رودررو با اقتصاددانان
آیا بانکهای مرکزی مدرن احتیاج به اصلاح دارند؟
هال واریان : صلاحیت بانک مرکزی نباید نادیده گرفته شود
بانک مرکزی آمریکا سابقه خوبی در تحلیل و پیشبینی اوضاع اقتصادی دارد. درست است که در دوره 2005-2008 نشانههای رو به تزاید رشد نابسامانی مالی را نادیده گرفتند؛
اما من علت این را رشد بخش سایهای بانکداری که قوانین مستحکمی بر فعالیتهایش ناظر نبود، نسبت میدهم.
همچنین درست است اشتباهات دیگری نیز انجام شده است، اما به گذشته نگاه کردن و تحلیل کردن کاری است که از عهده همه بر میآید. نکته مهم اینجاست که وقتی شرایط به هم ریخت، آخرین پایگاه وامدهی؛ یعنی بانک مرکزی کارهای درست را انجام داد و از ریزش مالی عظیم جلوگیری کرد. در عین حال، نرخ بالای همکاری میان بانکهای مرکزی جهان نیز شایان توجه است و با آنچه که در دهه سی تجربه کردیم به کل تفاوت دارد.
به عقیده من جای هیچ سوالی نیست که بانکهای مرکزی باید از روند سیاست روزمره مستقل باشند. فراموش نکنید که کنگره هم اشتباه کم نکرده است و برای سرزنش کردن آنها هم دلایل فراوانی وجود دارد. ترجیح خود من این است که سیاست پولی را در دستان تکنوکراتها ببینیم تا در دستان سیاستمداران.
ادوارد پراساد : از اینکه از بانکهای مرکزی مطالبات زیادی داشته باشید، پرهیز کنید
هر روز از بانکهای مرکزی خواسته میشود که وظایف بیشتری به عهده بگیرند، اما این رویه ناخوشایند میتواند به زیان استقلال آنها تمام شود و حتی تاثیرگذاریشان را نیز پایین بیاورد.
هدفگذاری نرخ تورم سابقه خوبی در به ارمغان آوردن ثبات قیمتی و پایین آوردن انتظارات تورمی دارد – این رویه در برخی اقتصادهای نوظهور نیز مشاهده شده است؛ اما پس از بحران مالی هدفگذاری تورم مورد انتقادات شدید قرار گرفته است با این استدلال که باعث میشود بانکداران نسبت به حباب بازارهای دارایی بیاعتنا شوند و نوسانات نرخ ارز نیز بیشتر شود. بانک مرکزی برخی از کشورهای درحال توسعه حتی استدلال میکنند که نرخ تورم پایین نه لازم است و نه حتی کافی است برای اینکه اقتصادی ثبات مالی داشته باشد.
یک دیدگاهی که روز به روز هواداران بیشتری نیز مییابد این است که بانکها باید استفاده از دو ابزار همگام با هم پیش ببرند: یکی سیاست پولی است و دیگری قوانین احتیاطی. از ابزار اولی برای کنترل تورم استفاده میشود و از ابزار دوم برای حذف ناموزونیهایی که به سبب اختلالات اخیر نظام مالی به وجود آمده است.
حتی همین مجموعه اهداف محدود و مشخص نیز تنشهای زیادی ایجاد میکند. در دورانی که فشار و استرس زیاد است آنچه به حال نظام مالی مفید است – نرخ بهره پایین و فراوانی نقدینگی – ممکن است برای مهار تورم مناسب نباشد. هر چند که شاید گنجاندن قیمت داراییها در چارچوب اهداف سیاست مالی وسوسه انگیز باشد؛ اما خطرناک است که بدون هیچ شرط و ملاک مشخص یا بیاطلاع از تاثیر واقعیشان بر قیمت داراییها از بانکهای مرکزی بخواهیم که سیاست پولی را برای کنترل بازارهای دارایی به کار ببرند.
مهمتر از این میان چندمنظوره بودن بانکهای مرکزی و استقلال عملیاتی آنها تعارض جدی وجود دارد که محقق کردن اهداف تورمی را دشوار میکند. داشتن وظایف کلیتر بیشک به معنای دخالتهای سیاسی است که قابلیت اعتماد به بانک مرکزی در مهار تورم را نیز پایین میآورد.
