منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1387-11-25 |
نویسنده: | موری روتبارد | مترجم: | |
چکیده: | |||
با وجود آنکه در آمریکای امروز حداقل جوخهای از اقتصاددانان آزادیخواه وجود دارند، اما در سایر رشتههای علوم انسانی سنگر کاملا بیدفاع است. |
|||
آیا قانون به قانونگذاری احتیاج دارد؟ مترجم: مجید روئینپرویزی با وجود آنکه در آمریکای امروز حداقل جوخهای از اقتصاددانان آزادیخواه وجود دارند، اما در سایر رشتههای علوم انسانی سنگر کاملا بیدفاع است. برای مثال اکثر عالمان سیاسی، مشغول پیریزی «مدل»های سفسطهآمیز بوده یا تنها به دنبال ثبت و ضبط جزئیات تجربی اقدامات بوروکراسی دولتاند. اقلیت کوچک فیلسوفان سیاسی (کسانی که همچنان با سوالاتی اساسی از قبیل ماهیت و کارکرد مطلوب دولت درگیرند) نیز مشغول برشمردن سجایای نظم، سنت، اجتماع، جهش هستی و رفتار خوب هستند، اما در مورد آزادی فردی تقریبا هیچ نمیگویند. روند رو به گسترش این رایحه نامطبوع، قدر و منزلت چاپ مجموعه سخنرانیهای شایان توجه پروفسور برونو لئونی، حقوقدان و عالم سیاسی دانشگاه پاویای ایتالیا را بیش از پیش بالا میبرد.تز اصلی پروفسور لئونی این است که حتی اقتصاددانان پایبند به بازار آزاد نیز نابخردانه پذیرفتهاند که قوانین باید توسط قانونگذاران دولتی ایجاد گردند؛ لئونی نشان میدهد که اعطای این امتیاز انحصاری، راهی گریزناپذیر برای استبداد دولت بر فرد به وجود میآورد. روی دیگر سکه مداخلات فزاینده دولت در بازار آزاد، سر برآوردن قانونگذاری بوده است، قانونگذاری با آن جبر ذاتیاش از طریق اکثریت- یا آنطور که بیشتر معمول است، الیگارشی شبه نمایندگان اکثریت- بر گرده مابقی جمعیت شکل میگیرد. در این رابطه، لئونی نقدی فوقالعاده بر نوشتههای آخر هایک در مورد «حاکمیت قانون» ارائه میکند. لئونی برخلاف هایک، که موافق قوانین کلی در مقابل هوا و هوسهای دلبخواه بوروکراسی یا «قانون اداری» بود، اشاره میکند که تهدید اصلی و واقعی آزادی فردی نه از جانب مدیر و مجری بلکه از جانب قانون مصوبی است که امکان تصدیگری اداری را فراهم میکند. لئونی ثابت میکند که داشتن قواعد کلی قابل اجرا و از پیش نوشته شده برای افراد کافی نیست؛ زیرا همین قواعد ممکن است- و اغلب نیز چنین میشود- به حریم آزادی افراد تجاوز کنند.دستاورد بزرگ لئونی این است که حتی به نظریهپردازان ثابت قدم لسه فر هم جایگزینی در مقابل استبداد قانونگذار ارائه میکند. به جای پذیرش قانون اداری یا قانونگذاری، لئونی خواستار بازگشت به سنن و اصول کهن «قانون مبتنی بر تشخیص قاضی» میشود، این روشی است که دولت را محدود کرده و ضامن آزادی است. در قانون خصوصی روم، در مجموعه قوانین مدنی قارهای، و در حقوق عرضی آنگولوساکسون، «قانون» به معنایی که ما امروز میشناسیم، یعنی مصوبات بیشمار قانونگذار یا مجری، نبود. «قانون» وضع و تصویب نمیشد بلکه پیدا و کشف میشد؛ به عبارتی مجموعهای از قواعد عرفی بود، همانند زبان یا مد، که در طول زمان به صورت خود به خود و کاملا داوطلبانه میان مردم رشد کرده بود. این قواعد خودانگیخته «قانون» را تشکیل میدادند؛ و برعهده متخصصان قانون- پیران قبیله، قضات، یا حقوقدانان- بود که تعیین کنند قانون چیست و در مورد هر دعوی خاص که پیش میآید چگونه به کار میرود.
