منبع: | دنیای ادقتصا | تاریخ انتشار: | 1387-08-14 |
نویسنده: | آنا شوآرتز | مترجم: | |
چکیده: | |||
همه چیز خیلی بهتر عمل خواهد کرد، وقتی تصمیمات غلط تنبیه و تصمیمات درست تشویق شوند.واقعیت اینست که مقامات پولی بحران را نشناختهاند. |
|||
آنا شوآرتز: مقامات پولی بحران را نشناختهاند مترجم: مجید روئین پرویزی آنا شوآرتز؛ همکار و دستیار اصلی فریدمن و به معنایی میراثدار فریدمن در دهه بدون فریدمن است. این مصاحبه از آن جهت اهمیت دوچندان مییابد که شوارتز به همراه فریدمن کتاب معروف تاریخ پولی آمریکا را نگاشتهاند. بانک های مرکزی جهان اولین بار در 9 آگوست 2008 برای متوقف نمودن آنچه اکنون تبدیل به بحران اعتباری عظیمی شده است، وارد عمل شدند. از آن زمان تاکنون فدرال رزرو و خزانهداری به نحوی فزاینده اقداماتی فوری برای به جریان انداختن دوباره روند وامدهی انجام دادهاند. بانک مرکزی ضمن پرداخت میلیاردها دلار وام، پذیرفته است که نمیبایست در گذشته به دستکاری و گشودن اعتبار مستقیم برای موسساتی که به هیچ وجه شایستگیاش را نداشتند، میپرداخت. خزانهداری نیز میلیاردها دلار دیگر صرف کرده است. و با این وجود همان طور که آنا شوآرتز میگوید: «هیچ چیز باعث برطرف شدنترس سرمایهگذاران بازار اوراق بهادار، وامدهندگان، و قرضگیرندگان بالقوه نشده است.» بازارهای اعطای اعتبار همچنان بیتحرکاند، بازار سهام همچنان در حال سقوط است، و وقوع رکود گسترده، حتی اگر هماکنون در آن نباشیم، قطعی بهنظر میرسد. برای بیشتر مردم این اولین باری است که چنین بحران اعتباری را تجربه میکنند. ولی خانم آنا شوآرتز، که اکنون 92 سال سن دارد، یک استثنا است. او نه تنها دوره 33-1929 را به یاد دارد، بلکه احتمالا بیش از هر فرد زندهای در مورد تاریخ پولی و بانکی میداند. او بود که در کنار میلتون فریدمن کتاب «نگاهی پولی به تاریخ آمریکا» (1963) را نوشت. کتابی که قاطعانه نشان میدهد چگونه سیاست پولی نادرست زمینه ساز سقوط بازار سهام 1929، و «بحران بزرگ» شد. از 1941 تاکنون خانم شوآرتز در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی (NBER)، جایی که ما امروز برای گفتوگو با او آمدهایم، مشغول به کار است. اکنون بهخاطر حادثهای که اخیرا برایش پیش آمده روی صندل چرخدار مینشیند و با وجود گله از ضعف جسمانی، ذهنش مثل همیشه تیزبین و نکتهسنج است. او با علاقه فراوان و بدون کوچکترین اغماضی درمورد وضیعت مالی کنونی حرف میزند، و از تدابیر مسوولان برای مواجهه با آن ابراز نارضایتی میکند. رییس فدرال رزرو آقای برنانکی، کتاب 888 صفحهای «تاریخ پولی» را «بهترین و متقاعدکنندهترین تبیین از بزرگترین فاجعه اقتصادی آمریکا» دانسته است. با این وجود خانم شوآرتز معتقد است روسای بانک مرکزی و خزانه داری اینبار نیز مساله را درست نفهمیدهاند. برای دریافت دلیل این نظر ایشان، ابتدا لازم است ماهیت «اختلال بازار اعتباردهی» کنونی را دریابیم. این روزها تقریبا مدام میشنویم که بانکها یا از وامدهی به یکدیگر خودداری کرده یا نرخهای بهره بسیار بالایی را درخواست میکنند. «حاشیه سود اعتباری» (Credit Spread)، تفاوت بین هزینه استقراض دولتی با آنچه قرضگیرندگان