منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-03-07 |
نویسنده: | دکتر پویا جبل عاملی | مترجم: | |
چکیده: | |||
شاید بهترین مرجع برای خوانندگان فارسیزبان درباره «فایدهگرایی»، کتاب جان استوارت میل با همین عنوان باشد که توسط دکتر مرتضی مردیها ترجمه شده است. |
|||
فایدهگرایی، دستاوردها و خسرانها شاید بهترین مرجع برای خوانندگان فارسیزبان درباره «فایدهگرایی»، کتاب جان استوارت میل با همین عنوان باشد که توسط دکتر مرتضی مردیها ترجمه شده است. در این مقاله فارغ از تعریف دقیق این مکتب و ابعاد مختلف آن، که خوانندگان برای دریافت آنها میتوانند به کتاب مورد اشاره مراجعه کنند، راقم وجوه تاثیر گذار مثبت و منفی این مکتب را از دیدی لیبرالیستی مورد توجه قرار داده است. اخلاق بر مدار واقعیات انسانی بدون تردید، فرض انسان عقلایی با وجود تمامی نقدها و پیشرفتهایی که در شاخههای مختلف اقتصاد در مورد آن صورت گرفته، هنوز فرضی قابلاتکا و پذیرفته در جریان رایج اقتصادی است. هر چند اقتصاد رفتاری با انواع و اقسام تئوریها و آزمونها در جهت نقد آن کوشیده، اما میتوان ادعا کرد که نتوانسته فروض آلترناتیو خود را به صورتی فراگیر جایگزین فرض عقلانیت کند. از این منظر بیشینه سازی مطلوبیت هنوز اصل بدیهی تئوریهای مختلف اقتصادی است. در فلسفه اخلاق با گسترش این اصل بدیهی، مکتب فایدهگرایی رخ نموده است و جالب توجه آنکه بالندگی این مکتب اخلاقی در همان دورهای بسط یافته که در اقتصاد، نئوکلاسیکها بیش از پیش بر فرض انسان عقلایی تاکید میکردند؛ یعنی قرن 19. توصیههای بازار محور آن دوره، ای بسا نیازمند پشتوانه اخلاقی بود که میشد در میان گفتار پیروان این مکتب چون بنتام و میل پیدا کرد. آنچه مکاتب اخلاقی جایگزین فایدهگرایی بر آن تاکید داشتند، تاکید بر وجوه غیرمادی وجود آدمی به عنوان محور اخلاقیات بوده است. هیچ گاه غرایز انسانی منشا یک مکتب اخلاقی نبوده است، لیک فایدهگرایی با پذیرش واقعیت ذاتی انسان که همانا افزون کردن بیش از پیش لذت است، سعی در چارچوببندی فلسفه اخلاق خود میکند. بایدها و نبایدهای فردی وابسته به درک مطلوبیتی میشود که هر فرد از جهان هستی دریافت میکند. شاید در اینجا به نظر برسد که چنین منش فکری اصولا نمیتواند خود را مکتب اخلاقی قلمداد کند؛ زیرا وقتی تعریف هر فرد از «لذت» متفاوت باشد در نتیجه هیچ چارچوب مشخص اخلاقی بهوجود نمیآید. در مقام پاسخ باید اظهار داشت که فایدهگرایی به عنوان شاخهای از بدنه لیبرالیسم در رسیدن به توصیههای اخلاقی به همان خطوطی میرسد که دیگر مکاتب لیبرالیستی بر آن تاکید دارند؛ بدین معنا که فایدهبردن هر فرد نمیتواند منجر به سلب فایده از افراد دیگر شود. در واقع باز بایدها و نبایدهای این فلسفه اخلاقی در بعد اجتماعی وابسته به عدم دست بردن به حیطه فردی دیگری میشود و این همان نتیجه ای است که لیبرالیسم سنتی با تعریف «حق مالکیت» بدان میرسد. اما جالب توجه است که فایدهگرایی در نظام فکری استوارت میل، از جنبه لذت به معنای تامین امور غریزی، به معنایی بالاتر دست مییابد بدین مفهوم که عقب گرد از لذت فردی برای تامین فایدهمندی دیگری خود توجیه فلسفی مییابد. در واقع میل با رتبهبندی سطوح فایده، معتقد است که افراد با آموزش و ارتقای شخصیتی خود در جهت حداکثر مطلوبیتی روان میشوند که کیفیت آن فراتر از مطلوبیتی است که از نیازهای اولیه آدمی سرچشمه میگیرد. از این جهت