منبع: | دنیای ادقتصا | تاریخ انتشار: | 1386-08-09 |
نویسنده: | سام غفار زاده | مترجم: | |
چکیده: | |||
یکی از مهمترین مرزبندیهای اندیشه اقتصاد آزاد با سایر مکاتب فکری مدرن را میتوان ضدیت لیبرالیسم با «صنع گرایی» دانست. تفکر اقتصاد آزاد و رقابتی (لیبرالیسم)در برابر اندیشههای مصنوعی و دستکاریهای بشر در مناسبات طبیعی مقاومت میکند. در مقابل مکاتب فکری مدرن زیادی حاصل اندیشههای صنعگرایانه بوده اند که با تعریف آرمانی دور دست، خواستار منش و نظامی در خلاف طبیعت بشری شدهاند. |
|||
در دام «صنع گرایی»
تاریخ انتشار : چهارشنبه 9 آبان 1386
سام غفارزاده
یکی از مهمترین مرزبندیهای اندیشه اقتصاد آزاد با سایر مکاتب فکری مدرن را میتوان ضدیت لیبرالیسم با «صنع گرایی» دانست. تفکر اقتصاد آزاد و رقابتی (لیبرالیسم)در برابر اندیشههای مصنوعی و دستکاریهای بشر در مناسبات طبیعی مقاومت میکند. در مقابل مکاتب فکری مدرن زیادی حاصل اندیشههای صنعگرایانه بوده اند که با تعریف آرمانی دور دست، خواستار منش و نظامی در خلاف طبیعت بشری شدهاند.
صنع گرایان با طرح آرمانهایی که به مثابه آرزو برای جوامع انسانی شیرین و مطلوب است خواهان تغییر پندار و رفتاری میشوند که با روند عادی و طبیعی جامعه بشری تفاوت و گاهی تعارض دارد. انان تغییر و ساخت دوباره نهاد های انسانی را می طلبند. یعنی گمان می برند نهاد های انسانی خارج از روندی طبیعی پدید آمده و تبلور یاقته اند و آنها می توانند دوباره به بازآفرینی شان بپردازند.گویی می شود نهاد هایی نظیر زبان،اخلاق،جامعه انسانی،بازار تبادل محصولات،حقوق و ... را هر از گاهی بر مبنای جدیدی بنا نهاد.
جوامع بشری به طور مداوم از بدو خلقت تا کنون در حال تغییر ، تحول و رشد بودهاند.تمایل تاریخی بشر برای رشد و توسعه به این برمیگردد که انسانها به نواقص و کاستیهای خود و جوامعشان آگاه میشوند. پس برای رفع کاستی و افزایش مطلوبیت و رفاه بیشتر در مسیر توسعه گام برمیدارند . این حرکت تکاملی در چند سده اخیر شتاب بیشتری یافته است. این شتاب ناشی از جایگزینی مدرنیته به جای سنت است. پارادایم تفکر مدرن با مجال دادن به حقوق بنیادین انسانی که «آزادی» محور آن است امکان ظهور و بروز خلاقیت های بشری را بیش از پیش مهیا نموده است. البته مدرنیته هم مانند سایر محصولات بشری خالی از عیب و نقض نیست. یکی از تلخیهای مدرنیته تولید اندیشههایی صنعگرایانه است. گر چه فرزند مدرنیتهاند اما رویکرد صنعگرایانه آنها با روح طبیعتگرای تفکر مدرن که تحدید و تهدید آزادی را بر نمی تابد در تضاد است. شاید به همین دلیل است که تاکنون هیچ تفکری جز اندیشه «اقتصاد آزاد و رقابتی» نتوانسته رفاه، مطلوبیت و حتی معنویت بیشتری برای بشر به ارمغان آورد. مکاتب فکری مختلفی را میتوان برشمرد که آرمانی خلاف جهت طبیعت بشری را برگزیدهاند:
کمونیستها که خواهان «انسان تراز نوین» بودند نمونه صنعگراییند. از این منظر که خواستار خروج تمایلات بشری از کارکرد طبیعی خود به نفع ایدئولوژی کمون بودند. نتیاج این تفکر هم استبداد و رفتارهای خشونت آمیز در کارگاههای تربیت انسانی شد. کامبوج نمونه بارزی از آن است که در یک کارگاه آن قتل عامی از دگراندیشان به وقوع پیوست. در کلام انسان تراز نوین موجودی جذاب رخ مینمایاند اما چون در تضاد با طبیعت بشر بود و امکان فروخفتن تمایلات تنوع و توسعهطلبانه انسان نبود با شکست مواجه شد و هرگز انسان تراز نوین مطلوب کمونیستها حاصل نشد.نمی توان انسان را از تعریف طبیعی اش خارج و به تعریفی دیگر درآورد.