بخش خصوصی باید بپردازند، در بالاترین میزان تاریخی خود است. خانم شوآرتز میگوید: «این امر بهدلیل کمبود منابع قرض دادنی نیست، بلکه بهدلیل فقدان اعتماد به توانایی مقروضان در بازپرداخت بدهیهایشان است. فدرال رزرو به اشتباه علت مساله را کمبود نقدینگی تشخیص داده است. در صورتی که مشکل اصلی این نیست. مساله اصلی بازار این است که آیا ترازنامه بنگاههای مالی قابل اطمینان است؟» لذا با وجودی که فدرال رزرو بازارهای اعطای اعتبار را با نقدینگی انباشته است، شکاف ها کاهش نیافتهاند، زیرا بانکها کماکان مطمئن نیستند چه کسی توان بازپرداخت بدهیاش را دارد و چه کسی ندارد. به اعتقاد خانم شوآرتز «این نااطمینانی مشکل بازار اعطای اعتبار است. وقتی که وامدهندگان نسبت به توان بازپرداخت مستقرضان بالقوه بی اطمینان باشند وام دهی از جریان میافتد. ازاین رو تصور آنکه کل مساله کمبود نقدینگی است، نادیده گرفتن موضوع اصلی است.» در دهه 30، آنطور که خانم شوآرتز و آقای فریدمن در کتاب «تاریخ پولی» استدلال میکنند، کشور و فدرال رزرو با بحران نقدینگی در بخش بانکی روبرو بودند. با ورشکستگی بانکها، سپردهگذاران مضطرب شدند، چرا که فکر میکردند که پولهایشان را از دست خواهند داد. ولی مدیران بانکی مساله را به نحو دیگری برای خود تشریح میکردند: «اگر سپردهگذاران پولهایشان را از بانکها بیرون نمیکشیدند، بانکها وضیعت شان به خطر نمیافتاد. ولی بانک مرکزی کنار نشست و هیچ کاری نکرد تا بانکها یکی پس از دیگری ورشکست شوند. و همین موضوع باعث شد سپردهگذاران منابع خود را از بانکها یی که مشکلی نداشتند نیز بیرون بکشند.» و این سبب عمیقتر شدن بحران و ورشکستگیهای بیشتر شد. به زعم خانم شوآرتز «این چیزی نیست که اکنون در بازارها درحال وقوع است.» امروز بانکها در طرف دارایی دفتر کلشان با مشکل روبرویند – «مشکل اوراق بهادار مسمومیکه بازار نمیداند چطور ارزشگذاری شان کند.» خانم شوآرتز میگوید: «این اوراق مسموم اند، از این رو که نمیتوان آنها را فروخت، و نمیتوان ارزشگذاری شان کرد، لذاترازنامه مالکان آنها معتبر نیست، و به همین دلیل کل بازار از حرکت میایستد. نمیدانیم به چه کسی قرض دهیم زیرا نمیدانیم چه کسی معتبر است. پس اگر بتوان از شر این داراییها خلاص شد، خود گامی به جلو است.» و تنها راه خلاص شدن از آنها فروششان است. به همین دلیل ایشان معتقدند پیشنهاد اولیه «هنک پاولسون» برای خرید این داراییها از بانکها «اقدامی در جهت صحیح» بود. البته مشکل این پیشنهاد آن بود و کماکان نیز هست، که چگونه میتوان داراییهای «مسمومی» را که هیچ کس نمیخواهدشان قیمتگذاری کرد. و از آن بدتر، در لفافه این مشکل، مشکلی بزرگتری پنهان است: اگر آنها به قیمتهای کنونی بازاری شان ارزشگذاری شوند، فروش شان مساوی خواهد بود با ورشکستگی فوری بسیاری از موسسات. یعنی همان وحشتی که بازار اعتبار را از حرکت انداخته است به حقیقت خواهد پیوست، و شماری از بانکها نیز ورشکست خواهند شد. خانم شوآرتز اشاره نمیکنند، ولی این همان راز خوفناکی است که باعث شد پاولسون به جای خرید دارایی بانکها مستقیما رو به تغییر ساختار سرمایه (recapitalizing) آنها بیاورد، کاری که