منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-02-08 |
نویسنده: | دنیای اقتصاد | مترجم: | |
چکیده: | |||
نویسندگان مدیریتی، دستاندرکاران مدیریتی و عامه مردم، واژه «مدیریت» را حتی نمیشنوند؛ آنها تنها «مدیریت کسب و کار و تجارت» را، به طور خودکار میشنوند. |
|||
نکات مدیریتی مدیریت در واقع، همان «مدیریت کسب و کار و تجارت» است این فرض در مورد جهان مدیریت، اصل و مبدای نسبتا جدید دارد. قبل از دهه 1930، معدود نویسندگان و متفکرینی بودند که با مسائل مدیریتی مرتبط بودند- که اول آنها «فردریک وینسلوتیلور» (1915-1856) در اوایل قرن و آخر آنها «چستربارنارد»، درست پیش از جنگ جهانی دوم بود- همگی آنها بر این تصور بودند که مدیریت کسب و کار و تجارت، تنها گونهای فرعی (Subspecies) از مدیریت کلی و عمومی است. اولین کاربرد و استفاده عملی از تئوری مدیریت، نه در کسب و کار و تجارت که در سازمانهای غیرانتفاعی و ادارات دولتی صورت گرفت. فردریک وینسلوتیلور، به احتمال قریب به یقین، واضع «مدیریت علمی» بود که اصطلاحات «مدیریت» و «مشاور» را نیز- با همین معانی فعلی- ابداع کرد. اولین شغلی که واژه «مدیر»، با معنای فعلی آن، دربارهاش به کار رفت، در کسب و کار و تجارت نبود بلکه «مدیر شهر» - یک واژه ابداعی آمریکایی در سالهای ابتدایی این قرن- بود. آنچه منجر به شناسایی و یکی دانستن «مدیریت عمومی» با «مدیریت کسب و کار و تجارت» شد، «رکود بزرگ» ایالات متحده و حرکات خصمانه آن با کسب و کار و تجارت و اعمال تحقیرآمیز ناشی از آن با تجار و مدیران اجرایی کاری، تجاری و صنعتی بود. مدیریت در بخش عمومی، برای اینکه با قلمموی کسب و کار و تجارت (بیزنس)، رنگ بازرگانی به خود نگیرد، عنوان «مدیریت عمومی» را از طریق نامگذاری مجدد، به دست آورد و رشته تحصیلی جداگانهای را اعلام کرد- که دارای دانشکدهها و دپارتمانهای علمی جداگانه، ترمینولوژی و اصطلاحات علمی و فنی جداگانه و سلسله مراتب کاری و شغلی خاص خود بود. آنچه، همزمان به عنوان «مطالعات مدیریتی» در آن کلینیک روبه رشد شروع شده بود، دقیقا، به عنوان رشته علمی جداگانهای تحت نام جدید «مدیریت بیمارستانی»، از مدیریت عمومی، تفکیک شد. نام نبردن از «مدیریت»، در طول دوران رکود اقتصادی در واقع، به معنای صلاح موضع سیاسی بود. اما، در دوران پس از جنگ، سبک و روش عوض شد و تا سال 1950، واژههای «مدیریت» و «بیزنس»، واژههای خوشایندی شده بود که عمدتا نتیجه عملکرد خوب مدیریت کاری و تجاری ایالات متحده، در طول جنگ جهانی دوم بود و چیزی طول نکشید که مدیریت بازرگانی، از نظر سیاسی هم تصحیح شد و به رشته تحصیلی عالیتری نسبت به بقیه رشتهها، تبدیل گردید و از آن زمان به بعد است که مدیریت در اذهان عمومی و نیز در هیاتهای علمی دانشگاهی، به عنوان «مدیریت کسبوکار و تجارت» شناخته شده است. لکن ما، هماکنون سر آن داریم که این اشتباه شصت ساله را جبران کنیم- و نامگذاری مجدد بسیاری از «مدارس بازرگانی» تحت عنوان «مدارس مدیریت»، ظهور و تاسیس روزافزون «مدیریت غیرانتفاعی»، توسط اینگونه مدارس و اجرای «برنامههای مدیریت اجرایی»- که هم از مدیران اجرایی کارهای تجاری و صنعتی و هم از مدیران بخشهای غیرتجاری و صنعتی، ثبتنام میکند – یا ظهور دپارتمانهای «مدیریت روحانی» در مدرسههای دینی را به عنوان شاهد، متذکر شویم. با این همه، این فرض که مدیریت، همان مدیریت بازرگانی و تجاری است، کماکان پابرجا است. بنابراین مهم است که گفته شود و با صدای بلند هم گفته شود همانقدر که «پزشکی» را میتوان «مامایی» نامید، همانقدر هم میتوان «مدیریت» را، «مدیریت کسبوکار و تجارت» دانست. اینکه مدیریت، مدیریت کسبوکار تجارت نیست، خصوصا از آن جهت حائز اهمیت است که به احتمال زیاد، در قرن بیستویکم، کسبوکار و تجارت (بیزنس) دیگر «مرکز رشد» جوامع پیشرفته نخواهد بود- هرچند که بیزنس هیچگاه در قرن بیستم هم مرکز رشد جوامع پیشرفته به حساب نمیآمد. در حال حاضر، در هریک از کشورهای پیشرفته، در قیاس با یکصد سال قبل، بخش بسیار کوچکتری از جمعیت کاری، در فعالیتهای اقتصادی- یعنی در بیزنس- اشتغال دارد. در آن زمان، در واقع، هر که بخشی از جمعیت کاری به حساب میآمد، زندگی خود را از طریق فعالیتهای اقتصادی (مثلا کشاورزی) تامین میکرد. مرکز رشد و توسعه کشورهای پیشرفته در قرن بیستم، در فعالیتهای غیرتجاری (Nonbusiness)- نظیر کارهای دولتی، مشاغل و حرفههای هنری، کارهای خدماتی، مراقبتهای بهداشتی و آموزش و پرورش- بوده است. بیزنس، به عنوان یک کارفرما یا منبع ارتزاق، در طی صدسال اخیر، در حال کوچکتر شدن و انقباض تدریجی و مداوم بوده است (یا لااقل، از جنگ جهانی اول به این سو، چنین شده است) و تا آنجا که میتوانیم پیشبینی کنیم، مرکز رشد و توسعه کشورهای پیشرفته در قرن بیستویکم، بیزنس یا همان فعالیتهای سازمانیافته اقتصادی، نخواهد بود. شاید مرکز رشد این کشورها، بخش اجتماعی خیریه و غیرانتفاعی آنها باشد و این، دقیقا همان بخشی است که امروزه، مدیریت در آن بیش از هر بخش دیگری، مورد نیاز است، بخشی که مدیریت سیستماتیک، پایبند اصول و مبتنی بر تئوری، میتواند به سریعترین وجهی، بزرگترین نتایج و دستاوردها را به ارمغان بیاورد. بنابراین، اولین نتایج این تجزیه و تحلیل فرضیات که بایستی زیربنای مدیریت قرار گیرد، تا هم مطالعه و بررسی آن را و هم تجربه و عمل به آن را، سازنده و مولد سازد، عبارت از این است که: «مدیریت، ابزار خاص و وسیله متمایز و متفاوت، در هریک از سازمانها است.» منبع: کتاب چالشهای مدیریت در سده 21 انتشارات رسا |