منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-01-29 |
نویسنده: | جوزف استیگلیتز | مترجم: | مترجم: مجید روئین پرویزی |
چکیده: | |||
موفقیت چین از زمانی که گذار به اقتصاد بازار را شروع کرده است متکی بوده بر استراتژیها و سیاستهای تطبیقپذیر با شرایط مختلف. |
|||
چین و ارائه یک مدل جدید اقتصادی موفقیت چین از زمانی که گذار به اقتصاد بازار را شروع کرده است متکی بوده بر استراتژیها و سیاستهای تطبیقپذیر با شرایط مختلف. با حل کردن هر مجموعه از مسائل، مسائل جدیدی رخ مینمایند که برای پاسخگویی به آنها باید استراتژیها و سیاستهای جدیدی اتخاذ شود. این فرآیند شامل نوآوری اجتماعی نیز میگردد. چین متوجه شده است که نمیتوان به سادگی نهادهای اقتصادی کارآ در دیگر کشورها را وارد یک کشور خاص کرد؛ یا به عبارت دیگر، آنچه در مناطق دیگر موفقیتآمیز بوده است باید متناسب با مسائل خاص کشوری مثل چین دو مرتبه بازبینی شود. اقتصادی متوسط 10 درصدی را فراهم آورده و صدها میلیون چینی را از چنگال فقر نجات داده است. این تغییرات نه تنها در آمار که حتی در چهره مردمی که این روزها در این کشور میبینیم نیز آشکار است. اخیرا من به روستای دونگ در کوهستان کوئیژو رفته بودم که یکی از فقیرترین استانهای چین است و با نزدیکترین جاده آسفالت مایلها فاصله دارد. با این وجود این روستا الکتریسیته داشت و به همراه آن نه تنها تلویزیون که حتی اینترنت هم به این دهکده وارد شده بود. هرچند بخشی از افزایش درآمد این مردمان ناشی از دستمزد خویشاوندانی بود که به شهرهای صنعتی مهاجرت کرده بودند، اما کشاورزان هم وضع بهتری داشتند و محصولات تازه و بذرهای بهتری دریافت میکردند. دولت این امکانات تازه، از جمله بذرهای با کیفیت بسیار بالا و نرخ باروری تضمین شده را به صورت اعتباری به آنها میفروشد. چین میداند که اگر بخواهد رشد پایدار داشته باشد باید چه چیزهایی را تغییر داد. در هر سطحی که بنگریم آگاهی نسبت به محدودیتهای زیست محیطی وجود دارد و مردم میدانند که مصرف منبع محور آنطور که اکنون در آمریکا شایع است اگر بخواهد در چین نیز رایج شود نه تنها برای چین که برای تمامی جهان فاجعهبار خواهد بود. با رشد سریع جمعیت شهرنشین چین، شهرها باید متناسب با الزامات زندگی امروز ارتقا بیابند و این نیازمند برنامهریزی شهری دقیق از جمله برای سیستمهای حملونقل کارا و پارک و فضای سبز است. به همین اندازه درخور توجه است که بدانیم چین اکنون میکوشد از استراتژی رشد به شدت صادرات محوری که طی سالیان گذشته به همراه دیگر کشورهای آسیای شرقی اتخاذ کرده بود فاصله بگیرد. آن استراتژی حامی انتقال تکنولوژی بود و میکوشید با پرکردن شکاف دانش به سرعت کیفیت تولیدات کارخانه را ارتقا ببخشد. رشد صادرات محور به این معنا بود که چین میتوانست بدون نگرانی درباره توسعه بازارهای داخلیاش بیمحابا تولید کند. عکسالعمل تدافعی کشورهای دیگر حتی همین حالا بسیار شدت گرفته است. حتی کشورهایی که به نظر به کارکرد بازارهای رقابتی متعهد هستند خوش ندارند که کسی در بازی خودشان شکستشان بدهد و اکنون اغلب از «رقابت غیرمنصفانه» سخن میگویند. از آن مهمتر این است که حتی اگر بازارها به این شکل هم واکنش نشان ندهند، سخت است که بتوان نرخ رشد دو رقمی صادرات را همین طور حفظ کرد.