منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1389-12-12 |
نویسنده: | مترجم: | گری بکر | |
چکیده: | |||
افزایش بسیار زیاد بهای نفت و گاز طبیعی در چند سال گذشته، نگرانیهای تازهای ایجاد کرده است که آیا توسعه اقتصادی جهان «پایدار» است یا خیر. |
|||
پاسخ بکر به نظرات خوانندگان ریچارد پوسنر من بدبینتر از بکر هستم که جهان به طور کلی یا آمریکا به طور خاص، توانایی حفظ نرخ رشد اقتصادی جاری خود را دارند حتی وقتی رفاه اقتصادی را به گونهای که من هم موافقم چنان تعریف کنیم که مطلوبیت با بهزیستی را شامل شود، اما بدبینی من در هر گونه نگرانی نسبت به پایان یافتن سوختهای فسیلی ریشه ندارد. از آنجا که مقدار ذخایر چنین سوختهایی (عمدتا زغال سنگ، نفت و گاز طبیعی) کاهش مییابد یا هزینه استخراج افزایش مییابد (یا احتمال بیشتر که هر دو رخ دهد)، قیمت سوختها افزایش خواهد یافت و این افزایش قیمت، تقاضا را پایین کشیده و به جستوجو برای جایگزینها شتاب خواهد داد. این اتفاقات اثراتی بر توزیع درآمد خواهد داشت (مالکان ذخایر سوختی به زیان تعداد زیادی مصرفکننده، ثروتمند خواهند شد)، اما این اتفاق بر میانگین درآمد سرانه جهان تاثیری نخواهد گذاشت. حقیقت اینکه من فکر میکنم درآمد میانگین (درآمد «کامل» شامل اجزای غیرپولی که با توضیح پیشین من درباره تعریف رفاه اقتصادی سازگار است) در نتیجه افزایش قیمت سوختهای فسیلی افزایش خواهد یافت، چون که پیامدهای بیرونی منفی مربوط به مصرف منابع فسیلی (یعنی سوختهای کربنی) برای تولید انرژی را داریم. این پیامدهای بیرونی شامل راهبندانها و آنچه وخامتبارتر است افزایش تمرکز دیاکسیدکربن در جو زمین، عامل اصلی گرم شدن زمین است که من خیلی جدی میگیرم (توفان و سیل نیواورلئان نخستین فاجعهای بود که به گرم شدن زمین نسبت داده میشود و بعید است که آخرین آن باشد.) من بالا بودن قیمت زغالسنگ، نفت و گاز طبیعی را ترجیح میدهم، اما باید بین اثرات کوتاهمدت و بلندمدت تفکیکی قائل شویم. تغییر زیاد پیشبینی نشده در قیمت یک نهاده مهم مثل انرژی میتواند رکود ملی یا جهانی را به جلو اندازد چون اقتصاد توانایی انطباق همزمان با چنین تغییری را ندارد. دلیل من برای بدبینی درباره آینده به دلیل بکر برای خوشبین بودن مربوط میشود! من از رشد جمعیت میترسم. ترکیب طول عمر بیشتر در نتیجه پیشرفتهای پزشکی و سبک زندگی سالمتر، کاهش مرگ و میر کودکان و تداوم تقاضای بالا برای خانوادههای بزرگ در بخشهایی از جهان، احتمال دارد بر «گذار جمعیت نگاری» غلبه یابد، منظور اثر منفی کاملا مستند شدهای است که افزایش درآمد میانگین به سطح درآمدی طبقه متوسط، بر نرخ زاد و ولد دارد. جمعیت جهان در حال حاضر بیشتر از 6 میلیارد نفر است که احتمال زیاد دارد در سال 2050 به 10 میلیارد نفر برسد. اگر میانگین محصول نیز افزایش یابد، میزان فعالیت اقتصادی چند دهه بعد، چند برابر سطح کنونی خواهد شد. آن سطح بالاتر حکایت از افزایش زیاد در انتشار دیاکسیدکربن دارد حتی اگر قیمت سوختهای فسیلی بهشدت افزایش یابد و کاهش تهدیدآمیز در تنوع زیستی (با اثرات بالقوه زیانبار بر کشاورزی) در نتیجه تسطیح زمینهای بیشتر برای اسکان بشر را داریم. احتمال زیادی میرود که این اثرات را با سرمایهگذاری در فناوریهای اصلاح کشت خنثی نمود، اما سرمایهگذاریهایی که صرفا اثرات بد رشد جمعیت را خنثی کنند، بهزیستی خالص را افزایش نخواهند داد. طرفداران رشد جمعیت به درستی اشاره میکنند که با توجه به درصد نسبتا ثابت نوابغ، جمعیت کل بیشتر به معنای تعداد نوابغ بیشتر است و نوابغ قابلیت تولید منافعی برای کل جامعه دارند که بسیار بیشتر از میزانی است که با مصرف خود از جامعه میگیرند. نکته مرتبط اینکه با بزرگ شدن بازار یک کالا، قیمت آن احتمالا پایین میآید، چون هزینههای ثابت تولید بین تعداد محصول بیشتری سرشکن میشود، اما با توجه به قیمت بالاتر نهادههای کمیاب، این اثر شاید خنثی شود چون که تقاضا برای آنها افزایش مییابد. مهمتر اینکه اگر درصد ثابتی نابغه داشته باشیم، درصد ثابتی نوابغ شرور و بد از جمله تروریستهای بالقوه نیز وجود خواهد داشت. در دوره سلاحهای کشتار جمعی- که هر روز ارزانتر، قابلدسترستر و (در مورد سلاحهای بیولوژیک) کشندهتر میشوند، آسیبی که یک تروریست میتواند وارد کند بر خیر و خوبی که یک نابغه مهربان و نیکوکار دارد، غلبه میکند. پاسخ پوسنر به نظرات خوانندگان |