دولت آمریکا: لویاتانی در میان ثروتمندترین ملت دنیا

منبع: دنیای اقتصاد تاریخ انتشار: 1390-09-01
نویسنده: مترجم:
چکیده:

پنج سال پیش، لیبرال‌های ضدجنگی که حکومت بوش را فاشیست می‌دانستند، «در و دیوانه» خوانده شدند، توسط رهبری حزب خودشان به حاشیه رانده شدند، به داشتن اندیشه‌هایی خائنانه متهم شدند که طبق قوانین فدرال مستحق مجازات و حتی اخراج از کشور است.



دولت آمریکا: لویاتانی در میان ثروتمندترین ملت دنیا

 اکنون، پس از چند سال، سیاست‌ها تقریبا بدون تغییر باقی مانده‌اند و جریان تحرکات سیاسی واژگون شده است:

محافظه‌کاران تی‌پارتی (۱) که رژیم اوباما را به انگیزه‌های فاشیستی متهم می‌کنند، با تروریست‌ها مقایسه می‌شوند، به نژادپرستی متهم می‌شوند و مبالغه‌کردن‌های آنها تهدیدی واقعی برای امنیت کشور دانسته می‌شود.
دستگاه حاکم هر دو گروه را به‌خاطر دیدگاه حاشیه‌ای‌شان درباره آمریکا مسخره می‌کند. به باور دستگاه حاکم، ایالات متحده هر چه باشد، کشوری فاشیستی نیست. گذشته از همه‌چیز، مگر آمریکا‌‌ همان کشوری نبود که فاشیسم را در دهه ۱۹۴۰ شکست داد؟ محافظه‌کارهای معقول و لیبرال‌ها بر سر این نکته توافق دارند.
کسی به این واقعیت توجه نمی‌کند که وقتی راست میهن‌پرست و چپ رادیکال، نظام آمریکا را فاشیستی می‌خوانند، در واقع به بخشی از حقیقت اشاره می‌کنند؛ اگرچه سرتاسر تحلیل درست را در اختیار ندارند. در اختیار نداشتن سرتاسر تحلیل به این علت است که هر دو طرف (راست میهن‌پرست و چپ رادیکال) دیدی نسبت به قدرت دولتی ندارند. به علاوه، نقدهای واردشده‌ گاه نمی‌توانند تغییر شکل بسیار منحصر‌به‌فرد فاشیسم در آمریکا را شرح دهند. فاشیسم به‌عنوان یک برنامه سیاسی در هر ملتی متمایز است و همواره شکلی متفاوت به خود می‌گیرد، اگرچه همه انواع فاشیسم درون‌مایه‌های عمومی مشترکی با یکدیگر دارند. فاشیسم آمریکایی موذیانه‌ترین مخلوط از اجزای سازنده کلیدی فاشیسم است و در عین حال اختلافی جزئی را حفظ می‌کند تا توده‌ها، رسانه‌ها و افراد محترم قرارگرفته در طیف حکومت را فریب دهند.
برنامه کورپوراتیسم (۲) اقتصادی از روزولت تا بوش
ابتدا باید به سیستم اقتصادی نگاهی بیندازیم تا کلید تحلیل فاشیسم آمریکایی را به‌دست آوریم. لیبرال‌های چپ افتخار می‌کنند که در آفرینش سازمان‌های اجتماعی و دموکراتیک این سیستم اقتصادی نقشی ایفا کرده‌اند. محافظه‌کاران به موسسات مالی و نظامی برافراشته آمریکا افتخار می‌کنند. جمهوریخواهان و دموکرات‌ها، همگی تظاهر می‌کنند که آمریکا دارای نظام اقتصاد آزاد است و در حالی به سودجویان طمع‌کار حمله می‌کنند که برای خودشان با منافع سرمایه‌داری آبرو و اعتبار می‌خرند و در حالی بازار آزاد را به خاطر همه مشکلات کنونی ما سرزنش می‌کنند که به خودشان بابت برقرارکردن قواعد تنظیمی معقول و شبکه‌های ایمنی (آن هم یکبار برای همیشه)، تبریکات نامربوطی نثار می‌کنند.
و اما آن راز کوچک کثیف: برای تقریبا یک قرن و با توافق هر دو حزب، پروژه کورپوراتیسم یا‌‌ همان بنیان اقتصادی فاشیسم در جریان بوده است. کمیته‌های تنظیم، نظام بانکی، سیاست کشاورزی، طراحی ارتباطات از راه دور، حتی دولت رفاه همگی منافع صنفی را تقویت می‌‌کنند؛ اما صرفا تحت هدایت غایی دولت. می‌توان گفت انتخاب لینکلن یا حتی همیلتون نیز پیشاپیش حاکی از اتخاذ چنین ترتیب و روشی بودند. اما حین جنگ‌های جهانی و سیاست جدید (همان نیودیل روزولت) (۳) بود که ملت آمریکا مسیری قطعا فاشیستی را در پیش گرفت.
رویکرد عمومی هیتلر، موسولینی و دیگر فاشیست‌ها، همگی تسلط بر بازار بود؛ آن هم از خلال دستگاه‌های حکومتی عظیم جهت اعمال کنترل بر صنعت و در عین حال حفظ وانموده‌ای از مالکیت خصوصی. همراه با اینها مداخلاتی فرارسیدند که در زمینه‌های دیگر شاید می‌شد آنها را سوسیالیستی نامید. لیو راکول به زیبایی برنامه‌های اقتصادی هیتلر را خلاصه کرده که منعکس‌کننده افتخارات عظیم سیاست ترقی‌خواه قرن بیستم است:
