منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-01-20 |
نویسنده: | توماس سوول | مترجم: | |
چکیده: | |||
کسی یکبار مشکل اجتماعی را موقعیتی تعریف کرده بود که در آن جهان واقعی از تئوریهای روشنفکران متفاوت است. |
|||
سودایی به نام اختلاف طبقاتی کسی یکبار مشکل اجتماعی را موقعیتی تعریف کرده بود که در آن جهان واقعی از تئوریهای روشنفکران متفاوت است. برای برخی نحلههای روشنفکری این قضیه، با همان اطمینانی که شب از پی روز میآید روشن است که در این وضعیت مشکل از جهان واقعی است و آن را باید تغییر داد نه نظریههای آنها را . روشنفکران که جهان ایدهآلی را تصور کردهاند که در آن هر کس موقعیت و شانس یکسانی برای موفق شدن دارد، وقتی میبینند دنیای واقعیت اینطور نیست شوکه شده و از خشم به خود میلرزند. چه تلاشها و منابع عظیمی که صرف شده تا روشن شود چه چیز مانع از تحقق این رویای ایدهآل است، انگار که واقعا تحقق آن دلایل محکمی برای خود داشته است. بر خلاف تمام حرفها و آمار و ارقامی که در هنگام بحث از این موقعیت به سوی شما پرتاب میشود، عبارتها و اصطلاحهایی که در این رابطه به کار برده میشود به قدری درهم و بر هم است که حتی برای فهم مسائل مطروحه نیز کافی نیست چه برسد به حل شان. ماه مه گذشته وال استریت ژورنال و نیویورک تایمز هردو نیمی از صفحه نخست شان را به تیترهای مربوط به اختلاف طبقاتی و تحرک بین طبقهای اختصاص داده بودند. مقالهای که آن موقع تایمز نوشته بود اولین شماره از سری طولانی و پرطول و تفصیلی است که هنوز هم ادامه دارد. هردو مقاله این روزنامهها به نتیجهگیری یکسانی میرسیدند که آن هم خود ناشی از استفاده سهلانگارانه از واژه تحرک بود. تایمز این مساله را «شانس رفتن از یک طبقه به طبقه دیگر» و وال استریت ژورنال آن را «احتمال وارد شدن کودکی از طبقهای فقیر به جمع ثروتمندان در آینده» مینامید، اما هیچ گفته نمیشد که شانس و احتمالات به هیچ وجه نمیتواند معیار مناسبی برای سنجش این باشد که موقعیتی وجود دارد یا خیر. هر کس که من و مایکل جردن را در ایام کودکی موقع بازی بسکتبال میدید یک به میلیون شرط میبست که شانس او برای رسیدن به بالاترین رتبههای NBA با من حتی قابل مقایسه هم نیست. آیا این به این معنی است که موقعیت و راه پیشرفت را جلوی من سد کرده بودند، یعنی موانعی در برابرم وجود داشت که نمیگذاشت مدارج ترقی را در میادین ورزشی طی کنم؟ یا اینکه معنیاش این بود که مایکل جردن از من و خیلیهای دیگر بهتر بسکتبال بازی میکرد؟ بخش عظیمی از ادبیات مربوط به تحرک اجتماعی این واقعیت را نادیده میگیرد که اشخاص متفاوت مهارتها، امیال، رفتارها و بسیاری دیگر ویژگیهای متفاوتی دارند – و نقش شانس هم در این میان انکار شدنی نیست. اگر تحرک به معنای آزادی حرکت است؛ بنابراین همه ما به یک اندازه تحرک داریم، حال چه اگر بعضیها سریعتر از دیگران حرکت کنند و چه بعضی خیلی آهسته تر. ماشینی که توانایی حرکت 100 مایل بر ساعت را دارد ممکن است تمام سال را بدون حتی یک سانتی متر جابهجا شدن در پارکینگ بماند، اما این به این معنا نیست که این ماشین امکان تحرک ندارد. وقتی هر فرد یا هر گروهی سابقه فرهنگی خویش را نگاه میکند، بعید است که بخواهد همان کارها را دوباره تکرار کند چه برسد به اینکه تلاشها و زحمتهای بسیاری بکشد برای اینکه هدفهای مشابهی با نیاکانش را برآورده سازد. خیلیها مثل همان ماشینی هستند که توی پارکینگ خوابیده است، با وجودی که امکان حرکت صد مایل بر ساعت را دارند. مادامی که هر نسلی فرزندان خودش را بار میآورد، افراد با پس زمینههای متفاوت با ارزشها و عادات زندگی متفاوتی بزرگ و تربیت خواهند شد. حتی در جهانی که هیچ مانعی بر سر تحرک رو به بالا نداشته باشد، افراد با سرعتهای مختلف و در جهتهای مختلف حرکت خواهند کرد. اگر امروز میبینید که حرکت رو به بالا از گذشته کمتر است، این هیچ اثبات نمیکند که موانع راه شکست ناپذیر شدهاند. دولت رفاه و اقلیم چندفرهنگی هردو انگیزههای فقرا را برای اکتساب راههای جدید زندگی که به بالارفتنشان از نردبان اقتصادی کمک میکند کاهش میدهد. آخرین چیزی که فقرا نیاز دارند این است که باز به آنها از این داروهای ضدمولد لیبرال دموکراتها خورانده شود. خیلی از مقایسههایی که میان طبقات میشود در واقع مقایسه میان آدمهایی است که در ردههای مختلف درآمدی جای دارند. بیشتر آمریکاییها طی عمرشان از 20 درصد پایینی به 20 درصد بالایی نردبان توزیع درآمد میرسند. با تمام اینها کسانی که سودای طبقه دارند با مردم طوری رفتار میکنند که انگار آنها درون یک سری محفظههایی اسیرند که سرتاسر عمر به همراهشان خواهد آمد. سری مقالات نیویورک تایمز حتی سروصدای زیادی راه میاندازد حول تفاوتهایی که در درآمد و سبک زندگی ثروتمندها و فوقثروتمندها هست، اما واقعا سخت است که به حال بیچارههایی غصه خورد که تنها دردشان این است که هواپیمای آدمهای طبقات بالاتر از آنها یک موتور اضافه دارد و در ارتفاع بالاتری میپرد. واقعا باید مخدر نابرابری درآمدی مغزتان را از کار انداخته باشد که بر سر چنین موضوعاتی احساس تغییر بهتان دست بدهد. منبع: کاپیتالیسم مگزین |