فصل 1 - ثروت آفرینان | |
لسترتارو نویسنده کتاب حاضر استاد نام آور در دانشگاه ام. آی. تی امریکا و یکی از برجسته ترین کارشناسان و تحلیلگران اقتصاد سیاسی، اجتماعی و جهانی است که اقتصاد امروزی جهان و تحولات آن را زیرنظر دارد. | |
zzzzzzzzzzzzz لسترتارو نویسنده کتاب حاضر استاد نام آور در دانشگاه ام. آی. تی امریکا و یکی از برجسته ترین کارشناسان و تحلیلگران اقتصاد سیاسی، اجتماعی و جهانی است که اقتصاد امروزی جهان و تحولات آن را زیرنظر دارد. وی در این کتاب ضمن تحلیل پدیده ها، پیامدهای مختلف آنها را می سنجد و هرکجا که لازم باشد هشدار می دهد. تارو شروع می دهد که مبنای ثروت آفرینی در اقتصاد امروز، دانش و تخصص است و کارآفرینان از دانش و اطلاعات ثروت می آفرینند. او هشدار می دهد که کشوری که زیر سلطه ترسوها باشد ثروتمند نمی شود و کشوری ثروتمند می شود که راه را بر شکوفایی نواندیشان خود بگشاید. این اقتصاد دان برجسته جهانی در کتاب خود از انقلابی خبر می دهد که نیروی حرکت خود را از مغزها می گیرد و عصری که در پیش است عصر استیلای دانش و تخصص های جدید است. تارو تاکید می کند که در این میان، نوآوری و خلاقیت است که ثروت می آفریند. وی در کتاب خود پیام می دهد که (نو می آید و کهنه را نابود می کند، سازندگی و انهدام هر دو باید باشند تا اقتصاد به پیش گام بردارد.) پیام دیگر او به ثروت آفرینان چنین است: سومین انقلاب صنعتی دارد عناصر سازنده هرم ثروت را به ترتیبی جدید از نو می چیند، کسی به درستی نمی داند که قاعده بازی چیست؟ برندگان کسانی خواهند بود که ماهیت هرم ثروت را در اقتصاد متکی به دانش زودتر دریابند. از تارو علاوه بر اثر حاضر، کتابهای دیگری نیز منتشر شده است. کتابهای تارو به پژوهشگران و علاقمندان مباحث اقتصادی جهان امروز کمک می کند که واقعیتهای اساسی را بهتر بشناسند. این کنتاب که قواعد بازی در قرن بیست و یکم را در مقابل خواننده قرار می دهد از چهاربخش کلی به نامهای کاوش در اقتصاد متکی به دانش، باستان شناسی هرم ثروت، جویندگان گنج و سازندگان تشکیل شده است. هر بخش نیز فصلهای مختلفی را دربرمی گیرد که تحلیل مباحث اقتصدی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی را با ذکر مثال همراه دارد. کتاب نیز حاوی دو مقدمه و یک سرآغاز است که متن سرآغاز با قلم تارو نویسنده کتاب به رشته تحریر درآمدئه است. سرآغاز کشورهای قاره اروپا (منهای انگلیس) با دنیایی روبرو هستند که الگوی موردپسند آنها، یعنی اقتصاد بازار اجتماعی از کار افتاده است و روند بلند مدت میزان بیکاری این قاره، دائم رو به افزایش است. نرخ بیکاری دو رقمی اکنون پدیده دائمی شده است. در صنایع انسان ساخته مبتنی بر نیروی مغزی جدید قرن بیست و یکم، همه اروپا بازنده است و اروپا در هیچ صنعتی پیشتاز نیست . فاصله اروپا با امریکا روزبروز بیشتر میشود قاره ای که فرهنگ را اختراح کرد. اکنون از امریکا فرهنگ وارد می کند. اقتصاد امریکا در پی فروپاشی نظام مالی آسیا، هیچ آسیبی ندید . بیکاری در این کشور در حد بی سابقه ای پایین است و تورم وجود ندارد. شرکتهای امریکایی دوباره درصدد قرار گرفته اند. در سال 1990، فقط دو شرکت از ده شرکت بزرگ اول دنیا امریکایی بودند اما در سال 1998 ، 9 شرکت از 10 شرکت اول دنیا امریکایی اند. اکنون از 25 شرکت