هفته پیش انجام داد. اما در انجام این کار او اکنون به جای تلاش برای نجات سیستم بانکی درحال تلاش برای نجات بانکها است. خانم شوآرتز میگوید این دو به هیچ وجه یکسان نیستند. در حقیقت با سرپا نگاه داشتن بانکهایی که در غیر این صورت ورشکست میشدند، فدرال رزرو و خزانهداری بحران را طولانیتر کردهاند. «آنها نباید بنگاههایی را که میبایست تعطیل شوند، مجددا تامین سرمایه کنند.» او صریحا میگوید «بنگاههایی که تصمیمات نادرست گرفتهاند باید ورشکست شوند. نباید آنها را نجات داد. وقتی این موضوع تبدیل به یک اصل شود، بازار نیز درستی آن را تشخیص خواهد داد. همه چیز خیلی بهتر عمل خواهد کرد، وقتی تصمیمات غلط تنبیه و تصمیمات درست تشویق شوند.» مشکل اینجااست که «جهان در سالهای اخیر بدین شکل عمل نکرده است.» در مقابل، در سالهای اخیر مدام درمورد «ریسک سیستماتیک» میشنویم – بدین مفهوم که اگر اجازه دهیم یک بنگاه ورشکست شود این امر سیلابی را بهراه خواهد انداخت که حتی بنگاههای سالم را نیز با خود خواهد برد. خانم شوآرتز اعتقادی به این پدیده ندارد. او با لبخند میگوید: «وقتی شما خودتان یکی از بازیگران بازار باشید طبیعتا ادعا خواهید کرد بنگاهها را، حتی هنگامیکه شرایط بسیار بدی دارند، نباید تعطیل کرد، زیرا هرکسی که به این بنگاهها وام داده نیز آسیب خواهد دید. اما، اگر آنها به بنگاهی وام دادهاند که میدانستند اوضاعش چندان مناسب نیست، این دیگر مسوولیت خودشان است. اگر بازپرداخت وامهایشان را از دست میدهند این بلایی است که خود، بر سر خود آوردهاند. دولت نباید آنها را نجات دهد، همان طور که سهامداران و کارکنان Bear Stearns را نجات نداد. چرا باید نگران طلبکاران بود؟ نجات مردمیکه درجریان وقوع این حوادث کاملا بی تقصیر بودهاند بسیار ضروریتر از نجات بستانکاران میباشد. او میگوید: درست است اینکه بگذاریم موسسه بزرگ و نیرومندی فرو بریزد احتیاج به شهامت زیادی دارد اما جایگزین این اقدام – انجماد کنونی اعطای اعتبار – از آن هم بدتر است. «من معتقدم اگر بتوان یکسری اصول داشت و بر اساس درک آنها عمل کرد، بازار نیز با شما همراه خواهد شد. آنها متوجه خواهند شد اقدامات شما ساختاری دارد و تصمیات یک شبه نیست که امروز یک کار کنید و فردا کاری دیگر. بازار به مقامات نظارتی ای که درک درستی از جریان امور داشته باشند احترام میگذارد. به همین دلیل معتقدم اگر نسبت به بنگاههایی که نابخردانه سرمایهگذاری کردهاند سختگیری کنید، بازار شما را ملامت نخواهد کرد. آنها خواهند گفت: «خوب، بله، تقصیر شما است. شما این کارها را کردهاید. کسی از شما نخواسته بود اینطور عمل کنید. حالا که داراییهایتان روی دستتان مانده و بدهیهایتان را نمیتوانید پرداخت کنید، ما چرا باید بهتان کمک کنیم؟» ولی وقتی مقامات اجازه دادند لمان برادرز ورشکست شود، قبل اش آنقدر بنگاههای دیگر را نجات داده بودند که بازار نفهمید چطور باید به این اقدام واکنش نشان دهد. مقامات به جای آنکه پای بند اصول به نظر رسند، مشتی انسان دمدمیو بی ثبات تلقی شدند. و اما اساسا از ابتدا چگونه به آشفتگی کنونی دچار شدیم؟ همانند دهه 20، «اختلال» کنونی نیز با یک تب هیجانی آغاز شد. ولی این هیجانات ناگهانی همواره دلیلی دارند. «اگر تک تک هیجاناتی را که بازار در خلال سالها به آن مبتلا شده است بررسی کنید، درمییابید که در همه موارد این سیاست انبساط پولی بوده که منجر به جهش ارزش داراییها شده است.» «دارایی که جهش در آن رخ داده هربار تغییر کرده است ولی عامل اصلی ایجاد کننده آن همواره انبساط شدید پولی و نرخهای بهره بسیار پایین بودهاند، نرخهایی که مردم را تشویق به خرید دارایی مورد نظر که در آن شرایط بسیار ارزان به نظر میرسید میکردند. و پس از آن البته، وقتی سیاست پولی منقبض شود «جهش»فرو خواهد ریخت.» جهش قیمت مسکن نیز بواسطه نرخهای بهره بسیار پایین در اوایل دهه کنونی، یعنی در دورانی که آلن گرین اسپن رییس فدرال رزرو بود، آغاز شد. «آل گرین اسپن موخره ای بر کتاب خاطراتش «دوران تلاطم» (Time of Turbulence) افزوده است. موخرهای در مورد آنچه اکنون در بازارهای اعطای اعتبار در حال وقوع است.» گرین اسپن در این مورد میگوید: «درست است که سیاست پولی انبساطی بود. ولی درواقع کاری وجود نداشت که در آن شرایط بانک مرکزی بتواند انجام دهد. اگر فدرال رزرو سیاست انقباضی اعمال میکرد و جلوی جهش را میگرفت بازار بسیار ناخرسند میشد. آنها فکر نمیکردند که این اقدام فقط برای جلوگیری از شکل گیری حباب قیمتی انجام شده باشد.» به عبارت دیگر آقای گرین اسپن «خود را بی تقصیر میداند. او میگوید راهی نبود تا بتوان جلوی جهش را گرفت بی آنکه سبب آسیب ناخواسته دیگر بخشهای اقتصاد شد.» خانم شوآرتز به آرامیمیافزاید «من فکر نمیکنم این پاسخ مناسبی به استدلال کسانی باشد که معتقدند اگر «سیاست پولی همساز» (accommodative monetary policy) اجرا نمیشد ما با این جهش قیمت داراییها روبرو نمیشدیم.» سیاستهایی که برپایه چنین تفکری بنا شده باشند با پایان محتوم هیجانات لطمات سنگینتری به بار میآورند. «به طور کلی برای بانک مرکزی آسانتر است که سیاستهایش تطبیقی و انبساطی باشد، تا به همه تلقین کند که همه چیز روبهراه است.» خانم شوآرتز معتقد است بهویژه آقای برنانکی باید به این امر توجه داشته باشد. در سال 2002، ایشان که در آن زمان از اعضای هیات مدیره فدرال رزرو بود، در سخنرانیای به مناسبت گرامیداشت نودمین سالگرد تولد میلتون فریدمن گفت: «من مایلم به میلتون و آنا بگویم: درمورد «بحران بزرگ»، حق با شما است. ما (بانک مرکزی) بانی آن بودیم. از این بابت متاسفیم. ولی به لطف شما، دیگر آن اشتباه را تکرار نخواهیم کرد.» از نظر خانم شوآرتز «او میخواست نشان دهد که شایسته رهبری فدرال رزرو است. او با تاریخ آشنا بود. و میدانست که در گذشته چه کارهایی انجام شده است.» اما شاید همین بزرگترین مشکل آقای برنانکی باشد. بحران کنونی تکرار بحران دهه 30 نیست، در صورتی که سران بانک مرکزی ما با ابزارهایی به رویارویی با آن برخاستهاند که برای مقابله با بحران قبلی مناسب بود. آنها دارند با «بحران پیشین» میجنگند. نتیجه از نظر خانم شوآرتز موفقیت آمیز نخواهد بود. «من گمان نمیکنم آنها به آنچه میبایست در پی دست یابی اش باشند رسیدهاند. لذا قضاوت من درمورد راهبری کنونی فدرال رزرو این است که آنها کارشان را درست انجام ندادهاند.»
|