هیتلر پایه طلا (۴) را به تعلیق درآورد، به کارهای عمومی عظیمی همچون ساختن اتوبان‌ها مبادرت ورزید، صنعت را از رقابت خارجی مصون داشت، اعتبار را گسترش داد، برنامه‌های اشتغالزایی برقرار کرد، با بخش خصوصی بر سر تصمیم‌گیری‌های وابسته به قیمت‌ و تولید درگیر شد، ارتش را به شدت گسترش داد، کنترل بر سرمایه را تقویت کرد، برنامه‌ریزی خانواده را برقرار کرد، دخانیات را ممنوع نمود، بیمه‌های سلامتی و بیکاری ملی را به وجود آورد، استانداردهای آموزشی تحمیل کرد و به تدریج با کسری بودجه‌های عظیم رودررو شد. برنامه مداخله‌گرانه نازی‌ها برای طرد اقتصاد بازار و در آغوش کشیدن سوسیالیسم به‌شیوه خود ضروری بود.
بسیاری از همین اهداف حین جنگ جهانی اول در ایالات متحده نیز به دست گرفته شد و پس از آن، با «سیاست جدید» دوباره احیا شد. برای مثال، جان‌تی‌.‌فلین چپ‌گرایی بود که ابتدا از فرانکلین روزولت حمایت کرد؛ اما بعد‌تر به‌خاطر طرح رییس‌جمهور جهت برنامه‌ریزی مرکزی دلسرد شد. وی در کار تاثیر‌گذار خویش، اسطوره روزولت، اتمسفر ایدئولوژی سیاسی دهه ۱۹۳۰ را چنین توصیف کرده بود:
حتی محافظه‌کار‌ترین حلقه‌ها نیز با ایده برنامه‌ریزی‌کردن نظام سرمایه‌داری مدارا می‌کردند و هر کس می‌توانست علنا و پرحرارت از این نظام اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده حمایت کند، بی‌آنکه برای جامعه مودب و عمل‌گرای آمریکا بیش از حد رادیکال به حساب بیاید.
فقط یک مشکل وجود داشت. این طرح را پیش‌تر موسولینی به اجرا گذاشته بود- دولت سرمایه‌داری برنامه‌ریزی‌شده. بعد از آن هم هیتلر آمد و همین طرح را پیاده کرد. نام حزب هیتلر نازی بود؛ نامی که از حروف ابتدای کلمات نام اصلی‌اش مشتق شده بود. با این حال، حزب نازی از اساس فاشیستی بود...
در هر حال، طرح روزولت مستقیما در تضاد با لیبرالیسم بود. انگار تلاشی بود در میانه سوسیالیسم و کاپیتالیسم، تا جامعه‌ای باثبات را سازماندهی کند. اما می‌خواست این کار را با تاسیس دولتی مجهز به قدرت‌های انبوه و توده‌ای انجام دهد که بر زندگی و سرنوشت شهروندان حکمفرما باشند... در هر حال، در سرتاسر آمریکا شایع شد این دکترین- که به ‌طور عجیبی غیرآمریکایی بود- دسته‌گلی است که لیبرال‌ها به آب داده‌اند. البته این دکترین را فاشیستی نمی‌خواندند، چون نام مناسبی نبود... بلکه به آن اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده می‌گفتند؛ اما دکترین مزبور، به هر اسمی هم خوانده شود، فاشیستی بود و هست.
به طور خاص، اداره ترمیم ملی فرانکلین روزولت از اسلوب سیاست‌گذاری صنعتی موسولینی پیروی می‌کرد. فلین این واقعیت را چنین توضیح می‌دهد:
موسولینی هر داد و ستد، یا گروه صنعتی یا گروه تخصصی را در انجمن‌های صنفی تحت نظارت دولت سازماندهی می‌کرد و آنها را صنف می‌خواند. این اصناف تحت نظارت دولتی کار می‌کردند و می‌توانستند استانداردهای تولید، کیفیت، قیمت‌ها، توزیع، کار و غیره را برنامه‌ریزی کنند. اداره ترمیم ملی مقرر داشت که هر صنعتی در آمریکا باید درون یک انجمن صنفی تحت نظارت دولت فدرال سازماندهی شود. به این انجمن‌ها صنف نمی‌گفتند. به آنها مراجع قانونی (Code Authority) می‌گفتند، اما در واقع یک چیز بودند. این مراجع قانونی تولید، کمیت‌ها، کیفیت‌ها، قیمت‌ها، شیوه‌های توزیع و غیره را تحت نظارت اداره ترمیم ملی تنظیم می‌‌کردند و خوب، این فاشیسم بود.
تحلیل «سیاست جدید» به‌منزله فاشیسم تنها در «راست قدیمی» یا اخلاف لیبرتارین (آزادی‌خواه) آنها یافت نمی‌شود. تادئوس روسل تاریخ‌دان در کتاب جدیدش، تاریخ خائنانه ایالات متحده، فصل فوق‌العاده‌ای با عنوان «آنک دیکتاتور: فاشیسم و سیاست جدید» دارد و در آن از منظری چپ‌گرایانه به تحلیل می‌پردازد و نتایجی یکسان می‌گیرد. بسیاری از بزرگ‌ترین روشنفکران ترقی‌خواه و نخبگان کسب‌ و ‌کار دوران روزولت، به‌طور خاص شیفته رژیم موسولینی بوده‌اند.
آنهایی که «سیاست جدید» را به راه انداختند، رویای جامعه‌ای ماشین‌وار را در ذهن می‌پروراندند، جامعه‌ای که در آن همه، از رهبران حکومت گرفته تا رده‌پایین‌ترین کارگران، اجزایی از پیش طراحی‌شده و ساخته‌شده هستند و به‌خاطر کارکردشان به‌عنوان بخشی از کل دستگاه به کار گمارده می‌شوند. اما آنها وحشت‌زده دریافتند که بیشتر آمریکایی‌ها به چنین رویاهایی، مگر در دوره‌های بحران، تن نخواهند داد. جنگ جهانی اول نخستین نمونه از چنین بحران‌هایی بود... اما پس از آن صلح و شکوفایی دهه ۱۹۲۰ آغاز شد و انتظار برای موقعیت اضطراری ملی دیگری که بتواند فانتزی‌های آنها از نظم اجتماعی را محقق کند، به درازا کشید.