بزرگ جهان، 20 شرکت امریکایی هستند. وقتی که نوبت به اقتصاد متکی به دانش میرسد هیچ کشوری از امریکا جلوتر نیست. با وجود این احساس نگرانی پنهان در امریکا وجود دارد وقتی که اقتصاد در اوج باشد بسیاری ممکن است در سراشیبی درغلطند. امروز در امریکا طبقه وسط روزبروز کوچکتر می شود برخی به طبقه بالاتر صعود می کنند اما بیشتر آنها به طبقه پایین فرو افتند. با وجود رونق اقتصادی؛ سالی 500 تا 700 هزار کارگر از شرکتهای سودآور اخراج می شوند. در سال 1998 حدود 680.000 نفر از کار خود بیکار شدند. دستیابی به شغل دلخواه و مادام العمر حتی برای فارغ التحصیلان دانشکده ها دشوار است. از همه بدتر اینکه رشد بهره وری نسبت به دهه 1990 به یک سوم کاهش یافته است. در نهایت این رشد بهره وری است که به ایجاد ثروت واقعی می انجامد. در آغاز قرن بیست و یکم، شش فناوری جدید میکروالکترونیک، فناوری رایانه ای، مخابرات و ارتباطات دوربرد، مواد جدید انسان ساخته ، رباتها و بیوتکنولوژی ، دست در دست یکدیگر گذاشته اند تا دنیای اقتصادی نو و بسیار متفاوتی را بسازند. پایه های قدیم کامیابی فرو ریخته است. در تمام طول تاریخ بشر، منشاء کامیابی دستیابی به منابع طبیعی مانند زمین، طلا و نفت بوده است. ناگهان ورق برگشته و دانش به جای آن نشسته است. این عصر، عصر صنایع انسان ساخته برپایه دانایی و توانایی های معزی است. بیل گیتس ثروتمندترین مرد دنیا مالک چیزهای ملموس نیست- نه زمین دارد، نه طلا، نه نفت، نه کارخانه، نه فعالیت صنعتی دیگر و نه ارتش و سپاهی- این نخستین بار در تاریخ بشر است که ثروتمندترین مرد دنیا فقط دانش دارد و بس. دانش، پایه جدید ثروت است. در گذشته وقتی که سرمایه داران از ثروت خود سخن می گفتند منظورشان مالکیت بر کارخانه و تجهیزات و منابع طبیعی بود. در آینده وقتی که سرمایه داری از ثروت خود سخن بگوید سخن او بر سر میزان دستیابی او بر دانش خواهد بود. ملتها چگونه باید ساختار و سازمان خود را عوض کنند تا محیطی ایجاد شود که بذر دانش در آن بروید و راه را بر افزایش ثروت ملی بگشاید. در آینده چگونه میتوان فناوری های نو را بر بنای هرمهای ثروت بلندتر و عریض تر به کار گرفت؟ برای بنای هرم ثروت پایدار، ابتدا باید چشم انداز اقتصادی جدید را بشناسیم. هرم ثروت جدید جایی در درون این چشم انداز قرار دارد ، بدون شناخت و اطلاعات درست، جویندگان گنج نمی توانند به ثروتهای نهفته در درون هرم دست یابند. انسانها باید کاشف، باستان شناس و جوینده گنج باشند تا گنج ثروت را در آغوش بگیرند. بخش اول: کاوش در اقتصاد متکی به دانش فصل 1: چشم انداز اقتصادی با آغاز قرن 19 و پایان کشاورزی، انقلاب سنعتی اول پدید آمد. در آغاز سده بیستم با ورود برق به صحنه زندگی، انقلاب صنعتی دوم رخ داد. امروز سومین انقلاب صنعتی در جریان است. میکروالکترونیک، رایانه، مخابرات و ارتباطات دوربرد، مواد مصنوعی، ربات و بیوتکنولوژی همه شئون زندگی را دگرگون می سازند. در انقلاب صنعتی سوم، فناوری ها با نان سرعتی در حال تغییرند که کسی نمی تواند فعالیتهای سودآور آینده کدامند/. در اقتصاد متکی به دانش، دستیابی به سودهای با ثبات، دشوار است. مدیرعامل امروزی تکیه گاه اقتصادی ثابتی نخواهد یافت. همه مدیران باید بدون وجود پایه های ثابت، برنامه های خود را بریزند و اجرا کنند. همانطور