مفاهیم ارزش و ازرشگذاری در اقتصاد و حسابداری
همکنشیهای اقتصاد و حسابداری
اقتصاد از جمله رشتههای اساسی علوم اجتماعی است که منظور اساسی آن نمایاندن قاعده زندگی انسانها برای رفع نیازها، با زحمت و هزینه کمتر است. برای اینمنظور، اقتصاددانان از قوانین و اصول مسلم سایر علوم استفاده میکنند و آنها را بهمنظور ارائه قوانین کلی حقایق اقتصادی در قالب تحلیلهای اقتصادی بهکار میبرند (قدیری اصلی 1356، ص 19.)
بدیهی است که حسابداری به عنوان یکی از رشتههای اساسی علوم انسانی از این قاعده مستثنی نیست و همکنشیهای بسیاری بـین اقتصاد و حسابداری وجود دارد. تاثیر متقابل اقتصاد و حسابداری بر یکدیگر و زمینههای مشترک و افتراق بین آنها مـــوضـــوعـهـــایـــی اســـت کـــه بـــایــد مــورد تــوجــه قــرار گـیــرد.
تاثیر اقتصاد بر حسابداری
نظر به گستردگی مباحث علوم اقتصادی، زمینههای مختلفی وجود دارد که از آنها در حسابداری استفاده میشود. حتی مفاهیم بااهمیتی چون سود، درامد، هزینه، سرمایه و ارزش در هر دو رشته به تفصیل مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. یکی از مهمترین تاثیرات اقتصاد بر حسابداری، نقش تئوری اثباتی است.
معرفی مفاهیم و نظریههای اثباتی در حوزه علوم و دانشهای بشری مرهون تلاشهای همیشگی اقتصاددان برجستهای بنام میلتون فریدمن است. فریدمن مجموعهای با عنوان <مباحثی در اقتصاد اثباتی> انتشار داد و به این ترتیب بستر لازم را برای بهکارگیری این نظریهها در حیطه علوم اقتصادی فراهم کرد. براساس نظریههای فریدمن، علوم اثباتی دربرگیرنده مجموعهای منظم و ساختیافته از آگاهی و دانش در مورد دنیای واقعی و عالم بیرونی (غیرذهنی) است. پس از معرفی تئوریهای اثباتی در اقتصاد، بهوسیله‡ فریدمن، دامنه توجه به تئوری اثباتی از عنصرهای اقتصادی فراتر رفت و بهتدریج در حوزههای مالی نیز مطرح شد. مورتون میلر و فرانکو مودیلیانی با استفاده از تحلیلهای اقتصادی برای پاسخگویی و حل و فصل دشواریهای مالی، پیشرفتهای بسیاری در حوزه تخصصی خود پدید آوردند. تداوم اجرای چنین تحقیقات و پژوهشهایی در نهایت منجر به طرح فرضیه بازار کارا و الگوی قیمتگذاری داراییهای سرمایهای شد. شکلگیری چنین جریانی و اجرای تحقیقات مربوط به فرضیه بازارهای کارا در عرصه مالی، اثر چشمگیری بر تحقیقات حسابداری داشت و پایههای اولیه شکلگیری تئوری اثباتی را در حسابداری بنا گذاشت (امیر اصلانی، 1380.) در دنیای امروز، روند استفاده از رویکرد اثباتی برای شرح و پیشبینی عمل حسابداری رو به افزایش است.
تاثیر حسابداری بر اقتصاد
در سطح واحدهای اقتصادی، بسیاری از مفاهیم اساسی اقتصاد در واقع از عملیات حسابداری مشتق شده و بسیاری از روشهای حسابداری بهمنظور پاسخگویی به سئوالاتی مطرح شده که اصولاً جنبه اقتصادی داشته است. امروزه واحدهای اقتصادی، بدون بخش مالی (حسابداری) قادر به ادامه حیات نیستند. بخش مالی، واسطه کارامد پول و سرمایه است و رابطه آن با بخشهای حقیقی اقتصاد دارای اهمیت فراوان است و چنانچه این ارتباط بهخوبی برقرار شود درجه کارایی و اثربخشی سیاستها و فعالیتهای اقتصادی، توسعه و ارتقا مییابد (عزیزی 1378، ص14.)