فایدهگرایی گویی به یک نظام ارزشی نزدیک میشود که با تکیه بر نابرابری کیفیت لذت، میان افعال انسانی به قضاوت ارزشی میپردازد و در نتیجه قرابت ملموسی از این بعد، با دیگر مکاتب اخلاقی پیدا میکند. شاید تصور شود که این چارچوببندی ارزشی نهایتا منجر به آن خواهد شد تا این فلسفه اخلاق در صحنه عمل اجتماعی، دارای پتانسیل لازم برای تبدیل شدن به مکتب توجیهکننده محدودیتهای اجتماعی در جهت نیل به لذاتی که کیفیت بهتری دارند، شود، اما از آنجا که فایدهگرایی، تمامی کنشهای غریزی را تا زمانی که بر فایدهبری دیگری زیانی نرساند، اخلاقی میداند، خودبهخود نمیتواند در جهت نفی این امور اخلاقی برای کنشهایی که اخلاقیتر میداند، اقدام کند. به دیگر سخن، محدودیت اجتماعی زمانی رخ میدهد که مجری اعتقاد به غیراخلاقی بودن یک کنش داشته باشد؛ اما سیاستگذار پیرو فایدهگرایی هر چند معتقد به کنشهای اخلاقیتر دیگری داشته باشد، نمیتواند بر اعمال اخلاقی مهار زند و این به نظر نگارنده یکی از دستاوردهای پر اهمیت فلسفه اخلاق فایدهگرایی است که با وجود اعتقاد به لذاتی با کیفیت بالاتر که مفاهیمی چون «دیگر خواهی»، «ایثار»، «فداکاری» و ... را در خود دارد نه تنها کنشهای دیگر را اخلاقی میداند، بلکه در جهت اعمال کنشهای اخلاقیتر دچار منشی استبدادی و محدودکننده اجتماعی نمیشود. آزادی اصل بدیهی نیست در مقام نقد از فایدهگرایی به عنوان دیدگاهی لیبرالیستی باید به این نکته اشاره کرد که این مکتب فکری با پافشاری بر «فایدهمندی» عملا «آزادی» را که در لیبرالیسم سنتی یک اصل بدیهی است به عنوان معلولی از «فایده» تعریف میکند. از این منظر، فایدهگرایی به طور چشمگیری از تفکر آزادیخواهی فاصله میگیرد. در واقع اگر اصل «فایده» به جای «آزادی» سنگ بنای یک نحله فکری شود، آنگاه مسلم است که تخطی از سیاستهای لیبرالیستی و نفی آزادی توجیه کافی دارد و آن توجیه «فایده» است. از این منظر در پهنه اقتصاد، میتوان به راحتی از مداخله دولت دفاع کرد و فارغ از آنکه این دخالت «آزادی فردی» را محدود میکند، میتوان با توجیه «فایدهبری»، از آن دفاع کرد. هر چند میتوان با بیانی تخصصی نشان داد که این دخالت سرانجام به «زیان» است؛ اما باید توجه کرد که قاعده عدم مداخله دولت در اقتصاد و محوریت بازار در تفکر لیبرالیستی برآمده از اصل «آزادی» است و فایدهگرایی به طور واضحی از آن عبور میکند. نتیجه آنکه پیروان این مکتب میتوانند از مداخله دولت در اقتصاد حمایت کنند و حتی به دیدگاههای سوسیالیستی نزدیک شوند، همچنان که بسیاری میل را سوسیالیست میدانند. بنابراین هر چند همچنان که تشریح شد، «فایدهگرایی» با رویکرد پذیرش انسان عقلایی همراه با تمامی خصوصیات ذاتی و غریزیاش قرابتی نزدیک با تفکرات لیبرالیستی دارد و میتوان از آن به عنوان فلسفه اخلاق لیبرالی یاد کرد، اما چشمپوشی از اصل «آزادی» و جایگزینیاش با «فایده» در چارچوب مسائل اقتصادی - سیاسی میتواند در نهایت از جبهه آزادیخواهی جدا شود و حتی در بدترین سناریو میتوان هر گونه آزادی اجتماعی –سیاسی را تنها با این بیان که «فایده» ملت در آن است، زیر پا گذارد. تفکر آزادیخواهی در بعد اجتماعی تنها زمانی میتواند، تضمین شود که هسته اصلی آن؛ یعنی آزادی به عنوان آکسیومی، نقطه ابتدایی استدلالات منطقی شود و هر گونه جایگزینی برای این اصل بدیهی سرانجام میتواند آن نحله فکری را از دایره آزادیخواهی خارج کند. منبع: سایت رستاک |