرخ پسانداز خانوارهای آمریکایی در حدود 5 درصد است و اینکه آنها به شدت بدهکارند، تصور اینکه آنها زیاد پسانداز میکنند، دشوار است. در حالی که به نظر خوب میآید که آنها را واداریم بیشتر خرج کنند و پسانداز را به آینده محول کنند، اما مهندسی این فرآیند بسیار دشوار است. به هر حال به یاد داریم که حباب مسکن تا حدی ناشی از این سیاست بود که اعتبار به سمت خانوارها جریان یافت به این قصد که با خرج کردن آنها، ایالاتمتحده از بحران داتکام به در آید. مسیر سومی که احتمالا پول آسان میتواند موثر باشد این است که ارزش سرمایههایی چون موجودیهای انبار، اوراق قرضه و خانهها را بالا بکشد؛ بنابراین مردم احساس ثروتمندتر بودن کنند؛ بنابراین به خرج کردن علاقه بیشتری نشان دهند. برای اینکه این روش پایدار باشد، باید حس ثروتمند بودن مستمر باشد. در غیر این صورت، موجی که بالا رفته فرود خواهد آمد و این بار خانوارها بسی بیشتر از بازارهای مالی خواهند ترسید. به وضوح کسی هزینه نرخهای بهره بسیار پایین را خواهد پرداخت: پساندازکننده صبور و شکیبا. جالب این جاست، حالا که مصرفکنندگان سنتی مثل کارخانهها و خانوارهای جوان نمیخواهند یا نمیتوانند از مزایای نرخهای پایین بهره استفاده کنند، نرخهای پایین بهره میتواند حتی به کل مصرف نیز ضربه بزند، زیرا پساندازکنندگانی مثل بازنشستهها، درآمد مالی کمتری دریافت میکنند و از مصرفشان نیز میکاهند. این مساله جدیدی نیست. اثر کلی هر نظام مالیات و یارانهای وابسته به این است که آیا مالیات گرفتن میزان مصرف را بیشتر کاهش یا یارانه دادن، آن را بیشتر افزایش میدهد. اقتصاددانان به نحو معقولی از افزایش نرخ بهره سپردههای بانکی در چین دفاع کردهاند چون خانوارهای چینی بیشتر کسب میکنند و بیشتر مصرف میکنند. برخی ژاپنیها اکنون شک کردهاند که آیا سیاست نرخ بسیار پایین بهره آنها میتوانسته موجب رکود اقتصادی شود؟ نگرانی دیگر پیچیدگیهایی است که پول آسان ایجاد میکند. مشاهدات بحران اخیر این حدس را تقویت میکند که نرخهای بسیار پایین بهره، موجب تحمیل طیف گستردهای از تنظیمات اوراق بهادار میشود که از طریق آن، بانکهای مرکزی خاورمیانه و آسیا به مالکیت خود بر کمخطرترین اوراق بهادار با نرخ پایین بهره پایان میدهند. تاریخ هیچگاه خودش را دقیقا تکرار نمیکند؛ کسی که سوخته است یاد میگیرد با کبریت بازی نکند؛ اما ما باید آگاه باشیم که پایین بودن غیرطبیعی نرخ بهره نتایجی جز تورم نیز دارد. در پایان، در مورد خود تورم چه میتوان گفت؟ در حالی که جلوی تورم دستمزد در آمریکا گرفته شده است، گویا سیاست مالی جهانی شدیدا رها شده است - یک دلیل برای بالا رفتن قیمتهای نفت. بانک مرکزی آمریکا (به درستی) بانکهای مرکزی خارجی را سرزنش میکند که چرا نرخهای بهرهشان را بسیار پایین نگه میدارند تا ارزش ارزشان در برابر دلار بالا نرود؛ اما بانک مرکزی نمیتواند سیاست را با این فرض تنظیم کند که دیگران بر اساس یک ایدهآل نظری پاسخ میدهند. قیمتهای بالای نفت که رشد را در ایالاتمتحده کاسته است، تا حدی نتیجه ناخواسته سیاستهای جاری است. کارهای زیادی هست که ایالاتمتحده برای ایجاد رشدی پایدار باید انجام دهد، از جمله ارتقای کیفیت نیروی کار و زیرساختها. طبعا پول آسانتر یکی از آن کارها نیست منبع: پروجکت سیندیکیت |