در سطح اقتصاد ملی نیز یکی از عواملمهم توسعه اقتصادی کشورهای در حال توسعه، استفاده از نظامهای حسابداری بهعنوان نظام اطلاعاتی است. نظام اطلاعاتی حسابداری نیازهای اشخاص ذینفع، ذیحق و ذیعلاقه در تصمیمگیریهای اقتصادی از جمله تصمیمهای مربوط به سرمایهگذاری را بر میآورد. توسعه اقتصادی معمولاً پیامدهای مثبتی با خود به همراه دارد. از جمله این پیامدها، بالا رفتن سطح زندگی افراد جامعه، ترویج نظارت بینالمللی، ایجاد ارتباط اقتصادی بین کشورهای مختلف و افزایش ظرفیت تولیدی کشورهایی است که از برتری نسبی برخوردارند. از سوی دیگر، نبود منابع طبیعی و نیروی انسانی متخصص، بیثباتی سیاسی، وجود بازار انحصاری و نظامهای مالی اطلاعاتی نامطمئن از جمله عواملی است که سبب از همپاشیدگی وضع اقتصادی و توقف یا کند شدن توسعه اقتصادی میشود (شریفی 1372، صص 31149.)
اقتصاد و حسابداری: زمینههای مشترک
به اعتقاد بولدینگ، جنبهای که حسابداری و اقتصاد در آن نزدیکترین مواضع را نسبت به یکدیگر میگیرند، مقولهای است که اقتصاددانان آن را در تعریف، <بنگاه> مینامند. این موضوع، موجب شگفتی نیست زیرا آنچه از دیدگاه حسابداری اهمیت زیادی دارد، تاریخچه رسمی و مجرد بنگاه است، بهویژه آنکه این مفهوم تا آنجا گسترش مییابد که سازمانهای دولتی و غیرانتفاعی دارای ویژگیهای اقتصادی را نیز دربر میگیرد. در اینجا، مفهومی که هم مورد نظر حسابداران و هم مورد نظر اقتصاددانان است، همان ترازنامه یا وضعیت مالی است. ترازنامه اساساً توصیفی از اوضاع یک بنگاه یا واحد اقتصادی در مقطعی خاص از زمان است؛ و در سـادهترین شکل خود، فهرست سادهای است از ارزش تمام متغیرهای مربوط به بنگاه اقتصادی بهصورت موجودیت آنها در یـک لحظه خاص زمانی. البته این تعریف ترازنامه از مفهوم حسابداری آن وسیعتر است. بسیاری از متغیرهایی که از دیدگاه اوضاع واحد اقتصادی و بهویژه از لحاظ آیندهنگری، از اهمیت بسیاری برخوردارند مانند کیفیت مدیریت، روحیه کارکنان و... بهگونه مناسبی در تعریف حسابداری ترازنامه مورد نظر قرار نمیگیرد. حسابداران به جنبههای محدودی از اوضاع واحد اقتصادی علاقهمند هستند و این جنبهها به جوانبی محدود است که با استفاده از برخی از قواعد، به یک معادل پولی تبدیلپذیر باشد. اساساً آنچه حسابداران در هنگام شکل دادن به ترازنامه انجام میدهند تهیه فهرستی از متغیرهای مربوط به بنگاه است که دارای قابلیت ارزشگذاری باشند. پس از تهیه این فهرست، حسابداران بهترتیب زیر به تعیین ارزش اقلام میپردازند و در مورد هر یک از اقلام بهجای اندازههای فیزیکی آنها، معادل ارزش دلاری یا ریالی و یا هر واحد پولی دیگر را جایگزین میکنند. اگر چه در این مسیر، روشهای گوناگونی مورد استفاده حسابداران قرار میگیرد لیکن نتیجه نهایی همواره یکی است؛ مجموعهای از ارزشهای تقویم شده به واحد پول.