این تحلیل یادآور تز رابرت هیگز، یعنی تز اثر چرخ‌دنده‌ای (۵) و ایده‌هایی است که در کتاب‌های هیگز با نام‌های بحران و لویاتان (۶)، رکود اقتصادی، جنگ و جنگ سرد یافت می‌شوند. دو کتاب اخیر به گسترش عمومی قدرت دولت طی بحران‌ها و نیز روش‌های خاصی اشاره دارد که بر اساس آنها جنگ جهانی اول و سیاست جدید دولتی را متبلور کردند که هیگز آن را «فاشیسم مشارکتی» می‌خواند.
نقش فرانکلین روزولت در فاشیسم آمریکایی بسیار موذیانه است، زیرا او به‌عنوان بزرگ‌ترین رییس‌جمهور لیبرال قرن بیستم که آمریکا را به جنگ با نازی‌ها هدایت کرد، اغلب به‌عنوان نخستین نمونه اصیل از ضدفاشیست‌های آمریکایی شناخته می‌شود. اسمدلی باتلر بزرگ، منتقد درخشان سوداگران مرگ (۷) آمریکایی، بسیار نگران بود که نیروهای ارتجاعی همراه با ارتش روزولت را از قدرت خلع کنند و دولتی فاشیستی بیافرینند. اما آیا در واقع تفاوتی بین آنها وجود داشته است؟ فاشیست‌های ضد روزولتی چه می‌کردند- جنگی تام و تمام راه می‌‌انداختند؟ اقتصاد را ملی می‌کردند؟ شهروندان آمریکایی را بر اساس طبقه‌بندی‌های نژادی به اردوگاه‌های کار اجباری می‌فرستادند؟ آیا ارتش دائمی و دستگاه حاکمه کورپوراتیستی درست می‌کردند؟ سخن‌گفتن از احتمال کودتای فاشیستی در سال‌های حکومت فرانکلین روزولت، نادیده ‌گرفتن این واقعیت است که کودتای فاشیستی واقعا رخ داد؛ یعنی‌‌ همان «انقلابی درون فرم موجود»، به‌قول گرت.
احترام بسیاری که بیشتر جمهوری‌خواهان برای روزولت قائل هستند- چه آن را تصدیق کنند و چه نکنند- خود موذیانه است. ریگان یک طرفدار دربست «سیاست جدید» بود که هرگز پس از آنکه فرماندار یا رییس‌جمهور شد، این گرایش خود را کنار نگذاشت. کل برنامه اقتصادی جورج دبلیو بوش تماما روزولتی بود- گسترش سیستم مراقبت‌های پزشکی به نفع شرکت‌های داروسازی، «جامعه مالکیتی» (۸) (چقدر این اصطلاح فاشیستی به نظر می‌رسد!؟) با هدف تقویت بخش‌های مسکن و مالی، تلاش برای صنفی‌سازی بیمه اجتماعی (که غلبه داخلی سیاست‌های روزولتی را حفظ می‌کند و خود نسخه‌ای از برنامه حکومت پروس در قرن نوزدهم است)، نجات مالی نهادهای مالی که مورد توافق هر دو حزب بود و همه دیگر اقداماتی که انجام گرفت.
دموکرات‌ها نیز به نوبه خود اقتصادهای فاشیستی‌ای را که چهار نسل پیش اتخاذ کردند، ادامه می‌دهند. این کار به میزان خوبی به اغتشاش دامن می‌زند؛ اغتشاشی که باعث می‌شود دموکرات‌ها را با حزب «لیبرال» اشتباه بگیرند. با این وجود، وقتی اوباما افراد را وا‌می‌دارد تا بیمه درمانی خصوصی بخرند، اصناف عظیم را برای هدایت و مدیریت دفا‌تر تنظیم‌کننده برمی‌گزیند، طرح ایجاد بازاری ساختگی با اعتبار کربنی (۹) را می‌ریزد، و در چرخان بین وال‌استریت و دفتر بیضی‌شکل (۱۰) را باز‌تر می‌کند، یعنی همراه با حزب متبوع خویش در حال قدم‌نهادن بر جای پای اسلاف موسولینی‌دوست خود است.
همه روسای‌جمهور آمریکا پس از نیکسون، یکی از هراسناک‌ترین قسمت‌های اقتصادهای فاشیستی، یعنی خودکفایی اقتصادی (اوتارکی) را بر زبان می‌آوردند. همه آنها تاکنون الزام ابلهانه «استقلال انرژی» را مطرح کرده‌اند. همین درون‌مایه را در واکنش‌های بیمارگونه به اشتغال خارجی‌ها در موقعیت‌های شغلی موجود می‌بینیم. همگان می‌توانند این حمایت‌باوری و وابستگی متقابل بین کسب و کارهای آمریکایی مورد توجه (مورد توجه سیاست‌گذاران) با دولتی بسیار پرقدرت- که هر دو ناسیونالیستی هستند- را به وضوح مشاهده کنند.