1) وضع مالیات بر فانوسهای دریایی موجب قهر و اجبار شده و در نتیجه مخل آزادی است 2) حتی اگر فانوس دریایی مزبور نتواند از تکتک کشتیها هزینه بگیرد، چرا خطوط کشتیرانی نتوانند فانوس دریایی خود را ساخته یا به آن سوبسید دهند؟ پاسخ متداول این است که در آن صورت عدهای که به دنبال «سواری مجانی»اند بدون پرداخت مبلغ از خدمات بهرهمند خواهند شد. اما این مطلب در هر کجای جهان صادق است، اگر من فرد بهتری شوم یا اگر بهتر به باغچه خانهام برسم، در حقیقت به نفع دیگران نیز افزودهام. حال آیا باید به خاطر این اثر مثبت از آنها باج و خراج بخواهم؟ 3) در واقع، اگر به فانوسهای دریایی اجازه داده شود که آن بخشی از سطح دریا را که با نور خود روشن میکنند مالک شوند، آنها به راحتی میتوانند هزینه خدماتشان را از کشتیها دریافت کنند،. اگر فردی زمین بدون صاحبی را برای استفاده مولد آباد کند، مالکیت آن بلافاصله در اختیارش قرار میگیرد که موجب استفاده اقتصادی میشود؛ حال چرا نباید این قاعده در مورد دیگر منبع طبیعی، یعنی دریا، مصداق داشته باشد؟ اگر مالکیت آن بخشی از سطح دریا که توسط فانوس دریایی روشن میگشت در اختیارش قرار داده میشد، آنگاه فانوس دریایی میتوانست از هر کشتی که از آن ناحیه عبور میکند هزینهای دریافت کند. نارسایی اینجا، نه مربوط به بازار آزاد بلکه مربوط به دولت و جامعه است که حق مالکیت را به مالک محق منبع تفویض نمیکند.در مورد لزوم وضع مالیات بر فانوسهای دریایی و سایر خدمات دولتی، لئونی نظر حیرتانگیزی ابراز میدارد: «در این گونه موارد، در اصل آزادی انتخاب در فعالیتهای اقتصادی عدول یا شبههافکنی نشده است.» چرا؟ چون «مردم تصدیق میکنند» که در هر صورت اگر این خدمات در بازار ارائه میشدند، مایل به پرداخت برای آنها بودند. اما چه کسی این را تصدیق میکند و تا چه اندازه؟ و کدام افراد پول خواهند داد؟ هر چند مساله ما قابل حل است؛ معیاری متقاعد کننده برای مضمون قانون آزادیخواه، وجود دارد. این معیار جبر یا مضیقه را به سادگی به عنوان آغاز خشونت یا تهدید بر علیه شخصی دیگر، تعریف میکند. بنابراین روشن میشود که استفاده از قهر (خشونت) باید محدود به تحت فشار گذاشتن کسانی که خشونت را علیه دیگری آغاز کردهاند، شود.یک دلیل آنکه ما توجه خود را به خشونت محدود کردیم این است که سلاح یگانهای که دولت (یا هر کارگزار اجرایی در حوزه جرم) به کار میگیرد، دقیقا تهدید به خشونت است. «غیرقانونی» اعلام کردن هر عملی، دقیقا به معنای تهدید به خشونتکردن علیه هر کسی است که مرتکب آن شود. بنابراین چرا نباید استفاده از خشونت را تنها برای بازداشتن افرادی که آغازگر خشونتاند و نه بر علیه هر نوع عمل (یا عدم عمل) دیگری که افراد ممکن است آن را «جبر» یا «مضیقه» بدانند، به کار بریم و با تمام اینها معمای تراژیک اینجا است که بسیاری از متفکران شبه آزادیخواه، در طی سالیان نتوانستهاند این تعریف از مضیقه و اضطرار را پذیرفته یا استفاده از خشونت را تنها محدود به مواقع مقابله با خشونت نمایند و در مقابل با استفاده از مفاهیمی گنگ و درهم و برهم نظیر «آسیب»، «مداخله»، «احساس در مضیقه قرار گرفتن» یا غیره، راه را برای دولتگرایی گشودهاند. با حکم به آنکه هیچ خشونتی نباید علیه دیگری آغاز شود، تمام روزنههای ستم و استبداد که حتی افرادی مثل لئونی به آن رضا دادهاند مانند قوانین اخلاقی، فانوس دریاییهای دولتی، مالیاتبندی و غیره از میان خواهند رفت.به طور خلاصه، جایگزین دیگری برای قانون در جامعه وجود دارد، جایگزینی نه تنها برای قضاوت مجریان یا قانونگذاری موضوعه، که حتی برای قانون قاضی محور. آن جایگزین، قانون آزادیخواهانه است که براساس این معیار استوار است که خشونت تنها برای مقابله با کسانی که آغازگر خشونتاند به کار میرود و بنابراین اساساش بر مصونیت هر فرد و مایملک او از استیلای خشونت است. در عمل، این بدان معنا خواهد بود که حقوق عرفی آزادیخواهانه را در نظر گیریم، اما پیش از آنکه به عنوان مجموعه قوانین یا قانون اساسی لایتغیر آزادیخواهی تقدیساش کنیم، آن را با استدلال انسانی اصلاح نماییم و این همچنین به معنای تفسیر و کاربرد پیوسته این مجموعه قوانین آزادیخواهانه توسط متخصصان و قضات در دادگاههای خصوصی رقیب، خواهد بود.پروفسور لئونی کتاب بسیار مهم و تاملبرانگیزش را با این عبارت تمام میکند که «قانونسازی بسیار بیش از عملی ارادی، فرآیندی نظری است» اما بدون شک اقتضای یک «فرآیند نظری» آن است که استدلال انسان مبنای استقرار مجموعهای از قوانین شود، که سنگری رخنهناپذیر و بینقص برای آزادی انسان باشد.
|