در مورد برخی از این اقلام، نسبت بین مقدارهای موجودی فیزیکی آنها به ارزش معادل مربوط به آن را، میتوان ضریب ارزیابی نامید.اغلب فرایند ارزیابی بدین صورت شکل میگیرد که ابتدا با استفاده از قاعدهای، یک ضریب ارزیابی تعیین میشود و سپس در کمال سادگی با ضرب مقدار عینی هر قلم مفروض در این ضریب، ارزش پولی آن بهدست میآید.
در عمل تمام رویدادهای بااهمیت برای بنگاه اقتصادی را میتوان به سه طبقه تقسیم کرد که عبارت است از تغییرات در داراییها، تجدید ارزیابی و مبادلات یکطرفه بنگاه.
تغییرات در داراییها به دو صورت تولید و یا دادوستد صورت میگیرد. از دیدگاه عملیات حسابداری، بهطور معمول تغییر در ارزیابی در نقطه فروش تحقق مییابد. برای مثال، موجودیها تا لحظه فروش با استفاده از یکی از روشهای بهای تمامشده تاریخی ارزیابی میشوند و در لحظه فروش است که این ارزیابی اولیه به قیمت فروش تغییر داده میشود. در لحظه فروش یا بهعبارت دیگر، در معامله داراییها دو تغییر انجام میگیرد که عبارتند از: تغییر یکی از مقادیر آن و افزایش در ارزشهای مربوط به آنها. فرایند کسب سود معمولاً به همین تجدید ارزیابی بستگی دارد که در لحظه فروش صورت میگیرد.
مبادلات یکطرفه نیز دو نوع مثبت و منفی است. یک مبادله منفی معمولاً در سادهترین شکل خود بهصورت انتقال پول به بنگاه اقتصادی در میآید. سرمایهگذاری اولیه در یک بنگاه، نمونهای از یک مبادله یکطرفه است که معمولاً از دیدگاه حسابداری اولین رویداد در تاریخ هر بنگاه است. از طرف دیگر، پرداخت بهره و تقسیم سود نمونههایی از مبادلات یکطرفه مثبت را تشکیل میدهند.
اقتصاد و حسابداری: وجوه افتراق
به نظر بولدینگ، اقتصاد و حسابداری، هر دو نظامهایی هستند که مواد اولیه خود را از منابع مشابهی بهدست میآورند؛ اما بهنظر میرسد که این مواد اولیه همانند را، به محصولات متفاوتی تبدیل میکنند. موضوع مطالعه در هر دو رشته اقتصاد و حسابداری، عملیات بنگاههاست و از مفاهیمی همانند درامد، هزینه، سود، سرمایه و ارزش و قیمت گفتگو میکنند. در عین حال، بهرغم اشتراک در موضوع، بهنظر میرسد که موضوع هر یک از آنها دنیایی متفاوت از دیگری است؛ دنیاهایی که ارتباط بین آنها به گونه درخور ملاحظهای اندک است.
اقتصاددانان و حسابداران در موضوعات دیگری نیز با هم دارای آرای متفاوتی هستند. به اعتقاد بولدینگ، اختلاف نظر مهم دیگر بین حسابداران و اقتصاددانان در این است که حسابداران بهطور کلی به آنچه هست و وجود داشته است توجه دارند در حالی که اقتصاددانان به آنچه امکان وجود داشته است علاقهمندند. بهویژه، علاقه اصلی اقتصاددانان آن است که میتوان عنوان <حرکت به طرف حداکثر کردن> را به آن اطلاق کرد. حسابداران در آغاز، به آنچه در گذشته در بنگاه روی داده و وضعیت امروزین آن علاقهمند هستند. در حالیکه اقتصاددانان مایلند بدانند که آیا بنگاه در وضعیتی بوده است که عملکرد بهتری را ارائه کند.
