منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-01-21 |
نویسنده: | جفری وود | مترجم: | جعفر خیرخواهان |
چکیده: | |||
در 1 سپتامبر 1999 در سرخط خبرهای یکی از روزنامههای انگلیس نوشته شده بود: «کاهش تورم، خزانهداری را در وضعیت دشواری قرار میدهد.» واقعا چه اتفاقی افتاده بود و مشکلی که تصور میشد وجود دارد چه بود؟ |
|||
باورهای نادرست اقتصادی تورم تورم، مقادیر حقیقی و «پول دولت» روز قبل از آن، آخرین آمار تورم در انگلستان منتشر شده بود که نشان میداد شاخص قیمت خردهفروشی انگلستان طی 12 ماه گذشته فقط 1/1 درصد رشد کرده است. این کمترین افزایش 12 ماهه قیمتها طی بیش از 30 سال، در کشوری با سابقه تورم بالا و پرنوسان، قطعا خبر خیلی خوبی بود. نه فقط تورم سقوط کرده بود، بلکه بر اساس دادههای اشتغال که چند روز بعد از آن منتشر شد، بیکاری نیز کاهش یافته بود. مفسران روزنامه چگونه از این رشته حوادث، شرایط سخت و دشواری را ترسیم کردند؟ آنها در ادامه نوشتند «اما کاهش بیش از حد پیشبینی در نرخ تورم، بیانگر وضعیت دشواری برای گوردون براون وزیر دارایی است. منظور اینکه او با آیندهای روبهرو است که حقوق داده شده به یک مستمری بگیر را کمتر از 1 پوند در هفته افزایش میدهد، پایینترین رقم برای سالهای متمادی، در زمانی که اقتصاد رشد خوبی دارد و درآمدهای مالیاتی رو به افزایش است.» آنها با نوشتن چنین جملاتی حداقل مرتکب سه خطای فاحش شدند. چگونه؟ وزیر دارایی تعهد دارد که ارزش پولی مستمریها را هر سال هم راستا با افزایش سطح قیمتها افزایش دهد به طوری که ارزش واقعی مستمریها (و برخی پرداختیهای دیگر را) بدون تغییر نگه دارد. نرخ تورم مثبت برای 12 ماه قبل، نشان میدهد سطح قیمت طی آن دوره افزایش یافته است؛ بنابراین نخستین خطا در گزارش روزنامه را داریم. در اینجا شاهد «سقوط» قیمتها نبودهایم، به طوری که خزانهداری ملزم به افزایشدادن مستمریها به مقدار پولی اندک است (اینکه «افت» تورم بیشتر از ارقام پیشبینی شده بوده است کاملا بیارتباط با بحث ما است.) اکنون به خطای دوم میرسیم. تعهد خزانهداری حفظ ارزش واقعی- قدرت خرید- مستمریها و سایر پرداختیهایی است که به نرخ تورم ربط دارند. اینکه نویسندگان مقاله، تفاوت بین ارزش اسمی و واقعی پول را اساسا تشخیص نمیدهند از جملهای که استفاده شده است تا نشان دهد یک مستمریبگیر در حالت شاخصبندی چه مبلغ پول بیشتر دریافت میکند آشکار میشود. آنها مینویسند: «شاخصبندی به این معنا است که مبلغ مستمری دولتی یک بازنشسته با 75 پنس افزایش در هفته (که با آن فقط میتوان یک بسته بادام زمینی خرید) به رقم 75/66 پوند میرسد.» البته این میزان افزایش مستمری (کم یا زیاد) به فرد بازنشسته امکان میدهد تا قدرت خرید هر آنچیزی را که در آغاز سال قبل میخرید داشته باشد: چون که این افزایش مستمری، جبران افزایش قیمتها طی آن دوره را میکند. هدف از شاخصبندی، افزایشدادن قدرت خرید نیست- نه حتی تا آن حد که فقط بتواند یک بسته بادام زمینی بیشتر خرید- بلکه هدف شاخصبندی، بدون تغییر ماندن قدرت خرید است؛ بنابراین اینکه آیا خزانهداری مبلغ کم یا زیادی پول به بازنشستهها بپردازد از جنبه تعهدی که خزانهداری دارد اهمیتی ندارد. مادامی که ارزش واقعی پول فرد بازنشسته حفظ شود پس خزانهداری به تعهد خویش عمل کرده است. این دومین خطای مقاله بود. اینک به خطای سوم میرسیم. دوباره به نقل قول نگاه کنیم. آنها نوشتند وزیرخزانهداری «.... با آیندهای روبهرو است که حقوق داده شده به یک مستمریبگیر را کمتر از یک پوند در هفته افزایش میدهد ...» وزیر دارایی شاید که شخصا آدم بخشنده و دست و دلبازی باشد. با وجود تصویری که از اسکاتلندیها در اذهان نقش بسته است، بیشتر اسکاتلندیها آدمهای دست و دلبازی هستند، حامیان اهداف شایسته، اگر چه به شیوه خصوصی و ...، اما هر اندازه که وزیر دارایی دست و دلباز باشد، او نمیتواند به احتمال زیاد حتی یک پنی اضافی به هر بازنشسته و سایر گیرندگان مزایای شاخصبندی شده در اقتصاد بدهد. درآمد محدود وی اجازه این کار را نمیدهد. آنچه منظور نویسندگان است اینکه وزیر دارایی پول را از یک گروه مردم به گروه دیگر انتقال خواهد داد که از طریق نظام مالیاتی عملی است. دولت هیچ درآمدی به استثنای آنچه که از طریق مالیاتستانی یا استقراض به دست میآورد ندارد. نکته مهمی که در اینجا هست اینکه عاملی به نام «پول دولت» بیشتر بحثها را به هم میریزد. هنگامی که مازاد بودجه داریم و درآمد مالیاتی بیش از مخارج دولت است، درخواستهایی برای خرجکردن بیشتر دولت شنیده میشود. چرا وجود مازاد بودجه باید به معنای خرجکردن بیشتر باشد؟ مخارج بیشتر دولت به معنای مخارج کمتر در بخش خصوصی است. دولت کیسه طلایی ندارد که از درون آن حاتمبخشی کند و ثروت را به همه جا پخش کند. او فقط آن چیزی را دارد که پیش از آن از بخش خصوصی گرفته است. بنابراین سه خطا در چند خط این مقاله جمع شده بود. نخست اشتباه گرفتن کاهش سطح قیمتها (تورم منفی) با تورم ملایم و خفیف است. دوم کوتاهی در درک این نکته که اگر تورم پایین است، قیمتها به شکل پولی آن افزایش خیلی زیادی در هر سال پیدا نخواهد کرد. خطای سوم و مهمتر از همه که باور نادرست فراگیری را نشان میدهد این تصور است که دولت دارای منابعی است که میتواند به هر که خواست ببخشد. دولت به آن اندازهای منابع دارد که از جامعه گرفته است؛ بنابراین هر برنامه مخارجی دولت باید در برابر بدیلهای رقیب آن ارزیابی شود که همیشه شامل خرج کردن توسط بخش خصوصی هم میشود. این باور نادرست که دولت منابعی برای بخشیدن به هر که میخواهد دارد به ویژه باور خطرناکی است. |