فاشیستها نیز که جامعه آرمانی را با برتری قومی و نژادی میجستند،صنعگرایند. آنها در پی حاکم نمودن ارزشهای نژاد برتر بر دیگران بودند. گویی میتوان با ضرب و زور کل جامعه بشری را به باور و پیروی از ارزشهایی یگانه و متعلق به نژادی خاص نمود. نمی شود معیار برتری را رنگ پوست یا تعلقات قومی و قبیله ای دانست بلکه این دست آورد های بشری است که میان آنها تفاوت پدید می آورد و معیاری برای برتری افراد یا جوامع می شود.
محافظهکاران سنتگرا نیز صنعگرا هستند. چون یا به زور یا به خرافه و یا به سیاست در صدد حفظ باور های کهنه خود هستند. میراث داران سنت برای حفظ مواهب و عقاید خود در جلوگیری از تحول فکری نسلهای پس از خود عاجز ماندهاند. بشر به رشد و توسعه گرایش دارد و این با نقادی باورهای ارزشی و فرهنگی به طور مستمر ممکن است. بنا براین سنتگرایی به معنی تلاش برای حفظ ابدی وضع موجود همواره ناکام مانده است. طبیعت آدمی با سکون فکری تعارض دارد.
سوسیالیستها و چپهای جدید نیز صنعگرایند. چون میخواهند سازمان مرکزی را برای تخصیص منابع و کاهش فواصل طبقاتی جایگزین بازار آزاد و رقابتی کنند و رفتار عقلایی را مخدوش می دانند. چه آنها که در کل اقتصاد و چه آنها که در سیاستهای توزیعی، افزایش رفاه و تامین اجتماعی را در تخصیصهایی دستوری میجویند ناموفقاند چون تامین رفاه دستوری نیز نظیر دیگر دخالتهای اقتصادی دستوری ناکارا است. آنها غافلاند که تامین اجتماعی و بیمه فرزند سرمایهداری است؛ نه فرصتی برای ساختن صندلی قدرت که عنان باز توزیع منابع را به دست آنها دهد. طبیعت بشر خواهان آن است که سرنوشت و آتیه خود را با آزادی انتخاب رقم زند نه با دست نوشتههای بروکراتهایی در سازمان مرکزی. صاحبان تفکر باز توزیع دستوری و دولتی روز به روز بیشتر محدود و مایوس میشوند، چون بشر روشهای کارآ و دموکراتیک را بیش از راههای دستوری ، بروکراتیک و ناکارآمد میپسندند.
بنیادگرایان نیز صنع گرا محسوب میشوند. چون آرمانهای خود را در فضایی مستقل از زمان می جویند. بدیهی است که بشر هر گونه رویکردی را که منجر به کاهش امکانات و رفاه شود پس میزند. اساسا چشم بستن بر روی پیشرفت های بشری و فراموش کردن آنها ناممکن است.
