منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-01-23 |
نویسنده: | استیون هورویتز | مترجم: | حسن افروزی |
چکیده: | |||
معمولا به نظر میرسد که لیبرتارینها این گونه میاندیشند که هر پدیده اجتماعی میتواند با مفاهیمی که در تحلیل بازارها استفاده میشود، بررسی شود. |
|||
هر چیزی بازار نیست در باب سازمانها و نظمها برای مثال، ما خانواده ، محل کار و حتی روابط شخصی مان را در قالب انگیزهها، دانش، سود، نفع شخصی در مقابل فداکاری و غیره تحلیل میکنیم. و در این نیز شکی نیست که «شیوه اندیشه اقتصادی» میتواند ارزش قابل توجهی در فهم انواع رفتارهای انسانی، از جمله موارد مذکور، برخوردار باشد. به عنوان کسی که بر روی اقتصاد خانواده کار کرده است، من نمیتوانم این نکته اساسی را رد کنم. با این حال، مواجهه با هرچیزی با استفاده از ابزارهای تحلیل بازار میتواند ما را دچار خطاهای جدی کند. مشکل این است که این کار تفاوت اساسی را که هایک (به طور ضمنی) بین آنچه «نظم» و «سازمان» میخواند، نادیده میگیرد. بسیاری از نهادهای اجتماعی که ما هر روز بر اساس آنها عمل میکنیم، نظمهای طراحی نشدهای مثل بازار نیستند، بلکه بیشتر نمایانگر حد بالاتری از تعمد و طراحی انسانند که حتی گاهی آن قدر سادهاند که میتوان آنها را به کلی فهمید. چیزی که در مورد بازار امکانپذیر نیست. تمایز هایک بین نظمها و سازمانها به یکسری تمایز دیگر باز میگردد که مهمترین شان این است که آیا موجود مورد بررسی دارای یک هدف واحد است یا فرآیندی است که طی آن افراد متعدد اهداف متعدد خود را دنبال میکنند. برای مثال، یک کسبوکار هدفی واحد دارد: سود. یک تیم ورزشی یک هدف واحد دارد: برنده شدن. بازارها، مانند دیگر نظمهای خودجوش، هدف واحد و مشخصی از خود ندارند، بلکه فرآیندهایی هستند قاعدهمند که در قالب آنها افراد یا گروهها میتوانند به دنبال اهداف خود باشند. کسبوکارها میتوانند به دنبال بیشینه کردن سود باشند، ولی بازارها «به دنبال» چیزی نیستند. رو در رو بیشتر چنین سازمانهایی ساختاری ساده دارند و روابط افراد با یکدیگر به صورت رو در رو است. با یک هدف واحد و مشخص، این سادگی امکان تصمیمگیری در مورد آنکه چه منابعی چگونه باید تخصیص یابند را فراهم میآورد، بدون اینکه نیازی به یک معادل بازار – یا حتی نفع شخصی – باشد. برای مثال، در خانواده والدین به اندازهای فرزندان خود را میشناسند که تشخیص دهند منابع چگونه باید تخصیص یابند. ما معمولا از بچههایمان نمیخواهیم که چیزی را ارزشگذاری کنند و به یک سیستم قیمتی نیز در داخل خانواده نیاز نداریم. قابل شناخت بودن سازمانها نه تنها ما را قادر به از خود گذشتگی میکند، بلکه حتی به نظر میرسد که این سازمانها وقتی که از خودگذشتگی بیشتر میشود، بهتر عمل میکنند. برخلاف رویکرد آین رند که در آن تمام رفتارهای انسانی بر اساس نفع شخصی مدل میشود، رویکرد هایک میتواند به ما نشان دهد که عامل تعیینکننده ساختار است و نفع شخصی همیشه رویکرد مناسب نیست. نظمهای اجتماعی، از آنجایی که تنها به توافق بر روی قواعد وابستهاند و نه توافق بر روی اهداف، نسبت به سازمانها میتوانند افراد و ترجیحات بسیار بیشتر و پیچیدهتری را پشتیبانی کنند؛ بنابراین به نقل از