شاید اعتراض کنند که بسیاری از کشورهای دیگر نیز دولت‌هایی صنفی دارند. شاید آنها هم گرایش‌هایی فاشیستی داشته باشند. با این وجود، فاشیسم ایالات متحده خصیصه‌هایی منحصر‌به‌فرد دارد. ایالات متحده صاحب ارز جایگزین بین‌المللی است و پول نیز نیمی از غالب دادوستدهای اقتصادی است؛ از این رو، ایالات متحده به یکی از مهم‌ترین آرایش‌های کورپوراتیستی جهان می‌نازد که در آن فدرال رزرو و بانک‌های بزرگ با یکدیگر هم‌پیمان هستند. حکومت آمریکا مدعی بزرگ‌ترین برنامه‌های رفاهی به شکل بیمه اجتماعی است. ایالات متحده پیشوای جهانی حمایت از مالکیت فکری است و دیگر کشور‌ها به طور قابل توجهی در زمینه این قوانین دشوار و سخت به نفع امتیازات شرکتی عقب‌تر از آمریکا هستند. دولت کورپوراتیستی ایالات متحده به عنوان بزرگ‌ترین لویاتانی که در ثروتمند‌ترین ملت دنیا به شکار مشغول است، تنها و تنها با خودش قابل مقایسه است.
بصیرت فلین مبنی بر اینکه اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده آمریکا- فارغ از هر برچسبی که داشته باشد- فاشیستی است، در یکی از برنامه‌های عامه‌پسند همین اواخر طنین‌انداز شده است. در یکی از قسمت‌های سریال طنز ساوث‌پارک، یکی از شخصیت‌های سریال، یعنی کایل (پسرکی که نسبت به سن خودش بسیار باهوش‌تر است) این دیالوگ عالی را با پدرش برقرار می‌کند:
پدر کایل: «می‌دونی کایل، ما داخل یه جامعه لیبرال‌‌‌دموکراتیک زندگی می‌کنیم، و دموکرات‌ها هم قوانین آزار جنسی رو تصویب می‌کنن؛ این قوانین به ما می‌گن سر کار چی می‌تونیم بگیم و چی نمی‌تونیم بگیم، یا اونجا چه کار می‌تونیم بکنیم و چه کار نمی‌تونیم بکنیم.»
کایل: «اسم این فاشیسم نیست، احیانا؟»
پدر کایل: «نه، چون ما بهش نمی‌گیم فاشیسم.»
بوروکرات‌ها و برنامه‌ریز‌ها در سرتاسر اقتصاد و تمام سطوح حاکمیت برای تمام حوزه‌های رفتار اقتصادی جزئیات را دیکته می‌کنند و آن معدود بخش‌هایی را که باید از تجاوز حکومتی‌‌ رها باشند، خیلی ساده کنار می‌گذارند. اگر هنوز واجد حوزه‌های زیادی از آزادی اقتصادی در آمریکا هستیم (که قطعا هستیم) یا بخت یارمان بوده است یا حدود ساختاری توانایی حکومت نگذاشته که حکومت اختیار همه‌چیز را در دست بگیرد. نیروی ایدئولوژیک سیاست اقتصادی ایالات متحده در چنین نسبتی نهفته است: چه بسا زندگی بازرگانی آزادتری از بسیاری نقاط دیگر جهان داشته باشیم، اما همه این را مدیون فیض و سخاوت دولت، کارتل‌های آن، هیات‌های صدور مجوز و دستگاه‌های تنظیم‌کننده‌اش هستیم. حتی خانه‌هایمان تنها تا جایی ملک خصوصی ما محسوب می‌شوند که سود به جیب دولت روانه کنند و این یعنی دولت حق دارد تمام مایملک ما را مصادره کند، اگر مصادره این مایملک به داد انبوه مالیات‌های انباشته از پیوند دولت و کسب‌ و کار برسد. محیط کسب و کار به رشته‌ای هردم فزاینده از رمزگان‌های بازرگانی بسته است که بسیاری از آنها را نه قانون‌گذاران (یا قوه مقننه) که احکام قضایی
(قوه قضاییه) یا احکام اجرایی (قوه مجریه) معین می‌کنند. همه اینها با یکدیگر ذات فاشیسم اقتصادی را می‌سازند.
ناسیونالیسم جنگ‌افروز
یکی از خصیصه‌های اصلی قدرت‌های فاشیستی در دهه‌های ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ جنگ‌طلبی‌هایشان بود. اغلب گفته می‌شود که شاید این رژیم‌ها بدون جنگ‌افروزی و نظامی‌گری هرگز موجب خشم آمریکا و متحدانش نمی‌‌شدند؛ حرفی که احتمالا درست هم هست. بنابراین شنیدن نگرانی‌های محافظه‌کاران مبنی بر لغزیدن ایالات‌متحده به سوی فاشیسم عجیب است، زیرا این محافظه‌کاران جنبه اصلی گرایش فاشیستی را نادیده می‌گیرند. ایالات متحده آمریکا جنگ‌افروز‌ترین دولت پس از جنگ جهانی دوم بوده است و سابقه جنگ‌طلبی‌اش دهه‌ها پیش از آن مثال‌زدنی است. ایالات‌متحده بیش از هر دولت دیگری با ملت‌های دیگر وارد جنگ شده است. ایالات متحده با بمباران‌هایش بر جهان تسلط یافته و هیچ کشور دیگری، دست‌کم در شش‌دهه گذشته، چنین آماری از خود بر جای نگذاشته است. اگر میزان شهروندان کشته‌شده بر اثر جنگ‌افروزی‌های آمریکا، بمباران‌های استراتژیک‌اش و تحریم‌های آن بر غذا و دارو را تخمین بزنیم، احتمالا آمار مرگ و میر از مرز ده میلیون عبور خواهد کرد.