ارزش و انواع آن
به نظر پروفسور رضاییدر کتاب خود تحت عنوان <نهادهای مالی، ارزشیابیها، ادغامها و تحصیلها> مفهوم ارزش به همان سادگی نیست که گروهی از افراد تصور میکنند. ارزش هر دارایی به عوامل مختلفی مانند فردی که ارزشیابی برای او صورت میگیرد، نوع ارزشی که باید اندازهگیری شود، زمانی که براورد ارزش در آن لحظه انجام میشود و هدف ارزشیابی بستگی دارد. وی اعتقاد دارد که ارزش، یک مفهوم ایستا یا مشابه با مفاهیم دیگر نیست. ارزش هر دارایی به عوامل گوناگونی بستگی دارد که در زمانهای مختلف ممکن است تغییر کنند. برخی از این عوامل عبارتند از:
_ محیط اقتصادی،
_ استفاده بالقوه دارایی،
_ زمان براورد ارزش،
_ میزان کمیابی نسبی و ارزشهای جایگزینی،
_ موقعیت دارایی،
_ گستردگی دامنه مالکیت دارایی،
_ میزان نقدینگی و وضعیت بازار دارایی،
_ شرایط فیزیکی دارایی.
در متون اقتصادی به عامترین معنا، ارزشمندی هر چیز بسته به این است که آن چیز تا چهاندازه یا به چهپایهای، در ارضای نیاز یا خواهش مشخصی از نظر انسان موثر است. ارزش به این معنا، امری است که به حالات و کیفیات مربوط میشود. واژه ارزش در مورد کالاها و خدمات به دو معنای متفاوت بهکار رفته است که یکی از آنها را میتوان ارزش استفاده یا ارزش کیفی و دیگری را ارزش مبادله یا ارزش کمی نامید.
ارزش یا ارزشهای کیفی هر چیز که بهصورت کالا و خدمت عرضه میشود، همان خاصیت یا خاصیتهایی است که موجبات ارضای نیاز یا خواهش مصرف کننده را فراهم میآورد. نان، پارچه، تـیشـه، المـاس، نوار یا صفحه موسیقی، طلسم چشم زخم یا خوشبختی، هر یک بدان سبب کالاست و بهازای چیزهای دیگر دادوستد میشود که نیازی از نیازها یا خواهشی از خواهشهای بشر را براورده میکند. بررسی و کشف ارزشهای کیفی اشیای گوناگون طبیعی و پدید آوردن ارزشهای کیفی جدید، موضوع فنون، و صنایع، هنرها و علوم گوناگون در سیر تمدن بشر است. شرط لازم برای کالا یا خدمت بودن، داشتن ارزش کیفی یا ارزش استفاده است. اشیایی که در ارضای هیچیک از نیازها یا خواهشهای مردم به کار نیایند، قابل مبادله در بازار بهازای سایر اشیای مفید یا بهازای پول که نماینده همگانی فراوردههاست نخواهند بود.ولی عکس این قضیه درست نیست. هر چیز ارزشمند بهلحاظ کیفی لزوماً کالا و قابل مبادله نیست.
شرط لازم برای این که کالا یا خدمتی ارزش مبادله داشته باشد، داشتن ارزش استفاده است. ارزش مبادله کالاها لزوماً متناسب با ارزش استفاده آنها نیست و کالاهای با ارزشی چون هوا، آب و سایر چیزهای طبیعی بهطور رایگان در اختیار همگان قرار دارد. ارزش استفاده آهن و مس بسیار کمتر از ارزش استفاده از طلا و الماس است و مقدار کمی از طلا یا الماس به مقدار زیادی از آهن یا مس میارزد. پس ارزش مبادله هر کالا نسبت به کالاهای دیگر، عبارت است از مقدارهایی از این کالاها که بهازای مقدار معینی از آن کالاها داده میشود. در بازار فراوردهها کمتر اتفاق میافتد که کالاها و خدمات مستقیماً با یکدیگر مبادله شوند و عموم مبادلات به میانجی پول انجام میگیرد (تیموری 1375، ص11.)