هوین شین: بانکهای مرکزی باید بیشترین اولویت را به حفظ ثبات مالی بدهند
بانک مرکزی هم در نهایت، فقط یک بانک است. پول قرض میگیرد و قرض میدهد، از ترازنامهاش استفاده میکند تا بر میزان پاداش ریسک و نقدینگی در جامعه تاثیر بگذارد و در نهایت درجه ریسکپذیری اقتصاد را تنظیم کند، اما در یکی دو دهه قبل از بحران مالی نقش بانکهای مرکزی توسط خودشان کمرنگتر میشد، آنها وظیفه خودشان را در حد دستکاری نرخ بهره روزانه پایین آورده بودند. هیچ چیز ویژهای درباره اجرای این وظیفه توسط بانک مرکزی وجود نداشت. همین کار را میشد توسط یک موسسه تحقیقاتی که چند اقتصاددان برجسته داشته باشد و از اختیارات قانونی لازم نیز برخوردار باشد هم انجام داد.
در این میان وظیفه دشوار و دردسرآفرین حفظ ثبات مالی به چند قانون گذار خرد واگذار شد. حتی برای آن بانکهای مرکزی که مقررات بانکیشان را حفظ کرده بودند نیز عملکرد حفظ ثبات مالی به پایینترین بخش منتقل شده بود، یعنی جایی که با سیاستگذاریهای مالی کمترین ارتباط را داشت؛ بنابراین روسای جوانتر و جاهطلبتر بانکهای مرکزی میدانستند این جایگاهی نیست که باید داشته باشند.
کنار گذاشتن یا تضعیف نقش ایجاد ثبات مالی را وسیلهای میدانستند برای افزایش استقلال بانک مرکزی، زیرا که در آن صورت تنها ابزار محدود و کاملا تکنیکی سیاست پولی در دستان بانک باقی میماند. به همین دلیل هنوز هم برخی استدلال میکنند که بانک مرکزی نباید وارد بحث ثبات مالی در اقتصاد شود، اما این استدلال به خطا میرود. فراموش نکنید که استقلال بانک مرکزی یک هدف ابزاری است – وسیلهای است برای رسیدن به یک هدف دیگر، اما خودش فینفسه هدف نیست. اگر بانک مرکزی خودش را فقط همچون یک پایگاه فکری و تحقیقی ببیند و نه یک بانک مستقل، در نهایت این خطر هست که خودش هم به یک گروه دیگر تبدیل شود از گروههای بسیار دیگری که در اقتصاد وجود دارند و منافع دستهای خود را پیگیری میکنند. به این ترتیب بانک مرکزی به سرعت مشروعیت دموکراتیک خود را از دست میدهد.
هیچ کس نمیگوید اجرای وظایف بانک مرکزی آسان است، اما اینکه فقط به دنبال قسمتهای ساده و بیدردسر کار برویم راهحل مساله نیست. داشتن حداقل کفایتهای لازم و ارتباط برقرار کردن با عموم در موضوعاتی که به بانک مرکزی مرتبط است بسیاری از مسائل را درباره اعتماد به بانک و مشروعیت داشتنش نزد اذهان عمومی حل میکند. نباید هوشمندی جامعه را در سطح کلیاش دست کم بگیریم و فقط به تیتر رسانههای خبری یا سخنرانی یک سیاستمدار دل خوش کنیم.
جان میکین: با بهتر شدن اوضاع اقتصادی، توجهها باید به مساله تورم معطوف شود
بانکهای مرکزی امروزه از عواقب استرسزای پس از بحران مالی رنج میبرند. بعد از آنکه تجربهای نزدیک به مرگ در فصل چهارم سال 2008 پیش آمد، وقتی نظام مالی تقریبا فروریخت، بانکهای مرکزی دیگر خیلی نگران شدهاند که نسبت به نوسانات مالی بیخبر باشند.
به نظر دیگر وقت آن شده است که به چارچوبه سابق خودشان بازگردند – بعد از روند خوب بهبود اقتصادی و تقویت شرایط مالی. چارچوبه قدیمی یعنی هدفگذاری تورم پایین و باثبات به عنوان اولین و اصلیترین اولویت.