پوپولیستها هم صنعگرایند چون تمام خوبیها و مواهب را بیهزینه طلب میکنند. برای عوام و حتی خواص دست یافتن به هر مطلوبیتی بدون پرداختن هزینه جذاب است. ولی آیا چنین چیزی با واقعیت جامعه بشری که از محدودیت منابع و گستردگی تمایلات در فشار بوده و هست مطابقت دارد! اصلا وجه غالب اختراعات و خلاقیتهای بشری برای تخصیص بهینه منابع برای یافتن مطلوبیت بیشتر بوده است. انکار هزینه داشتن مطلوبیت به مدد کلام و گفتار و عدم پذیرش چارچوب های مدرن جهت دستیابی به رفاه ره به جایی نمی برد.
صنعگرایان در هنگامی که در نقش اپوزوسیون هستند با استفاده لوازم مدرنیته، تکنولوژی و سایر لوزام مدرن آرمان شهرهایی را تصویر میکنند و ادعای تحولات بنیادین مینمایند.اما پس از به قدرت رسیدن باید به جای تخریب به اداره امور بپردازند؛ اگر با منش انقلابی (منظور تحول طلبی گسترده است) دوران اپوزوسیونگری خود بخواهند به اداره امور بپردازند طبیعتا با ناکارایی جدی مواجه میشوند.
این نوع اندیشهها و سایر تفکرات مصنوعی و ضدطبیعی گر چه محکوم به شکست است اما در قرون معاصر جوامع انسانی را بسیار عذاب داده اند. ایدئولوژیهای صنعگرایانه چون شعلهای کوچک در مزرعهای خشک بسیار سریع شعلهور میشوند ولی خاموش کردن آتش آن با کندی و سختی همراه است.
تفکر آزادیخواهانه در مقابل تمام صنع گرایی هاست. چون برای انسانها فی نفسه ارزش قائل و به صرف انسان بودن تمام حقوق بنیادین را برای آنها قائل است. به صرف انسان بودن تمام حقوق بنیادین را لازم و جاری میداند. تا به حال نیز شکست را تجربه نکرده و روز به روز در حال تکامل و رفع کاستیهای خود است. در پارادایم این تفکر بشر همان گونه که خلق شده پذیرفته و طبیعت آن به رسمیت شناخته می شود.نه برای آن حدی ترسیم می شود ونه تغییر جبری آن مطلوب است. تنها محل کنترل و ایجاد حد برای بشر جایی است که حقوق دیگران خدشه دار شود. تضادهای انسانی در تفکر آزادی خواهانه با قوانینی که ناشی از قراردادهای اجتماعی دموکراتیک باشد حل و فصل میشود. قوانینی که حقوق بنیادین نظیر جان و مال و آزادی را محترم و دائمی بشمارد.
اما به رغم وجود این تجربه بشری که صلح و رفاه حاصل آن بوده است، هنوز برخی جوامع درگیر ظهور ، اوج و سقوط تفکرات صنعگرایانهاند. به ویژه جوامعی که بهره کمتری از مواهب توسعه بردهاند. جوامع محروم و یا کم رفاه همواره از فرد، گروه و تفکری که رفاه بیشتری را به آنان بشارت دهد استقبال میکنند. صنعگرایان هم طرح راههای آرمانی ولی خلاف طبیعت بشری را ممکنتر یا سهل تر برای کسب قدرت سیاسی و اقتصادی و یا منزلت فکری و فرهنگی مییابند. چون بسط عدالت و افزایش سطح رفاه عمومی با سازوکار بازار آزاد و رقابتی سخت و تدریجی است و مانند هر پدیده عقلایی دیگری سود چندانی در تهییج احساسات اجتماعی ندارند؛ بلکه ثبات و آرامشی میخواهند که پذیرش آن از سوی جوامع تحت فشار یا کمتر توسعه یافته دشوار است. کشور ما نیز نه تنها از این قاعده مستثنی نیست،بلکه دارای پارامترهای است که به رشد و تولید مداوم پدیدهها و تفکرات ضدطبیعی و صنعگرایانه مجال میدهد:
یکی وجود نفت و درآمدهای حاصل از خام فروشی آن است. منابعی که به هر دولتی فرصت میدهد تا از سختیها و محدودیتهای نظام اقتصاد آزاد فرار کند. منابعی که به جای مالیات، ردیفهای درآمدی دولت را پر میکند خود به خود دولت را برای کارا نمودن نظام مالیاتی از طریق رونق کسب و کار و رشد اقتصادی بی انگیزه میکند. به تبع کاهش رونق در اقتصاد، افزایش رفاه در جامعه هم سخت و دور دست میشود. اما دلارهای نفت به مثابه مسکنهایی موقتی به جامعه خورانده میشود و نتیجه آن اقبال ضعیف به تفکر طبیعت گرای اقتصاد آزاد و رقابتی خواهد بود.