مبانی نظری اندازهگیری در حسابداری
در حـسـابـداری، داراییهـا، بـدهیهـا و حقوق صاحبان سهام به موضوعات اقتصادی واقعی مربوطند. بههرحال، اطلاعات حسابداری برای آن که مفید باشند باید با ارقام پولی بیان شوند. در حسابداری، اطلاعات مفید براساس موضوعات اقتصادی و براساس ارزشهای پولی بیان میشوند و استفادهکنندگان از این اطلاعات سود میبرند. بدیهی است هر چه کیفیت این اطلاعات بیشتر باشد، اطلاعات بیشتری را ارائه میکنند. در حسابداری، ما میخواهیم داراییها یا بدهیها را اندازهگیری کنیم. اما این سئوال مهم مطرح است که این اقلام با کدام ارزش اندازهگیری میشود؟ در این مورد تعدادی ارزشهای پولی مانند بهای تمام شده تحصیل، بهای تمامشده جایگزینی، قیمت خروجی، خالص ارزش بازیافتنی، ارزش فعلی و... وجود دارد که آنها را میشناسیم. حسابداران سالهاست که در مورد این موضوع بحث میکنند. پس میباید به تلاشهایی که یک واحد تجاری انجام میدهد توجه کرده و براساس آن، نوع ارزش پولی را شناسایی کنیم که بهترین اطلاعات را درباره واحد تجاری در اختیار استفادهکنندگان قرار دهد.
ارزش ذهنی
یک واحد تجاری باید آن مقدار دارایی و بدهی داشته باشد که امکان دستیابی به آن را به نرخ بازده مورد انتظار تضمین کند. در این راستا، هر واحد تجاری برای رسیدن به اهداف خود باید مقدار داراییهای خود را تعیین و نحوه تامین مالی آن را نیز مشخص نماید. به نظر ادواردز و بل واحد تجاری میتواند کل ارزش دارایی خود را با افزایش بدهیها و حقوق صاحبان سهام افزایش دهد (مسئله ترکیب) و در این مورد باید مشخص کند که کل حقوق صاحبان سهام واحد تجاری (مسئله تامین مالی) چه مقدار باشد. این دو محقق اعتقاد دارند که هر مجموعهای از پاسخها به این مسائل، مستلزم ارائه یک طرح یا عملیات خاص بهوسیله‡ مدیریت است و هر طرح شامل الگویی برای خالص دریافتهای نقدی مورد انتظار است. از این الگو، مدیریت یک ارزش ذهنی برای هر طرح یا عملیات میسازد. اگر چه نحوه اجرای این طرح یا عملیات خود جای بحث دارد ولی ادواردز و بل اعتقاد دارند که انجام این کار انکارناپذیر است و هیچ مبنای اقتصادی دیگری برای ترجیح دادن یک ترکیب داراییها به جای ترکیب دیگر وجود ندارد. اگر واحد تجاری قصد حداکثر کردن سود خود را دارد باید ترکیبی از داراییها را انتخاب کند که بالاترین ارزش ذهنی را داشته باشد.
اگر طرح واحد تجاری میتواند در آینده گسترش یابد این موضوع موجب تعدیل شرایط موجود براساس شرایط و تغییرات مورد انتظار میشود. در حقیقت انجام این تعدیلات، یکی از وظایف اولیه مدیریت است. اندازهگیری دورهای توسط حسابداران در مورد سود، جریانهای نقدی و ارزش و ترکیب داراییها، بدهیها و حقوق صاحبان سهام، باید برای مدیران در تصمیمگیری برای انجام این تعدیلات مفید باشد. سرمایهگذاران و بستانکاران نیز باید این اطلاعات مفید را داشته باشند تا گردش وجوه نقد پیشبینی شده واحد تجاری و واقعی آن را ارزیابی کنند. چه ارزشی از داراییها و بدهیها باید منظور شود که برای مدیران، سرمایهگذاران و بستانکاران مربوط و قابل اتکا باشد؟ این سئوال مهمی است که باید برای آن پاسخ لازم بهدست آید.
ارزش اقتصادی واقعی
مفیدترین ارزش، ارزش اقتصادی واقعی است. متاسفانه، ما در حسابداری قادر به تعیین ماهیت این ارزش نیستیم. زیرا ارزش اقتصادی واقعی مفهومی بسیار ذهنی است که با رجحان یا مطلوبیت یک قلم خاص نسبت به سایر اقلام برای مردم مرتبط است. عوامل مختلفی وجود دارد که روی ترجیحات افراد تاثیر میگذارد و در صورت شمارش، این عوامل احتمالاً متجاوز از 100 قلم خواهد شد. روشهای ارزشیابی مختلفی (مانند روش بهای تمامشده تاریخی، روش ارزش جاری و...) وجود دارد که نتایج ناشی از انتخاب هر کدام از این روشها به انواع مختلف تصمیمهایی که گرفته میشود مرتبط است. این نتایج معمولاً بهعنوان بهای تمامشده یا ارزش طبقه بندی میشود.