بودجه‌ای که ایالات متحده برای ارتش هجومی ملی خود هزینه می‌کند، از مجموع هزینه دیگر کشورهای جهان بر سر این کار بیشتر است. اکنون پنج جبهه جنگ آمریکا- در افغانستان، پاکستان، عراق، یمن و لیبی- در جریان است و وضعیت همچنان عادی تلقی می‌شود و هیچ کس مطلقا آن را غیرعادی نمی‌داند و چنین پدیده‌ای بی‌سابقه نیست. ایالات متحده تقریبا در تمام نسل‌های جمعیت خویش مشغول جنگ بزرگی بوده است- جنگ ۱۸۱۲، جنگ مکزیک، جنگ لینکلن، جنگ اسپانیا‌ـ‌ آمریکا، جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم، جنگ کره، جنگ ویتنام، جنگ خلیج و جنگ با تروریسم.
پایگاه‌های نظامی ایالات متحده را در اکثریت کشورهای جهان می‌توان دید. هیچ کشوری از منظر آمریکا بی‌طرف دانسته نمی‌شود؛ همه کشور‌ها مورد لطف آمریکا قرار می‌گیرند و تطمیع می‌شوند، تهدید می‌شوند و آلت دست قرار می‌گیرند یا اشغال می‌شوند. بسیاری از رژیم‌های خون‌ریز و نیروهای شورشی در جهان از متحدان آمریکا بوده‌اند: از روسیه استالینی گرفته تا کامبوج پل پوت، از طالبان افغانستان گرفته تا عراق صدام‌حسین. ایالات متحده هنر شکنجه و ترور را به بسیاری از دولت‌ها و ارتش‌های جهان آموزش داده است. ایالات متحده با یک دیکتاتور ظالم متحد می‌شود تنها به این دلیل که بعد‌تر- آن هم وقتی که این دیکتاتور کمترین تهدید را برای سایر نقاط جهان در بر دارد- از پشت به او خنجر بزند. همه این فعالیت‌های خارجی سرشت‌نمای قدرت فاشیستی هستند.
اگرچه ایالات متحده مدت‌ها است که به تب نظامی‌گرایی مبتلا شده، اما امروز می‌بینیم که میزان آن به شکل ابلهانه‌ای افزایش یافته است. رابرت هیگز در مصاحبه اخیر خود با جفری توکر، این پدیده را به خوبی بیان کرده است:
متاسفانه آدم حتی در رویدادهای ورزشی، مثلا بازی‌های بیس‌بال یا فوتبال، میان‌پرده‌هایی مشخصی می‌بیند که در ستایش نیروهای مسلح برگزار می‌شوند. این کار به نظر خود من چندش‌آور است، زیرا من عاشق بیس‌بال هستم و اصلا دوست ندارم ورود بی‌ربط هیجانات ناسیونالیستی و ستایش از نیروهای مسلح، مسابقه بیس‌بال مورد علاقه‌ام را خراب کند. به نظر من بیس‌بال فوق‌العاده است، چون فعالیتی صلح‌آمیز است. لازم نیست آدم بکشیم تا به زندگی خودمان هیجان تزریق کنیم.
همین اتفاق در کلیسا‌ها، رسانه‌ها و بخش کسب و کار نیز رخ می‌دهد. نیروهای مسلح همه‌جا ستایش می‌شوند و از موقعیت اجتماعی بسیار بالایی برخوردارند. اگرچه سربازان بازگشته از جنگ موقعیت صوری بالاتری از شهروند عادی دارند، اما همین افراد در نهادهای دولتی تنها چرخ‌دنده‌هایی مصرف‌شده هستند که تعمیرکردنشان برای کل ماشین منفعتی به همراه ندارد.
نظامی‌گری آمریکا به وضوح نظامی‌گری دولت نازی آلمان، مثلا زمان اشغال شوروی نیست؛ اما باید پیوستگی آن را در آمریکا در نظر بگیریم. قرن گذشته، نظامی‌گری ایالات متحده به طور ثابت در جریان بوده است. به علاوه، غیرممکن است که در فرهنگ ملی آمریکا بیش از حد طرفدار دیدگاهی ضد‌جنگ باشی. چیزهای زیادی در زندگی آمریکایی تابو محسوب می‌شوند، اما نقد اصولی جنگ‌افروزی- مبتنی بر اخلاقیات عقل سلیم که پرسش‌هایی درباره گرفتن حق زندگی از بی‌گناهان را مطرح می‌کند- احتمالا در صدر فهرست این تابو‌ها قرار دارد.
اصل پیشوا (۱۱) با یک پیچ و تاب اضافه
هر شهروندی در ایالات متحده به‌طور بالقوه می‌تواند در بزرگسالی رییس‌جمهور شود. این ادعا قرار است گواه دیگری باشد بر اثبات این امر (البته اگر گواه دیگری اصلا لازم باشد) که آمریکا بزرگ‌ترین ملت در تاریخ بشر است و مردم آن برای رهبری دنیا برگزیده شده است. آمریکا مفتخر است به اینکه خود را شاه دموکراسی‌ها می‌داند و تبلیغش می‌کند. هیچ آزمون دینی و هیچ محدودیت خانوادگی‌ای برای رییس‌جمهور شدن وجود ندارد. هر چهار سال یا هشت‌ سال یک بار انتقال صلح‌آمیز قدرت- قدرت بی‌مانند و اهریمنی- را مشاهده می‌کنیم و بنابراین آمریکایی‌ها می‌توانند با غرور و سربلندی بگویند که اینجا، بیش از هر ملت دیگری در جهان، «مردم واقعا‌‌ همان حکومت هستند- بزرگ‌ترین حکومتی که تا کنون وجود داشته است».