که انقلاب صنعتی دوم، اقتصاد محلی را به اقتصاد ملی تبدیل کرد، انقلاب صنعتی سوم اقتصادهای ملی را به سوی اقتصاد جهانی سوق داد. این نخستین بار در طول تاریخ است که شرکتها و بنگاههای اقتصادی از جایی در دنیا می خزند که قیمتها پایین تر است و در جایی از دنیا می فروشند که قیمتها بالاتر است. امریکایی ترین شرکت امریکایی یعنی کوکاکولا 80 درصد محصول خود را در خارج از امریکا می فروشد و باز نخستین بار است که امریکایی ترین محصول امریکا، یعنی خودرو ، متشکل از قطعاتی از سراسر جهان است. وقتی که جهان از اقتصاد محلی به اقتصاد ملی گذر می کرد، دولتهای ملی وجود داشتند و آماده بودند که اداره فرایند را یاد بگیرند. اما اکنون به عکس، دولتی در جهان وجود ندارد که امروز اداره اقتصاد جدید جهانی را بیاموزد. نهادهای بین المللی موجود مانند بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان ملل و سازمان تجارت جهانی برای برخورد با اقتصاد جهانی تاسیس نشده اند. کوتاه سخن اینکه تاسیس حکومت جهانی، در آینده ای نزدیک متصور نیست در نتیجه جهان دارای اقتصاد جهانی خواهد شد بی آنکه حکومت جهانی داشته باشد. ثروت باید در اقتصاد جهانی تحصیل شود که آرام و بی دردسر نخواهد بود و گاه به گاه توفانهای اقتصادی کاملاً دور از انتظار ایجاد خواهد کرد. چنین توفانی در 1997 آسیا را دربرگرفت . بحرانی که تا نیمه سال 1999 گسترش یافت و تقریباً بر اقتصاد همه کشورها تاثیر گذاشت. ادغام در اقتصاد جهانی ، دولتهای ملی قدرت خود را برای اداره نظام اقتصادی از دست می دهند. بازارهای مالی جهانی نمونه ای بارز است. این اتفاق در زمینه های دیگر نیز می افتد. بادهای تغییر برخود کشورها نیز وزیدن گرفته است. به جای شوروی سابق ، 15 کشور سر برآورده است. یوگسلاوی به 5 یا شاید 7 کشور تبدیل می شود. اندونزی بعید است که کشوری واحد بماند. به تدریج که قدرت و حیطه عمل دولتها کاستی می پذیرد نقش شرکتهای جهانی افزایش می یابد. نها بیش از پیش می توانند کشورها را به جان هم بیندازند. اما شرکتها هم مانند کشورها درگیرودارند. ادغامهای 4/2 تریلیونی سال 98 از ادغامهای سال 90، پنج برابر و از سال پرادغام 50 ، 97 درصد بیشتر است. در سال 97 مرسدس بنز کرایسلر را خرید و بانک آلمانی ، بانکرز تراست را ، این شرکتهای جدید چه هستند؟ آلمانی، آمریکایی یا جهانی؟ البته که جهانی هستند. فصل 2 : چشم درخشان بر بالای هرم ثروت بیل گیتس ثروتمندترین در جهان است. ارزش خالص دارایی او در پایان سال 98 بیش از 83 میلیارد دلار بود، یعنی برابر با ثروت 110 میلیون امریکایی که در پایین ترین حد هرم ثروت قرار دارند. گیتس نماد ثروت عظیمی است که در پایان قرن بیستم، در دوره سومین انقلاب صنعتی جمع شده است. ثروت همیشه در سلسله مراتب قدرت، مهم بوده است. اما رفته رفته میرود که معیار منحصر به فرد ارزش شخصی قرار گیرد. دستاوردها غالباً با معیار ثروت زایی سنجیده می شوند. تصویر مایکل جردن روی جلد مجله فورچون ظاهر میشود و نام او به خاطر پولی که درمی آورد بر سر زبانهاست- بیشتر این پول در خارج از زمین بسکتبال درمی آید. جوانان با استعداد و بلندپرواز نیز روزبروز بیشتر نیروی خود را بر هدف تحصیل ثروت متمرکز می سازند. بهترین دورانها انسانه در بزرگترین دوران فناوری خود زندگی می کند. یکی از