این نیاز به خصوص در انگلستان خیلی ضروری به نظر میرسد که تورماش مدام بالاتر از سطوح هدفگذاری شده قرار میگیرد – آن هم با ریاضت اقتصادی و سختگیریهای مالی که اخیرا اجرایی شدهاند. بانک مرکزی آمریکا باتوجه به پایه ضعیف تورم هنوز کمی وقت دارد، اما باید از این فرصت برای بازگشتن به نظام هدفگذاری باثبات تورم استفاده کند. بانک مرکزی اروپا همچنان اسیر بحران بدهیهای حاکمیتی این قاره است و باید سخت به هدف تورمیاش پایبند بماند – به خصوص بعد از آنکه آلکس وبر هم اعلام کرده است از بانک مرکزی آمریکا و عضویت در هیات مدیره بانک مرکزی اروپا کناره خواهد گرفت.
لارنس کوتلیکف : بانکهای مرکزی اسیر وضعیت وخیم نظام مالی شدهاند
مشکل اصلی بانکهای مرکزی نیست. مشکل از نظام مالی است که مسوولیت محافظت از آن بر عهده بانکهای مرکزی گذاشته شده است. این نظام از اساس مشکل دارد، نه به خاطر اینکه پولهای مسمومی جذب آن میشوند، بلکه به خاطر آنکه عمدتا در تاریکی فعالیت میکند و شفافیت و اطلاعرسانی درباره آن حداقل است. اطلاعات درونی و انحصاری بدترین دشمن نظام است و باعث میشود که نظام مالی در خطر فروپاشی قرار بگیرد. این اولین ضعف نظام مالی است. اگر به خاطر اطلاعات درونی نتوانید بفهمید که در یک بانک چه خبر است، نمیتوانید بفهمید آنچه بهتان میفروشند زهر است یا اوراق بهادار ارزشمند؛ بنابراین وامهایی بهشان میدهید که ممکن است هیچگاه نتوانند بازپرداختاش کنند. اما حتی این هم کافی نیست؛ بنابراین از دولت میخواهید که بدهیهای شما را عمومی کند یا پشتتان را بگیرد. از آنجا که دولت توان مالیاتی کافی برای حمایت از شما را ندارد، بانکهای مرکزی باید پاسخگو باشند و برای این کار شروع به چاپ پول میکنند. همینطور ازشان خواسته میشود که تا جای ممکن هوای بانکدارها را نیز داشته باشند. تمام این نظام اعتماد یکطرفه به بانکدارها یک بار سقوط کرد و احتمالا باز هم سقوط خواهد کرد. باید نظام بانکداری شفافتر شود، افشای اطلاعات مالی حقیقی و به روز شود و همه واسطههای مالی درباره داراییها و بدهیهایشان اطلاعات کامل منتشر کنند. دولت تنها با روشن کردن چراغها است که میتواند خود را از قید ضمانتها آزاد ساخته و بانکهای مرکزی را نیز به سراغ وظایف اصلیشان بفرستد.
اگر همین فردا همه واسطههای مالی آمریکا دچار مشکل بشوند بانک مرکزی برای اینکه ازشان حمایت کند باید 6 هزار میلیارد دلار جهت جبران حسابهای سپرده، 3 هزار میلیارد دلار برای صندوقهای سرمایهگذاری بازار پول و سه هزار میلیارد برای عمل به تعهدات شرکتهای بیمه پول چاپ کند. این یعنی ایجاد ابرتورم که خود به معنای بیارزش شدن اسکناسها است و همین طور به معنای هجوم مردم برای خرید کالاهای واقعی؛ بنابراین به طور خلاصه اگر چنین مشکلی ایجاد شود بانکهای مرکزی نمیتوانند پاسخگو باشند. بانکهای مرکزی تنها میتوانند ابرتورم ایجاد کنند. به همین خاطر هم هست که عقیده دارم سیستم کنونی بسیار خطرناک و شکننده است، روسای بانکهای مرکزی شبها خواب ندارند و با وضع مقررات «بانکداری محدود» نمیتوان مساله را حل کرد.