آدام اسمیت ما در یک جامعه تجاری فقط قادر به شناخت تعداد بسیار کمی از افرادی هستیم که به آنها وابستهایم. این گمنامی یه این معنا است که ما نمیتوانیم به صورت مستقیم به این دانش برسیم که چه چیزی به نفع دیگران خواهد بود؛ بنابراین ما به نفع شخصی در قالب قواعد تکیه میکنیم تا نتایج بهینه برای اجتماع را به وجود آورد. هایک میگوید اگر ما میتوانستیم مستقیما بفهمیم که دیگران چه میخواهند و سیستم به اندازه کافی ساده بود، از خودگذشتگی اگر بهتر از نفع شخصی عمل نمیکرد، بدتر از آن هم نمیبود. روابط دلپذیر این تمایز بین بازارها و سازمانها به دو دلیل مهم است. اول اینکه هایکیها نباید بیمحابا با سازمانهای ساده مانند بازارها رفتار کنند. همانگونه که هایک میگوید، این رفتار میتواند روابط دلپذیری را که این سازمانها بر آنها استوارند «خرد» کند. این سازمانها زمانی میتوانند بهتر عمل کنند که همکاری، تعاون – و گاهی ساختار سلسله مراتبی – را در راستای هدفی واحد به کار گیرد. آنها زمانی که نفع شخصی حاکم شود قادر به عملکرد درست نخواهند بود، مگر آنکه به قدری بزرگ باشند که بیشتر شبیه یک نظم باشند تا یک سازمان. دلیل دوم این است که توجه به این تمایز میتواند باعث شود که لیبرتارینها از استناد به نفع شخصی به عناوینی مانند «بهینه» و «اخلاقی» در هر شرایطی دست بردارند. «لیبرترین بودن به این معنا نیست که ما باید در خانواده یا بنگاه خود بر اساس نفع شخصی خود عمل کنیم. از خودگذشتگی و توجه به جمع در چنین سازمانهایی به هیچ وجه بر خلاف موازین لیبرتارین بودن نیست.» رفتار بر پایه نفع شخصی در جمعهای کوچک نوعی گستاخی و رفتاری ناشایست است. همچنین، تلاش برای منطقی جلوه دادن چنین رفتاری بر پایه فلسفه سیاسی یک فرد میتواند آن فرد را خودخواه و تنگنظر جلوه دهد. فهم این تمایز هایک بین سازمانها و نظمها میتواند لیبرتارینها را از نظریه اجتماعی و رفتار اجتماعی بد دور کند. نقل قول فردریک هایک امروز پیش کشیدن این سخن که دانش علمی همه دانش نیست، تقریبا نوعی ارتداد به شمار میرود. اما اندکی تامل نشان میدهد که در پشت سوال، نوعی دانش سازماننیافته، اما بسیار مهم نهفته است که نمیتوان آن را علمی به معنای دانش قواعد کلی نامید: دانشی که مربوط به شرایط خاص زمانی و مکانی است. خصوصا هر فرد تواناییهایی نسبت به همه دیگران دارد به این دلیل که اطلاعاتی منحصر به فرد دارد که میتوان از آنها استفاده مفیدی کرد، اما آن استفاده مفید تنها در صورتی ممکن است که تصمیمگیری در مورد آن به او سپرده شود یا لااقل با مساعدت فعالانه او باشد. کافی است ما به یاد آوریم که برای هر حرفهای، پس از اتمام آموزش نظری چقدر باید مهارت کسب کنیم، چه بخش بزرگی از زندگی حرفهایمان را به یاد گرفتن مهارتهای خاص میپردازیم و ارزش دانشی که ما نسبت به مردم، شرایط محلی و محیطی خاص داریم، در کل زندگی چقدر است. فهم استفاده کامل از یک ماشین و به کارگیری درست آن یا استفاده بهتر از مهارت یک فرد یا آگاه بودن نسبت به یک سرمایه اضافی که در دوران تباهی سرمایهها به کار گرفته شود به جهت اجتماعی همانقدر مفید است که دانش تکنیکهای پیداکردن بهترین جایگزین مفید است. مقاله «استفاده دانش در اجتماع» |