بهای تمامشده
بهای تمامشده چیست و چگونه از ارزش متمایز میشود؟ کام در کتاب <تئوری حسابداری> با ارائه یک مثال ساده موضوع را مورد بحث قرار داده است. فرض کنید که در روز فارغالتحصیلی از دانشگاه، دو سئوال از خود بپرسید: بهای تمامشده تحصیل دانشگاهی من چقدر است؟ ارزش تحصیلات دانشگاهی من چقدر است؟ اگر مدت دریافت مدرک چهار سال طول کشیده است، بهای تمامشده تحصیلات دانشگاهی شما عبارت است از هزینههای اقتصادی که شما در طول چهار سال انجام دادهاید و بهای تمامشده آن، چیزی است که اقتصاددانان به آن هزینه فرصت میگویند.
ارزش
ارزش اقتصادی برخی از اقلام نسبت به سایر اقلام دارای ارجحیت است زیرا فواید و منافعی را ایجاد میکنند و در نهایت موجب کسب رضایت خاصی میشوند که مصرفکننده کالا یا خدمت آن را دریافت میکند. ارزش به ارتباط بین فرد یا واحد تجاری با یک هدف اقتصادی اشاره میکند. ارزش چیزی ذاتی برای کالا نیست اما با نیازهای مصرفکننده که مایل است آن را با از دست دادن چیزی بهدست آورد، ارتباط دارد. از آنجا که افراد متفاوت دارای ترجیحات مختلفی در مورد کالاها هستند وقتی تغییراتی رخ میدهد کالاها به سمتی حرکت میکنند که در آنجا ارزش بیشتری برای آنها وجود دارد.
روشهای براورد ارزش واقعی
ارزش فـعلــــی: اقــتــصــــاددان مــشـهـــور، ایـــرویـنـــگ فـیـشـــر
مفهوم ارزش فعلی را فرموله کرد، بهگونهای که برای حسابداران بهعنوان ابزار اندازهگیری درخور استفاده باشد. اما کانینگ بود که در واقع ارتباط آن را با مفاهیم حسابداری نشان داد. آنچه کانینگ مطرح کرد این بود که حداقل در تئوری، ارزش یک دارایی یا بدهی برابر با خالص ارزش فعلی جریانهای نقدی آینده آن است. در ارزش فعلی، تاکید زیادی بر وجود یک بعد زمانی برای ارزش وجود دارد.
بین بهای تمامشده و ارزش تفاوت وجود دارد. بهای تمامشده عبارت است از مخارج انجام شده در حالی که ارزش، منافع آینده است. این دو به همدیگر مربوطند زیرا بسیاری از مخارج به امید رسیدن به این ارزشها صورت میگیرد. از آنجا که همه مخارج دارای ارزشهایی هستند بنابراین در صورت تحمل مخارج، حتماً باید مطلوبیت وجود داشته باشد. بهعبارت دیگر، برای مواردی که در آن هیچ مطلوبیتی وجود ندارد، هیچگونه مخارجی نباید انجام داد. از دیدگاه اقتصادی تشریح این که چرا یک فرد متحمل هزینههایی میشود که منافع آن از لحاظ ارزشی، به نظر خودش حداقل برابر مخارج نیست کار دشواری است. البته ممکن است انتظارات واقعیت یابند و مخارج بیشتر از ارزش شوند اما اگر شخص از این مازاد اطلاع داشته باشد ممکن است از انجام این مخارج اجتناب کند.
ارزش بازار: ارزش بازار یک کالا نشاندهنده ارزش مکانی آن کالا در بازار است که توسط خریداران و فروشندگان متعدد تعیین میشود. از آنجا که بازارها کامل نیستند، نمیتوانیم بگوییم قیمت بازار یک کالای خاص دقیقاً منعکس کننده ارزش بازار آن است.