اما وقتی آن شهروند آمریکایی به دفتر ریاست‌جمهوری قدم می‌گذارد، بنا به اصل بدل به خداوندگار روی زمین می‌شود. آیا اقتصاد آمریکا یا جهان مشکل کوچک یا بزرگی دارد؟ آقای رییس‌جمهور واکنش نشان خواهند داد. آیا خشونت در مدارس یا تصاویر مستهجن در تلویزیون مشکل ایجاد کرده است؟ آقای رییس‌جمهور یکی از مقامات خود را برای حل این مشکل اعزام خواهند کرد. آیا بی‌عدالتی در آن طرف آب‌ها رو به گسترش است؟ آقای رییس‌جمهور مراقب اوضاع خواهد بود. خدمات درمانی، سوخت، انرژی، مهاجرت، صلح اجتماعی، جرم و جنایت، ازدواج، دادوستدهای بین‌المللی- هیچ‌چیز نباید از نظارت رییس‌جمهور یا درگیری فعالانه وی برکنار بماند.
آمریکایی‌ها شیفته شخصیت عادی و ناقص رییس‌جمهورشان می‌شوند. آنها ریگان را به‌ خاطر این دوست داشتند که زود از کوره در می‌‌رفت. کلینتون را بابت ضعف‌های اخلاقی‌اش می‌ستودند. خوششان می‌آمد که بوش از آن دست آدم‌هایی است که می‌شود با آنها به پیک و پیاله زد و خوشحالند اوباما به‌‌ همان موسیقی‌ای گوش می‌دهد که آنها. آنها عاشق این ایده‌اند که در آمریکا، بر خلاف دیگر رژیم‌های فاشیستی، رییس‌جمهور می‌تواند هرکسی باشد و سپس آن شخص می‌تواند با شکنجه‌کردن و کشتار آدم‌های روی زمین اخت شود یا هر کشور جهان‌سومی را با صدور یک دستور ویران کند.
وقتی به این میزان از قدرت بنگریم- یعنی به کنترل بالفعل رییس‌جمهور بر منابع و قابلیت او برای تخریب زندگی انسان‌ها- در خواهیم یافت که هیچ رهبر فاشیست دیگری تا کنون به چنین سطحی نزدیک هم نشده است. هیچ مرجع سیاسی دیگری با این انبوه از امتیازات ویژه سزاری چندان دوام نیاورده است. ریاست‌جمهوری در آمریکا، دفتر فرماندهی ملت و منجی ناسوتی جهان دانسته می‌شود. رییس‌جمهور رب‌النوع قدرت تام و تمام دموکراتیک آمریکا است. ریاست‌جمهوری آمریکا جایگاهی مقدس است. به‌ همین دلیل، گفتن اینکه اصل پیشوا در آمریکا وجود ندارد، ناشی از نگاهی محدود به این مفهوم است.
مخلوطی غریب از دولت‌گرایی نژادی و چندفرهنگی
معترضان خواهند گفت که ایالات متحده مردم را بر مبنای قومیت جداسازی و قتل عام نمی‌کند و بنابراین فاشیستی نیست. ایالات متحده حول مفهوم برتری نژادی شکل نگرفته است. اگرچه نازی‌ها قطعا دل‌باخته ناسیونالیسم نژادپرستانه بودند، اما همه نظام‌های فاشیستی چنین گرایشی ندارند. با این حال، فاشیسم همواره با نژادپرستی گره خورده است و بنابراین باید این عامل را در تحلیل خود راجع به آمریکا بگنجانیم.
در آمریکا،‌گاه چندفرهنگ‌گرایی همان‌قدر آزاردهنده می‌شود که تعصب قومی. مردم شغل‌هایشان را بابت نظرات آزاردهنده از دست می‌‌دهند. برخی فرصت تحصیل در آکادمی‌ها را به خاطر نداشتن جایگاه اقلیتی از دست می‌دهند. آنچه اهمیت بیشتری در فاشیسم آمریکایی دارد، نقش چندفرهنگی‌گرایی است: چندفرهنگی‌گرایی به‌ عنوان سپر دفاعی دولت علیه اتهامات وارده مبنی بر تعصبات و غرض‌ورزی‌های خشونت‌بار استفاده می‌شود. کتاب‌های درسی به ما می‌گویند که دولتمان پیشاپیش مساله نژادپرستی را جدی گرفته است. پس اگر هنوز نژادپرستی باقی مانده است، مشکل را باید در فرهنگ عمومی و بخش خصوصی جست‌وجو کرد و نه در دولت برابری‌طلب آمریکا. ماشین جنگی و دولت فدرال منجی سیاه‌پوستان بوده‌اند. لیندون جانسون، سلاخ میلیون‌ها آسیایی، معاهده حقوق بشر را امضا کرد و بنابراین، دولت فدرال بدل شد به راه‌حل نهایی علیه نژادپرستی و به عامل رستگاری آمریکا از گناهان گذشته.
در عین حال، دولت آمریکا هنوز به تقسیم‌بندی نژادی مردم خود ادامه می‌دهد. این دولت سیاهان را با نرخی موهش به زندان می‌اندازد و اکنون تعداد سیاهانی که در نظام تادیبی آمریکا زندانی شده‌اند، بیش از تعداد سیاهانی است که سال ۱۸۵۰ برده بودند. دولت هنوز بزرگ‌ترین سرکوبگر اقلیت‌های قومیتی است؛ اقلیت‌هایی که بد‌ترین خشونت دولت پلیسی بر سر آنها می‌آید. اما بیشتر نبرد دولت با سیاهان و اقلیت‌ها در فرم فعالیت‌های تنظیمی و رفاهی- همچون رفاه، مسکن عمومی، مدارس دولتی، قوانین حداقل دستمزد، اتحادیه‌گرایی اجباری- است که به غلط یاری‌رسان فقرا و اقلیت‌ها دانسته می‌شود؛ به همین دلیل آمریکایی‌های معدودی مساله نژادپرستی دولتی را به‌طور کامل درک می‌‌کنند. باید گفت که فاشیسم آمریکایی حقه فوق‌العاده‌ای را ترتیب دیده است: این فاشیسم از‌‌ همان نژادپرستی قدیمی و ازمدافتاده استفاده می‌کند و همزمان ضدنژادپرستی را نیز به‌طور رسمی تعریف می‌کند تا قدرت خویش را استوار‌تر سازد.