بنابراین چیزی در این میان باید تغییر کند. چین اکنون به کاری روی آورده است که میتوان آن را «فروش فایننس (تامین مالی)» نامید. به این طریق که مثلا پول لازم برای تامین کسری تجاری و کسری بودجه عظیم آمریکا را فراهم میکند، تا از این طریق آمریکاییها بتوانند بیش از آنچه میفروشند بخرند. البته این موضوع عجیبی است: یک کشور نسبتا فقیر دارد به تامین مالی جنگ آمریکا در عراق کمک میکند و همین طور اجازه میدهد ثروتمندترین مردم ثروتمندترین کشور جهان از تخفیفهای مالیاتی برخوردار شوند؛ در حالی که داخل کشور خودش نیاز بیکرانی هم برای مصرف و هم برای سرمایهگذاری وجود دارد. در واقع برای آنکه چین بتواند چالشهایش در زمان گذار از تولید صادرات محور و منبع محور را مدیریت کند باید به فکر تحریک مصرف داخلی باشد. در حالی که مابقی جهان برای افزایش پسانداز مردم شان دست و پا میزنند، چین با نرخ پسانداز بیش از 40 درصد باید کاری کند که مردمش بیشتر مصرف کنند. ارائه خدمات اجتماعی بهتر (بهداشت عمومی، آموزش، برنامههای ملی بازنشستگی) نیاز به پساندازهای احتیاطی را کاهش خواهد داد. همچنین دسترسی بیشتر به منابع مالی برای تاسیس بنگاههای کوچک و متوسط نیز مفید خواهد بود. مالیاتهای سبز – مثل مالیات بر آلایندههای کربنی – هم میتواند ضمن تغییر الگوی مصرف جلوی صادرات انرژی محور را نیز بگیرد. همینطور که چین از رشد صادرات محور فاصله میگیرد باید به دنبال منابع جدیدی برای حفظ پویایی کارآفرینانش باشد؛ از جمله آن میتوان به ایجاد نظام مستقل ابداع و نوآوری اشاره کرد. چین مدتهاست که در بخش آموزش و تکنولوژی سرمایهگذاریهای سنگینی کرده است؛ حالا به دنبال آن است که نهادهایی با استانداردهای بینالمللی ایجاد کند. با این حال اگر چین نظام پویای نوآوری میخواهد باید در برابر فشار دولتهای غربی که میخواهند قوانین نامتوازن حمایت از حقوق مالکیت معنوی آنها را بپذیرد مقاومت کند. درمقابل باید از رژیم متوازن حقوق مالکیت معنوی حمایت کند. از آنجا که در فرآیند تولید دانش، دانش خود مهمترین ورودی است هر رژیم مالکیت معنوی که بد طراحی شده باشد میتواند نوآوری را از کار بیندازد – همانطور که در آمریکا در برخی حوزهها شاهدش هستیم. نوآوریهای تکنولوژیکی غرب توجه ناچیزی به پیامدهای زیست محیطی مخرب رشد داشته و بیشتر روی کاراندوزی متمرکز بوده است – درحالی که چین به لحاظ فراوانی نیروی کار هیچ مشکلی ندارد؛ بنابراین برای چین معقول است که تلاشهای علمیاش را روی تکنولوژیهایی متمرکز کند که به منابع طبیعی کمتری احتیاج دارند. با تمام اینها صرف وجود نظام نوآوری مهم است (که شامل رژیم مالکیت معنوی نیز میشود)، نظامی که تضمین میکند پیشرفتهای علمی به کاربرد گسترده میرسند. این شاید نیازمند رویکردهای نوآورانهای باشد که با رژیمهای کنونی که عمدتا متمرکز بر خصوصی و انحصاری کردن دانش هستند به کلی تفاوت داشته باشد. خیلیها اقتصاد را بازی مجموع صفر میدانند و اینکه فکر میکنند بهای موفقیت چین از جیب مابقی کشورهای جهان خواهد رفت. بله، رشد سریع چین چالشهایی برای جهان غرب دارد. رقابت باعث میشود سختتر کار کنیم، کارآییمان بیشتر شود و سود کمتر را بپذیریم. اما بازی اقتصاد واقعا حاصل جمعاش مثبت است. افزایش رفاه در چین نه تنها واردات از دیگر کشورها را افزایش داده، بلکه همچنین کالاهایی را عرضه میکند که در صورت نبود این کشور قیمتشان در غرب بسیار بالاتر از اینها میرفت. این فشار رو به پایینی که به قیمتها وارد شده است بانکهای مرکزی غربی را قادر ساخته است که سیاستهای پولی انبساطی اتخاذ کرده و با بیکاری بالا و رشد اندک مبارزه کنند. همه باید امیدوار باشیم که مدل اقتصادی جدید چین از آزمون سربلند بیرون بیاید. اگر چنین شود، همگی سود خواهیم برد. *جوزف استیگلیتز برنده نوبل اقتصاد است. آخرین کتاب او «عملی کردن جهانیسازی» نام دارد. منبع: پروجکت سیندیکیت |