شرایط معینی روی ارزش بازار یک دارایی تاثیر میگذارد که بهوسیله قیمت نشان داده میشود و ما باید از این شرایط اطلاع داشته باشیم . ابتدا وجود بازارهایی نه فقط از نظر موقعیتهای جغرافیایی مختلف که باعث اختلاف شدهاند بلکه شرایط خاص این مبادلات هم موجب ایجاد بازارهای مختلف شده است.
دوم اینکه با توجه به ناکارایی بازار، زمان و تلاش بسیاری باید صرف شود تا بهترین قیمت و شرایط تعیین شود. لازم به توضیح است، که در صورت موفقیت باز هم ممکن است قیمت حاصل شده، قیمت نهایی نباشد.
سوم اینکه شرایط غیرمشابه مانند فروش نقد یا نسیه، حمل یا نصب یا گارانتی رایگان محصول، میتواند ارزشهای مختلفی برای کالا بهوسیله‡ مشتری ایجاد کند.
در حسابداری، بازار مکانی است که یک واحد تجاری، ورودیهای خود (مواد، نیروی انسانی) را از آن تامین میکند و خروجیهای خود (محصول ساخته شده و خدمات) را در آن میفروشد و برای بیان این موارد از واژه قیمت ورودی و خروجی استفاده میشود. قیمت ورودی، شامل هزینه جایگزینی یا جاری است و قیمت خروجی، قیمت فروش است.
ادواردز و بل اعتقاد دارند که اگر بازار بهوسیله دلالان، خریداران، یا فروشندگان کنترل شود تفاوت بین قیمتهای خرید و فروش افزایش خواهد یافت چون ممکن است انحصار ایجاد شود. بنابراین، ارزش به ترجیحات افراد بستگی دارد و بسیاری از افراد تاکید زیادی روی ترجیحات خود دارند. ما ارزش را باید حتماً در نظر داشته باشیم چون انتخاب دیگری نداریم.
روشهای ارزشیابی در حسابداری
اگرچه حسابداری سنتی اغلب حسابداری بهای تمامشده تاریخی نامیده میشود، ما باید بدانیم که معنی این اصطلاح این است که داراییهای غیرپولی به بهای تمامشده تاریخی شناسایی میشود. تفاوتهای کمی در رابطه با ارزشیابی سایر اقلام وجود دارد. روشهای مختلف ارزشیابی که در حال حاضر مورد استفاده قرار میگیرند عبارتند از:
ارزش فعلی: این روش جهت داراییهای پولی درازمدت مانند حسابهای دریافتنی و پرداختنی، اوراق قرضه و اجاره استفاده میشود.
وجه نقد مورد انتظار: برای اقلام پولی کوتاهمدت، مانند حسابهای دریافتنی و پرداختنی، وجه نقد مورد انتظاری که دریافت یا پرداخت خواهد شد بهعنوان روش ارزشیابی در نظر گرفته میشود. در مورد این اقلام به دلیل کوتاه بودن دوره زمان، ارزش زمانی پول بیاهمیت است و بنابراین عموماً ارزش فعلی استفاده نمیشود.
بهای تمامشده تاریخی: این روش برای داراییهای غیرپولی مانند موجودی مواد و کالا، زمین، ساختمان، ماشینآلات و تجهیزات استفاده میشود. حسابداران در مورد روش مناسب برای داراییهای غیرپولی توافق ندارند. قیمت خروجی و بهای تمامشده جاری رقیبان اصلی روش بهای تمامشده تاریخیاند.
قیمت بازار: استفاده از قیمت بازار استثنایی بر بهای تمامشده تاریخی است. در استفاده از قاعده اقل بهای تمامشده یا بازار، دارایی ممکن است به بهای تمامشده جایگزینی و یا خالص ارزش بازیافتنی ارزشگذاری شود.