فاشیسم منحصربه‌فرد آمریکا
فاشیسم آمریکایی نظیر ندارد. نظام اقتصادی این نوع فاشیسم نه بازار آزاد است و نه سوسیالیسم برابری‌طلب؛ بل بیشتر به نوعی دولت صنفی موسولینی‌وار شباهت می‌برد که نوسازی، مدرنیزه و در سطحی جهانی مسلط شده است. نظامی‌گری این حکومت از بسیاری جهات (قدرت، جنگ‌افروزی مداوم و میزان آن) فرا‌تر از هر رژیم فاشیستی دیگری در تاریخ است. ریاست‌جمهوری آمریکا- به‌‌رغم ماهیت دموکراتیک آن یا در واقع درست به ‌خاطر آن- مقدس‌ترین و قدرتمند‌ترین نوع «پیشوایی» در تاریخ جهان است. دولت پلیسی آمریکا، در داخل و خارج کشور، انسان‌ها را به بردگی می‌کشاند و تعقیب و مجازات می‌کند- آن هم با روش‌هایی که آدم را به یاد فرانکو یا پرون می‌اندازد- و در عین حال به گستره نسبتا وسیعی از آزادی‌های اجتماعی مجال بروز می‌دهد.
زمانی که سال ۲۰۰۸ کیت اولبرمان، بوش را یک فاشیست خواند، محافظه‌کار‌ها عمل او را خائنانه و تهدیدآمیز تلقی کردند. وقتی گلن بک در ۲۰۰۹ هشدار داد که آمریکا به سوی فاشیسم در حال حرکت است، ترقی‌خواهان سخن او را ابلهانه و خطرناک خواندند. اما همان‌طور که دیدیم، هیچ یک از این اظهارنظر‌ها گزاف نبود.
یادداشت:
(۱) تی‌پارتی یک جنبش سیاسی‌ـ‌ پوپولیستی آمریکایی است که عموما محافظه‌کار و آزادی‌خواه دانسته می‌شود. اهداف این جنبش کاهش اندازه دولت، مبارزه با مالیات‌بندی در سطوح مختلف و کاهش بدهی ملی و کسری بودجه فدرال دانسته می‌شود.
(۲) کورپوراتیسم (یا صنفی‌گرایی) نظامی از سازماندهی اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی است که افراد جامعه را درون گروه‌های صنفی جمع‌آوری می‌کند؛ این گروه‌های صنفی بر مبنای همبستگی‌ها و وابستگی‌هایی از جنس کشاورزی، کسب‌و‌کار، قومیتی، نظامی، علمی و... تشکیل می‌شدند. کورپوراتیسم به لحاظ نظری بر این ایده مبتنی است که جامعه یک کل ارگانیک یا یک بدن اندام‌وار است. برای مثال چنین تمثیلی را در نظر بگیرید: حاکم، پیشوا یا حزب حاکمه سر این بدن، ارتش و پلیس دست‌ها، کارخانه‌ها و بخش‌های تولیدی پا‌ها و مردم عادی تنه این بدن باشند. صنف‌های هر یک از این بخش‌ها، در نقش اندامی از این کل اندام‌واره ظاهر می‌شوند. این تلقی از جامعه به اعمال کنترل حداکثری از سوی سر یا حکومت، یعنی اندام قرارگرفته در نوک هرم سلسله‌مراتب، بر دیگر اندام‌ها می‌انجامد.
(۳) سیاست جدید یا نیودیل مجموعه سیاست‌های اقتصادی سال‌های ۱۹۳۳ تا ۱۹۳۶ در آمریکا، زمان ریاست‌جمهوری روزولت و در مبارزه با «رکود عظیم» است.
(۴) پایه طلا: نظامی پولی است که در آن واحد اقتصادی استاندارد محاسبات، حجم ثابتی از طلا است.
(۵) اثر چرخ‌دنده‌ای: استعاره‌ای است در اشاره به معکوس‌شدن فرآیندهای انسانی، بر اثر رخ‌دادن عاملی خاص. برای مثال، به مردمی در قحطی کمک غذایی می‌رسانید، آنها زنده می‌مانند، در دوران رونق زاد و ولد بیشتری می‌کنند و باز قحطی و بحرانی عظیم‌تر می‌آفرینند.
(۶) لویاتان به‌صورت تحت‌اللفظی به معنای هیولای دریایی (هیولایی که در عهد عتیق به آن اشاره شده) است، اما در نظریه سیاسی، پس از کتاب هابز با عنوان «لویاتان» که به مساله قدرت حکومتی و دولت می‌پرداخت، به اصطلاحی برای اشاره به دولت بدل شده است.
(۷) سوداگران مرگ به کمپانی‌های تولید اسلحه آمریکا در زمان جنگ جهانی اول اشاره می‌کند که بنا به برخی گزارش‌ها، دولت آمریکا را به این جنگ وادار کردند و در نتیجه موجب مرگ ۵۳۰۰۰ آمریکایی در طول جنگ شدند.
(۸) جامعه مالکیتی شعاری است که جورج دبلیو بوش به کار می‌برد و ارزش‌های آن را مسوولیت‌پذیری شخصی، آزادی اقتصادی و حق مالکیت تبیین کرد.
(۹) اعتبار کربنی به هر مجوزی اشاره دارد که اجازه تولید یک تن دی‌اکسیدکربن یا گازهای گلخانه‌ای مشابه را می‌دهد.
(۱۰) دفتر ریاست‌جمهوری در کاخ سفید
(۱۱) اصل پیشوا را هرمان کایزرلینگ، فیلسوف آلمانی ابداع کرد. او با تکیه به تلقی خاصی از داروینیسم اجتماعی معتقد بود که افراد خاصی بالفطره برای پیشوایی یک جامعه‌زاده شده‌اند. این دیدگاه بعد‌تر به ایدئولوژی دستگاه حاکمیت آلمان نازی بدل شد.