شگفتی های این دوران، دنیای رنگارنگ رایانه است. امکانات فنی جدید، آهنگ تولید ثروت را نسبت به گذشته سریعتر ساخته است. امریکا در 15 سال گذشته بیشتر از تمام طول تاریخ خود، میلیاردر ساخته است. در سال 1982، 13 میلیارد وجود داشت اما تا سال 1998، 176 میلاردر دیگر به آنها اضافه شدند. ثروتمندترین امریکائیان ثروت خود را پنهان نمی کنند بلکه پیوسته می کوشند تا نام خود را در لیستهای ثروتمندترین ها وارد کنند تا به عنوان برندگان اقتصادی شناخته شوند این دوران، بهترین دوران مردم امریکاست. در قرم بیستم پیشتازی اقتصادی به شکل سرمایه گذاری روشمند و منظم در تحقیق و توسعه به منظور اختراع فناوری های جدید جلوه گر شد. بهره برداری از این توانایی مستلزم این بود که نظامهای آموزشی عوض شوند، اما هیچ کشوری در رها کردن نظام آموزشی قدیم و روی آوردن به آموزش و پرورش همگانی فناورانه و سریعتر از آنریکاییان عمل نکرد. امریکا با استفاده از این پایه آموزش همگانی به عنوان ثروتمندترین کشور جهان، جای انگلیس را گرفت. پس از تحقیق و توسعه، دومین اختراعی که در دهه 1890 انجام شد و ماهیت پیشرفت اقتصادی را تغییر داد، اختراع برق بود. استفاده از نیروی برق به ظهور صنایع جدید انجامید و فرایندهای تولیدی همه صنایع را از بیخ و بن عوض کرد. در دومین انقلاب صنعتی، فعالیتهای کاملاً متفاوتی سربرآوردند. کارآفرینان کسب و کارهای جدیدی راه انداختند و فناوری های نو را به کار گرفتند. تا صنایع قدیم را متحول سازند. در نتیجه هزینه ها به نحو چشمگیری کاهش یافت. کاستن هزینه ها از کاستن قیمتها سریعتر شد و سودها سیر صعودی پیدا کرد. بانیان و صاحبان شرکتهای داخلی جدید، فوق العاده ثروتمند شدند و ناگهان نسلی با ثروت هنگفت پدید آمد. قاعده اول: کسی از راه پس انداز خود به ثروتی هنگفت نرسیده است. ثروتمندان در پی یافتن فرصتهایی اند که در شرایط عدم تعادل های بزرگ، سرمایه گذاری کنند. راکفلر و بیل گیتس هر دو همین کار را کرده اند. در هر دو مورد پس انداز دوران عمرشان بخشی کوچک از کل ثروت آنها را تشکیل می دهد. کسی که پول خود را با دقت پس انداز و در شرایط تعادل طبیعی سرمایه گذاری کند می تواند در سن بازنشستگی خود راحت باشد اما هیچگاه ثروتمند نخواهد شد. فصل 3: یافتن (واز دست دادن ) گنجهای هرم ثروت وقتی که فناوری های دگرگون ساز جدید به میدان می آیند، شرکتهای قدیمی باید خود را نابود سازند تا نجات یابند. البته شرکتهای جدید از این امتیاز بزرگ برخوردارند که مجبور نیستند خود را منحل کنند تا نجات یابند. بزرگترین تحولات سومین انقلاب صنعتی را میتوان در سطح خرده فروشی ملاحظه کرد. فروش در اینترنت در هر 5 سال ده برابر شده است. خرید الکترونیکی همیشه از خرید سنتی ارزان تر در می آید. این فناوری جدید ، به شرکتهای بسیار کوچک امکان می دهد که با وال- مارت یعنی بزرگترین بنگاه خرده فروشی امریکا رقابت کنند. جهانی شدن ، سفرهای تجارتی را افزایش می دهد. اما کنفرانسهای ویدئویی این نوع سفرها را کاهش می دهد، کدام روند غالب خواهد شد؟ با ارسال گزارش الکترونیکی به رئیس، رده های ضروری مدیریت، مکان استقرار رئیس و نیاز به ستادهای مرکزی شرکتها، تغییر می کنند. گذر از اقتصاد ملی به اقتصاد جهانی، موجب پیدایش شرکتهای جدید بزرگتر جهانی خواهد شد. بیشتر شرکتهای بزرگ امریکا، دست کم نیمی از محصولات خود را در خارج از امریکا می فروشند . سفارش ساخت به خارج ، تولید جهانی و فروش جهانی، همه اینها حلقه های اتصال زنجیره ای واحد هستند. در جایی که شرکتها جهانی نیستند، از راه ادغام، جهانی می شوند مانند یکی شدن مرسدس بنز با کرایسلر. قاعده دوم: شرکتها و بنگاههای موفق باید وضع موجود خود را بر هم بزنند تا نجات یابند. نظم کهنه را باید زمانی که هنوز سرپاست دور بریزند تا بتوانند نظم نو را به جای آن بسازند. اگر خود را در آب فرو نبرند ، دیگران سرشان را زیر آب خواهند کرد. سومین انقلاب صنعتی راه را بر ایجاد ثروت می گشاید . فناوری های جدید به معنای تغییر است و تغییر به معنای برهم خوردن تعادل است. در شرایط عدم تعادل (وقتی که عرضه پاسخگوی تقاضا نباشد) بازده اقتصادی و رشد اقتصادی افزایش می یابد. برندگان، فناوری های جدیدی را می شناسند و مهارت آن را دارند که از موقعیتهای جدید بهره برداری کنند این است که ثروتمند می شوند. گاه کارآفرینان، فرصتهای جامعه شناختی را برای تغییر عادتهای انسانی درمی یابند و عدم تعادل ایجاد می کنند. مشکل به دست آمده از عدم تعادل جامعه شناختی این است که این ثروت حاصل جابجایی و انتقال ثروت موجود است نه ایجاد ثروتی جدید. نوع دیگر عدم تعادل، چیزی است که می تواند عدم تعادل مرتبط با توسعه نامیده شود. تفاوت بسیار زیاد سطح درآمد کشورها فرصتهایی ایجاد می کند و فعالان اقتصادی می توانند فعالیتهای جهان توسعه یافته را در جهان توسعه نیافته تکرار کنند. دو ثروتمند چینی از فرودگاه هنگ کنگ راهی ونکور در کانادا بودند. آن دو می گفتند وانکور از نظر اقتصادی بیابانی بیش نیست . پاسخ نویسنده کتاب این است که در کانادا عدم تعادل ناشی از توسعه وجود ندارد. در هنگ کنگ این دو مرد از راه بهره برداری از تفاوتهای بین جهان توسعه یافته و چین فقیر که اکنون درهای خود را گشوده است ثروتمند شده اند. قاعده سوم: شرکتهایی که می خواهند رشد سریع و سودی کلان داشته باشند باید از عدم تعادلهای ناشی از تحول فناوری بهره برداری کنند ، از تعادلهای ناشی از توسعه بهره برداری کنند، یا اینکه عدم تعادلهای جامعه شناختی ایجاد کنند. فعالیتهای دیگر هرچه باشند رشد می کنند و بازدهی اندک دارند. بدترین دورانها ثروت واقعی از راه گرفتن وقت از فعالیتهای دیگر نظیر تفریح و اوقات فراغت و صرف آن در راه پول درآوردن حاصل نمی شود. ثروت واقعی از راه افزایش آن چیزی بدست می آید که بهره وری نیروی کار نامیده می شود. این امر در مورد ثروت ایجاد شده از راه سرمایه گذاری در کارخانه و تجهیزات نیز صادق است. گردآوری ثروت از راه انهدام منابع طبیعی یا آوارده کردن طبیعت و محیط زیست، ثروت واقعی ایجاد نمی کند. اگر شیوه ساخت و استفاده از محصولات به طبیعت و محیط زیست آسیب نرساند، بهره وری منابع طبیعی و زیست محیطی افزایش یافته و ثروت واقعی ایجاد شده است. بهره وری گنج راستین نهفته در درون هرم ثروت است. بیرون هرم بدون رشد بهره وری، نمایی باشکوه اما توخالی است. مرد بسیاری از افراد واقع در پایین هرم اجتماعی رو به افزایش نخواهد بود مگر اینکه پایه های رشد بهره وری محکم باشد. فاصله بین شرکتهای موفق و ناموفق روزبروز بیشتر می شود. کسانیکه استراتژی شرکتها را توصیه می کنند راه را فقط برای بازیگران جهانی