اقلام موجودیهای خاص مانند موجودیهای آسیب دیده باید با خالص ارزش بازیافتنی ارزشگذاری شود. وقتی دارایی اهدا میشود یا براساس یک اکتشاف بهدست میآید آن دارایی باید به ارزش منصفانه در حسابها انعکاس یابد. آشکار است که در حسابداری امروزه استفاده فقط از روش بهای تمامشده تاریخی کار درستی نیست. این خود دلیلی برای وجود روشهای مختلف است. از آنجا که تعیین ارزش اقتصادی واقعی در حسابداری امکانپذیر نیست بنابراین نمیتوان از آن استفاده کرد. پس از آن بهترین گزینه، ارزش فعلی است. مشکل اصلی در این مرحله تعیین جریان نقدی آینده است؛ اگر بهطور بیطرفانه بتواند انجام گیرد روش ارزش فعلی استفاده میشود. برای داراییهای غیرپولی استفاده از روش فعلی عمدتاً ناممکن است و بنابراین از این روش استفاده نمیشود. برای این داراییها، روشهای مختلفی مانند بهای تمامشده تاریخی، بهای تمامشده جاری، خالص ارزش بازیافتنی در دسترس قرار دارد.
حرفه حسابداری روی ارزشگذاری براساس بهای تمامشده تاریخی تاکید دارد زیرا از روشهای دیگر عینیتر است. بههرحال، مشخص است که استفاده از این روش در برخی حالات مناسب نیست و استثناهای زیادی برای استفاده از روش بهای تمامشده تـاریخـی در ارزشیـابی وجود دارد. تعداد در حال افزایشی از حسابداران عقیده دارند که انتخاب بهای تمامشده تاریخی یک انتخاب ضعیف است و باید به یک روش ارزش جاری مانند بهای تمامشده جاری یا قیمت خروجی تغییر یابد.
خلاصه
ارزشمندی هر چیزی بستگی به آن دارد که آن چیز تا چه اندازه یا به چه پایهای در ارضای نیازهای انسان موثر است. مفهوم ارزش به سادگی که افراد تصور میکنند نیست و ارزش هر دارایی به عوامل مختلفی مانند فردی که ارزشیابی برای او صورت میگیرد و نوع ارزشی که اندازهگیری میشود، زمانی که ارزشیابی انجام میشود و هدف ارزشیابی بستگی دارد. مفهوم ارزش، مفهومی اقتصادی است و با مفاهیم مهم و اساسی مانند سود، سرمایه، قیمت و بهای تمامشده روابط نزدیک و در عین حال پیچیدهای دارد. در واقع، ارزشی بهعنوان <ارزش درست> وجود ندارد و با توجه به شرایط و موقعیتهای گوناگون، مفاهیم مختلفی برای ارزش اقتصادی وجود دارد. مفاهیمی مانند ارزش منصفانه بازار، سرمایهگذاری، منصفانه، ذاتی، استفاده و مبادله، سرقفلی، تداوم فعالیت، دفتری، تسویه، بیمه شدنی، جایگزینی و اسقاط، مفاهیم مختلفی هستند که در رابطه با ارزش اقتصادی داراییها و بدهیهای یک واحد تجاری و یا یک واحد تجاری به صورت یک کل ارائه شدهاند. فرایند ارزشیابی نیز فرایندی است که به تعیین ارزش ناشی از حقوق و مزایای ناشی از مالکیت یک دارایی میپردازد. ارزشیابی معمولاً براساس اصول تئوری ارزشیابی صورت میگیرد. در حسابداری اندازهگیری داراییها، بدهیها و حقوق صاحبان سهام از اهمیت بسزایی برخوردار است و در این فرایند از مفاهیم اقتصادی بسیاری از جمله ارزش و ارزشیابی استفاده میشود که با توجه به مشکلات موجود در برخی از موارد، انطباق کاملی از مفاهیم اقتصادی وجود ندارد و یا مفاهیم اقتصادی با انجام تغییرات مورد استفاده قرار گرفته است. بههر حال، ارزشیابی دانشی غیردقیق است که مستلزم اعمال قضاوت و داشتن مفروضات متعدد است که در نهایت به صورت یک نظر ارائه میشود. بنابراین باید توجه شود که هر چه باشد ارزشیابی یک اظهارنظر حرفهای است و چنانچه این فرایند بهوسیله متخصصان با صلاحیت انجام شود، اطلاعات مفیدی را برای تجزیه و تحلیل ارائه میکند اگر چه باز هم یک نظر کارشناسانه است.