ارسال محتوا به دوستان نظرات خود را در رازنامه ثبت کنید                به اشتراک گذاری محتوا در فیسبوک به اشتراک گذاری محتوا در گوگل پلاس به اشتراک گذاری محتوا در لینکدین به اشتراک گذاری محتوا در توی تر

مشخصات ثبت اطلاعات

مدیریت رازنامه

مدیریت رازنامه

تاریخ ثبت:
1390/09/01
بروزرسانی:
1390/09/01
آخرین مشاهده:
1403/09/02

نظرات و پیشنهادات


دریافت آخرین اطلاعات رازنامه
با ثبت پست الکترونیکی خود و یا دوستان خود همیشه از آخرین اطلاعات سایت آگاه شوید.

دریافت آخرین اطلاعات رازنامه

پرسش ها و پاسخ ها

    با عرض سلام و خسته نباشید در صورتی شرکتی به عنوان اسپانسر با ما مشغول فعالیت باشد از نظر اداره مالیاتی پول های واریزی از طرف اسپانسر به چه صورت شناسایی میشود ؟ آیا معاف از مالیات است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    باسلام من کاردان دامپزشکم باشراکت مرغداری خریدیم مرغدار نمونه کشور شدم سرم کلاه گذاشتن مرغداری رو فروختن .میخوام کار شروع کنم نمیدونم چیکار باید بکنم.از مردم فراری شدم میترسم با هر کس کار کنم سرم کلاه

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام،وقت بخیر زمانی که لیست تعدیل حقوق تهیه می گردد و حقوق و عیدی از مالیات معاف می گردند در سیستم حسابداری چطور باید مالیات حقوق را کسر کرد متشکرم

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام وقت بخیر من دوتا حساب دارم به نام پیش دریافت عوارض و ارزش فزوده و پیش پرداخت عوارض و ارزش افزود موقع پرداخت ارزش افزوده و عوارض چطوری سند بزنم و این که چرا تفاوت ارزش افزوده خرید من و ارزش ا

    مانوئیل یوحنائی
    مانوئیل یوحنائی ( حسابداری مالی و مالیاتی -حسابداری صنعتی - حسابرسی - حسابرسی داخلی  )

    سلام ، وقت بخیر نحوه سند زدن پرداختی بیمه تامین اجتماعی به چه صورته ؟ بدون این که تو لیست حقوق و دستمزد بیام ه صورت جداگانه چطوری ثبت بزنم؟

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام به مشاور محترم من تازه دیپلم در رشته حسابداری گرفته ام نمی دانم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهم یا خیر ؟ با توجه به اینکه بیکاری در مقطع دانش آموختگان عال زیاد است چه کنم ؟ لطفا" رهنمایی بفرمائید

    عیسی ذوقی
    عیسی ذوقی ( مشاور بازرگانی، مالی ومالیاتی  )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت جنابعالی چنانچه پروانه بهره برداری کارگاه یا کارخانه ای که در شهرک صنعتی به نام فرد باشد ولی همین شخص مدیرعامل شرکتی باشد که در همان کارگاه مشغول تولید است و برای آن شرکت دفاتر قانونی تهی

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت استاد محترم برای آموزش کارکنان در دوره آموزشی اکسل در حسابداری میخواستم ببینم چطوری باید با شما هماهنگی کنیم. با تشکر

    مهدی مقدسی
    مهدی مقدسی ( مشاوره مالی ،حسابداری و حسابرسی مالی و مالیاتی ،قانون مالیات های مستقیم. اکسل .قوانین بازار سرمایه، )