بسیار بزرگ یا بازیگرانی کوچک که در گوشه ای از اقتصاد جهانی پای کوچکی پیدا کردئه باشند باز می بینند. شرکتی که نه بزرگ باشد و نه کوچک و در بازار داخلی کار کند، محکوم به زوال است. این امر در مورد کشورها نیز صادق است. در دهه های 1950، 1960 و 1970 ، اختلاف درآمد سرانه بین کشورها رو به کاستن بود. اما اکنون در حال افزایش است. بخشهای وسیعی از آسیا پایین تر از جایگاه سال 1997 خود قرار دارند در این میان استثنای بزرگ چین است. رشد اقتصادی سریع این کشور، سطح زندگی بیش از یک پنجم مردم جهان را پیوسته افزایش می دهد. در درون جهان اول، روند برابرسازی پایان یافته است. برای مثال، شکاف درآمد امریکا و کانادا در دهه 1990 به 33 درصد رسیده است. برای کسانی که بخواهند نابرابری اقتصادی فزاینده بین اشخاص، بین شرکتها و بین کشورها را کاهش دهند، مهمترین نکته این است که چگونه بنای هرم ثروت را در اقتصادی که پایه های آن بر دانش استوار است درک کنند. بخش دوم: باستان شناسی هرم ثروت فصل چهارم: سازمان اجتماعی هرم ثروت با سازمان اجتماعی آغاز میشود. فقیرترین کشورهای دنیا با هرج و مرج و توانایی در سازماندهی جامعه دست به گریبان اند. نظامهای اجتماعی در برابر تغییر مقاومند، اما دست روی دست گذاشتن و ناظر به وخامت گراییدن مسایل ماندن، پایان بدی دارد و بزرگترین ملتها را به زانو درمی آورد. توانایی تغییر اجتماعی اکنون در هر یک از سه منطقه اقتصادی عمده جهان در معرض آزمون قرار گرفته است. ژاپن باید از جلد سازمان اجتماعی کهنه درآید تا بر از هم گسیختگی مالی خود که به رکودی ده ساله انجامیده فائق آید. کارآفرینان اروپایی در دومین انقلاب صنعتی نقش عمده داشتند اما در سومین انقلاب صنعتی حضور ندارند. اروپا باید خود را دگرگون کند تا کارآفرینان او دوباره سربرآورند. نظام آموزشی آمریکا دیگر در زمره بهترین های جهان نیست امریکا باید خود را از نو بیافریند. مراحل سه گانه توسعه اقتصادی با توانایی سازمانی در تجهیز منابع آغاز می شود. گام اول در اینجام تجهیز نیروی کار بود. آسیا با کارگر فراوان و منابع طبیعی اندک، در نیمه دوم قرن بیستم به دنبال بسیج سرمایه رفت و نرخهای پس انداز را تا سطح بی سابقه ای بالا برد و در پی آن رشد اقتصادی سریع حاصل شد. دومین مرحله توسعه اقتصادی، تقلید و کپی برداری برای رسیدن به دانش فنی است. امریکا در فناوری، برانگلیس پیشی گرفت زیرا نظام آموزش و پرورش او بهتر بود. ژاپن در دهه 1980 در بسیاری از صنایع، امریکا را پشت سر گذاشت، زیرا نیروی کار او بالاتر بود. در سومین مرحله توسعه اقتصادی، رشد بهره وری آغاز می شود. در این مرحله دانش بالنده است که حرف اول را می زند. تحولات بزرگ ناگهانی در فناوری، به پرش رشد بهره وری می انجامد. سومین انقلاب صنعتی، عناصر سازنده هرم ثروت را به ترتیبی جدید از نو می چیند. برندگان کسانی خواهند بود که ماهیت هرم ثروت را در اقتصادی متکی به دانش زودتر دریابند. فروپاشی های مالی فروپاشی های مالی، پیامد جهانی شدن نیستند. این نوع فروپاشی ها پیش می آیند. هرجامعه سرمایه داری که نتواند با آن مقابله کند به زحمت می افتد. وقتی که جامعه ای نتواند با واقعیتهای محیط خویش روبرو شود، ثروت خود را بر باد می دهد. فروپاشی بازار مالی ژاپن در عرض ده سال، شمار میلیاردهای ژاپنی را از 41 به 