دیگر پارامتر موثر در تبلور صنعگرایی در کشور ما، برخی ویژگیهای فرهنگ ایرانی است. فرهنگی که هنوز ارزشهای جمعی در آن مقدم بر ارزشهای فردی است. «فردگرایی» و پذیرش «منفعت جویی فردی» مترادف با فرصتطلبی و بی اخلاقی گرفته میشود. فرهنگی که فضایی مستعد برای تفکرات جمعگرا مانند سوسیالیسم و یا ناسیونالیسم را فراهم میسازد. مقاومت فرهنگی در قبال اصالت فرد، یکی از موانع تحقق پارادایم آزادیخواهانه است.به این پارامترها میتوان اضافه کرد... ولی آنچه مهم است بستر مساعد برای ظهور صنعگرایی در برابر آزادی خواهی است.
در پایان این سوال مطرح میشود که چرا هیچ تجربه جهانیای برای پایداری ، تداوم و موفقیت نظامهای مبتنی بر صنعگرایی وجود ندارد؟
به طور اجمالی پاسخ این سوال را میتوان در ناکارایی روشهای آنها پس از دستیابی به قدرت دانست. صنعگرایان در هنگامی که در نقش اپوزوسیون هستند با استفاده لوازم مدرنیته، تکنولوژی و سایر لوزام مدرن آرمان شهرهایی را تصویر میکنند و ادعای تحولات بنیادین مینمایند.اما پس از به قدرت رسیدن باید به جای تخریب به اداره امور بپردازند؛ اگر با منش انقلابی (منظور تحول طلبی گسترده است) دوران اپوزوسیونگری خود بخواهند به اداره امور بپردازند طبیعتا با ناکارایی جدی مواجه میشوند. بدیهی است که رویکرد تخریبی با ساختن جامعه تعارض دارد. پس آرمانهایشان امکان تحقق نمییابد. اگر بخواهند رویه دوران پیش از قدرت یافتنشان را کنار بگذارند و به منطق تکنولوژی و لوازم مدرن جهت ساختن و اداره جامعه تن بدهند، عقبه اجتماعی خود را از دست میدهند.چون تفاوتی با پوزیسیون سابق ندارند. نگاهی گذرا به تاریخ معاصر جهان نیز نشان میدهد که صنعگرایان یا به انزوا رسیدهاند یا راه به خشونت بردهاند. آرمانهایشان چون دودی به آسمان رفته و زمین را به آتش کشیده. آنچه در این روزها برای روشنفکران، نخبگان و تکنوکراتهای ما میتواند مفید باشد این است که برای رهایی از یک شق صنعگرایی (مانند پوپولیسم) به شق دیگری از آن مانند سوسیالیسم یا تفکرات التقاطی دچار نشویم چون دام صنعگرایی همچنان بر پهنه کشور ما گسترانیده است. نمونه ای ملموس برای درک گستردگی این دام موضوع «بنزین» است. به رغم آنکه مصائب سهمیه بندی بنزین برای عموم شهروندان نمایان شده کمتر کسی جز طرفدارن اندیشه اقتصاد آزاد و رقابتی برای رهایی از این معضل راه حل قیمتی ارئه می کند. موضوعی ساده که میزان مصرف تابعی از قیمت است به بحرانی ملی تبدیل شده است. غالبا تلاش می شود راه حلی غیر از آزادسازی و اصلاح نظام قیمتی ارائه شود چون سایه صنع گرایی بر جامعه ایرانی سنگینی می کند.
|