منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-01-16 |
نویسنده: | روبرت مورفی | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
وقتی کروزوئه تنها در جزیره گرمسیریاش گرفتار میشود، به زودی درک میکند که وضعیت را آن طور که دارد پیش میرود دوست ندارد. معدهاش شروع به قار و قور میکند، |
|||
کروزوئه کالاها را با قدرت ذهنش ساخت اقتصاد رابینسون کروزوئه وقتی کروزوئه تنها در جزیره گرمسیریاش گرفتار میشود، به زودی درک میکند که وضعیت را آن طور که دارد پیش میرود دوست ندارد. معدهاش شروع به قار و قور میکند، گلویش خشک میشود و میخارد و هیچ پناهگاه طبیعی برای پناه گرفتن در برابر توفانهایی که گاه و بیگاه جزیره را به ضرب میگرفت، وجود ندارد. او به جای آنکه خودش را به تقدیر بسپرد، تصمیم میگیرد «کنش کند» تا تاریخ مکشوف را تغییر دهد؛ بنابراین حوادث چنان پیش رود که به خواست او نزدیکتر باشد. پیش از اینکه او بتواند تصمیمی با معنا در مورد ادامه روند بگیرد، کروزوئه نیاز دارد ببیند با چه چیزی طرف است. او به بالای یک تپه میرود و کل جزیره را بررسی میکند. کروزوئه متوجه میشود که این جا تعداد زیادی درخت کاکائو و تعدادی جویهای کوچک آب در دوردست هست. سنگهایی با اندازههای مختلف و درختانی از انگور هست. ذهن کروزوئه شروع به فعالیت میکند تا تصمیم بگیرد از کجا شروع کند. همین جا ما میتوانیم توقف کنیم و وضعیت را با استفاده از مفاهیم اقتصادی توصیف کنیم. شما احتمالا همزمان با کروزوئه درک کردهاید که چرا موارد خاصی که در پاراگراف قبل بدانها اشاره شد، به موقعیت او «مربوط» است و در صورتی که شما جای کروزوئه بودید نیز به همانها توجه میکردید. به بیان اقتصادی کروزوئه لیستی از «کالاهای» در دسترس تهیه کرده است. در حقیقت او تخمینی از انبار مواد فیزیکی در دسترسش میزند که در معرض «کمیابی» هستند. علاوه بر اینها، کروزوئه میتوانست با جرات به خود بگوید: « این جزیره نزدیک استوا است و این یعنی اگر من در فضای باز بمانم و بخوابم، از سرما نمیمیرم. این جا سرشار از اکسیژن است و من خفه نمیشوم و وضعیت جوی برای انتقال صوت بسیار مناسب است؛ بنابراین من میتوانم وقوع توفان را پیشبینی کنم.» این خصیصههای جزیره نیز برای کروزوئه بسیار مفیدند و در رسیدن به اهدافش به کمکش میآیند. اما کروزوئه وقتی دارد برنامهاش را میچیند بر آنها تمرکز نمیکند، چون آنها «کم نمیآیند». کروزوئه نیازی ندارد که این شرایط پسزمینهای و عمومی را «در محاسبات اقتصادیاش دخیل کند» آن طور که در مورد کاکائوها، انگورها و چیزهای دیگر چنین میکند. مشخصه ممتاز کمیابی این است که گرفتار «محاسبه سود و زیان» است. پیش از آنکه کروزوئه منبع دیگری برای غذا بیابد (مثلا ماهی که نیاز به ساخت ابزارهایی دارد) باید مطمئن باشد که کاکائوها را خیلی سریع نمیخورد. اگر او تصمیم میگیرد که از سنگها برای ساخت پناهگاه استفاده کند، همزمان نمیتواند از همان سنگها برای ساختن اجاق آتش استفاده کند. و اگرچه درختان انگور همهجا به وفور یافت میشود، اما کروزوئه باید در هنگام بریدن شاخههای آنها برای درست کردن تور ماهیگیری دقت کند، زیرا رفتن به قسمتهای عمیق جنگل برای بریدن شاخههای بیشتر درخت مو «وقت» او را میگیرد. همینطور که این مثالها همگی نشان میدهند، کروزوئه باید «به نتایج کنشهایش بیندیشد» هر آن جا که تصمیماتش در مورد سنگها، درختان مو، کاکائوها و چیزهایی از این قبیل است. چون این موارد کمیاب هستند، کروزوئه باید «نگران» آنها باشد، چون نبود آنها میتواند تواناییاش را برای رسیدن به اهدافش در آینده تضعیف کند. آن چیزهایی که به شخص کمک میکنند تا به اهدافش برسد و اگر مقدار بیشتری از آنها در دست باشد، اهداف بیشتری محقق میشود را «کالا» میخوانند. در قیاس، شرایط پسزمینهای مثل جاذبه زمین و اکسیژن عموما در معنای اقتصادی کالا به حساب نمیآیند چون کروزوئه هر کنشی کند، نمیتواند فایده آنها را در رسیدن به اهدافش کم کند. کروزوئه نباید نگران باشد که شاید در اثر سریع دویدن «همه اکسیژنها خرج شود» یا وقتی میخواهد با چوبی بلند کاکائوها را پایین بیاندازد نیاز به «محاسبه سود و زیان» در مورد جاذبه زمین ندارد. از سوی دیگر اهدافی نیست که کروزوئه با در اختیار داشتن «اکسیژن بیشتر» یا «جاذبه بیشتر» بتواند محققشان کند. بنابراین اگرچه اکسیژن و جاذبه برای زندگی روزمره او حیاتی است، اما او نیازی به محاسبات اقتصادی برای استفاده از آنها ندارد؛ بنابراین آنها به عنوان کالاهای اقتصادی دستهبندی نمیشوند. بسیار مهم است که درک کنیم یک شئ وقتی کالا میشود که شخصی آن را وارد برنامههایش کند. یک درخت کاکائو در جزیرهای گرمسیری به خاطر نفس خصوصیات فیزیکیاش، کالا نیست بلکه به این جهت کالا است که الف) میتوان از آن برای رفع گرسنگی استفاده کرد، ب) کروزوئه ترجیح میدهد گرسنه نباشد و ج) کروزوئه از نکته الف «آگاه» است. اگر کروزوئه نمیدانست که کاکائو خوردنی است، احتمالا آن را به عنوان کالا در نظر نمیگرفت. برای درک بهتر مثلا ممکن است درختان خاصی در جزیره باشند که خاصیت دارویی دارند، اما اگر کروزوئه این را نداند، آن درختان موقعیت کالای اقتصادی بودن را کسب نمیکنند. کتاب: درسهایی برای اقتصاددان جوان |