9 کاهش داد. در بقیه آسیا و در همه کشورهای در حال توسعه نیز همین اتفاق افتاد. قاعده چهارم: درک و تشخیص و پذیرفتن محدودیتهای برخاسته از ضعف های ذاتی خود، آغاز خردورزی سازمانهاست. راز کامیابی در به کارگیری منابع خویش در جاهایی است که این ضعف ها خود را نشان ندهند. افزایش صادرات اگر اعداد و ارقام صادرات کشورها را جمع بزنیم سر به 250 میلیارد دلار می زند، یعنی دولتهای جهانی باید صادرات خالص کشورهای خود را به بیش از 250 میلیارد دلار برسانند تا خود را از بحرانهای کنونی بیرون بکشند. برای رسیدن به چنین مبلغی فقط به سه منطقه جهانی میتوان چشم دوخت: ژاپن، اروپا و امریکا. ژاپن خود نیاز به افزایش صادرات دارد. اروپا نیز هیچگاه بازاری بزرگ برای محصولات صنعتی کشورهای در حال توسعه نبوده است. اما در عمل بازار امریکا اولین، آخرین و بازار منحصر به فرد همه کشورهای جهانی است. در این صورت اگر اقتصاد امریکا دچار رکود شود، برنامه هایی که کشورها برای صادرات خود چیده اند به جایی نخواهد رسید. سقوط قیمتها بزرگترین خطری که رونق اقتصادی جهان را تهدید می کند از انقباض یا کاهش عمومی قیمتها برمی خیزد نه از کندشدن آهنگ رشد اقتصادی امریکا. کاهش عمومی قیمتها، رشد محصول ناخالص داخلی را منفی می سازد. شواهد نشان می دهد که جلوگیری از سقوط عمومی قیمتها بعد از شروع آن بسیار دشوار است. سیر نزولی قیمتها تا حدی ناشی از فناوری های جدید است. اما عوامل دیگر نیز درکارند. جهانی شدن بر سر قیمتها می زند. تولید از جاهای پرهیزینه به مکانهای کم هزینه برده میشود و در نتیجه قیمتها رو به کاهش می گذارند. بحران مالی آسیا فشار بر کاهش قیمتها را افزایش داده است. کاهش کارکنان شرکتها و سفارش برخی از قطعات یا محصولات به دیگران نیز در کاهش قیمتها نقش داشته است. کارخانه داران، صاحبان معدن و بخش ساختمان می توانند قیمتها را پایین نگاه دارند زیرا به ذخایر عظیمی از نیروی کار ارزان دسترسی دارند. متوقف ساختن سقوط قیمتها (انقباض) کار آسانی نیست . راه درست، پیشگیری است. قاعده پنجم: انسانها یاد گرفته اند که در گیرودار تومی متوسط،اقتصادهای سرمایه داری را اداره کنند، اما در بحبوحه اقتصادی خفیف درمی مانند و کاری از دست آنها ساخته نیست. اگر بین تورم و انقباض با نرخی برابر یکی را باید انتخاب کنید تورم را برگزینید. نتیجه روزگاری ملتها و کشورها باید توانایی سازماندهی خود را پیدا می کردند تا توفیق یابند. اما امروز این جهان است که باید خود را سازمان دهد تا زمینه توفیق را برای کشورها مهیا سازد. فصل پنجم: مهارتهای کارآفرینی کارآفرینان و سازمان اجتماعی به ظاهر در دو قطب مخالف قرار دارند. اما در باطن پیوندی نزدیک به یکدیگر دارند و پایه های هرم را تشکیل می دهند. تغییر و تحول به مردان و زنانی تکیه دارد که امکان انجام کارهای جدید را تشخیص دهند و برای انجام آن به میدان بیایند. سازندگی و انهدام، هر دو باید باشند تا اقتصاد رو به پیش گام بردارد. تلویزیون می آید و صنعت سینما را از سکه می اندازد تا اینکه این صنعت با اختراع دستگاه ویدئو رونق خود را باز می یابد. کارآفرینان محور اصلی فرایند انهدام سازنده اند، زیرا آنان کسانی اند که فناوری های جدید و مفاهیم نو را در صنعت و تجارت به کار می برند. اینها کارگزاران تغییر سرمایه داری اند.
|