آیا معیار درست برای تصمیم‌گیری در مورد کارکنان تنها عملکرد آنهاست؟

منبع: دنیای اقتصاد تاریخ انتشار: 1389-11-27
نویسنده: مترجم: سریما نازاریان
چکیده:

بیل هوگلان عمیقا در حال مطالعه فایلی بود که درون کامپیوترش بود که صدای بامپ بامپی او را به خودش آورد و او با خودش فکر کرد: «سید دارد می‌آید.»


آیا معیار درست برای تصمیم‌گیری در مورد کارکنان تنها عملکرد آنهاست؟
چاقی

اداره خدمات مالی سیاتل در محلی واقع شده بود که به صدای عبور کامیون‌ها و نیز قدم‌های 150 کیلوگرمی سید حساس بود. در دفتر بیل باز بود و زمانی که سید به دم در رسید، سرش را وارد کرد و حال بیل را پرسید. بیل متوجه شد که او عرق کرده است و نفسش بریده است.
او پرسید: «آیا تری به تو زنگ زد؟»
بیل گفت: «بله. او رزومه و مدارکت را وارد سیستم کرد و من در ماه آینده با کاندیدا‌ها صحبت خواهم کرد.»
«عالی است. امیدوارم حواست به من باشد.»
«حتما سید و اگر خبری شد به تو خبر می‌دهم.»
بیل با خودش فکر کرد که او پسر خوبی است. او ده سال بود که در سازمان در بخش‌های مختلف مشغول به کار بود و کارمند بسیار خوبی هم بود. به عنوان یک متخصص تولید، او یک منبع با ارزش برای فروشندگانی بود که می‌خواستند در مورد برخی سود‌های بازنشستگی تصمیم‌گیری کنند. او در عین حال منبع خوبی برای مشاوران هم بود که می‌خواستند خریداران را تحت تاثیر قرار دهند. سید آنقدر به خدمات سازمان مسلط بود که بسیاری برای انجام دادن کارهایشان به او نیاز داشتند. او افزایش درآمدی و پاداش‌های بسیاری به دست آورده بود ولی در جلسه اخیر اعلام کرده بود که می‌خواهد کار جدیدی در دست بگیرد. پس این موضوع که او برای نقش جدیدی که در سازمان خالی شده بود اقدام کرده بود، نباید بیل را متعجب می‌کرد.
ولی زمانی که او در مورد نامه بخش منابع انسانی برای شغل سید شنید کمی تعجب کرد. او برای یک کار مشاوره اقدام کرده بود. جایی که موفقیتش در گرو تحت تاثیر قرار دادن برخی افراد متخصص بود. مسلما او قبلا هم همیشه آنها را تحت تاثیر قرار داده بود، ولی همیشه پشت صحنه باقی مانده بود. در حالی که در نقش جدید او باید با مشاوران به صورت رو در رو مواجه می‌شد و این مساله موضوع را تغییر می‌داد.

یک دوست
بیل کتش را برداشت و به طبقه چهارم به دیدن دوستش چاک رفت تا با هم برای قدم زدن بیرون بروند. «چاک، می‌توانم از تو سوالی بپرسم؟»
«حتما»
«اگر تو برای یک ترفیع اقدام می‌کردی و درخواستت را رد می‌کردند، استعفا می‌دادی؟ می‌دانی این مساله یکی از افرادی است که در بخش من کار می‌کنند. او به دنبال یک شغل مشاوره است که اخیرا خالی شده است. او الان یک متخصص محصول است، ولی این کاری است که سال‌ها انجام داده است و حالا می‌خواهد کار جدیدی انجام دهد. کاری که در آن بیشتر به چشم بیاید. ولی من مطمئن نیستم که برای آن آماده باشد؟»
«خوب، چرا امتحان نمی‌کنی؟ یک شانس به او بده.»
«آخر مسائلی وجود دارد. او مشکلات خفیف سلامتی دارد»
«چه مشکلاتی؟»
«او دیابت دارد و به همین دلیل از مشکل اضافه وزن رنج می‌برد.»
«صبر کن ببینم. راجع به آن آدم خیلی چاق که حرف نمی‌زنی؟ شوخی می‌کنی. او را برای این نقش حتی تصور هم نکن.»
«آخر او بسیار دوست داشتنی است و بهتر از هر فرد دیگری محصولات را می‌شناسد.»
«خوب او را به بخش تولید محصول جدید بفرست.»
«ولی آنجا که پول بیشتری در نمی‌آورد. او مطمئنا استعفا خواهد داد.»
«جدا؟ کی استخدامش می‌کند؟»

نگرانی‌های رو به رشد
زمانی که بیل دوباره به دفترش برگشت، شروع به مطالعه فایل سید کرد. او به یاد آورد که سید همان زمانی که وارد سازمان شده بود هم اضافه وزن داشت. ولی وزنش بسیار کمتر از الان بود. در ابتدا همه می‌گفتند حتما دست‌پخت همسرش خیلی عالی است. ولی او در عرض یک سال چهل پوند به وزنش اضافه شد. مدتی رژیم گرفت و وزن کم کرد، ولی پس از مدتی دوباره وزنش به حالت اولیه و حتی بیشتر از آن برگشت. زمانی که همسرش او را ترک کرد، ناگهان سید به یک بالون تبدیل شد.
چند سال پیش، بیل متوجه شد که سید زیاد مرخصی استعلاجی می‌گیرد و زمانی که علت را جویا شد، فهمید که او دیابت دارد. بعد از آن بیشتر از مشکل بیماری سید، رویکرد همکاران او بیل را ناراحت می‌کرد. سید یک فرد بسیار اجتماعی بود و با همه خیلی زود دوست می‌شد. ولی با گذشت زمان و ترک کردن سازمان توسط همکاران قدیمی، او تنها و تنهاتر می‌شد. چرا که کارکنان جدید تر زیاد هم با او دوست نمی‌شدند. در روز‌های بعد از طلاقش خیلی از همکاران او را به خانه‌هایشان دعوت می‌کردند، ولی این موضوع دیگر زیاد تکرار نمی‌شد. بیل فکر می‌کرد که چگونه می‌تواند این مشکل را حل کند؟ شاید باید برای کارکنان آموزش‌هایی برای قبول تفاوت‌های میان همکاران می‌گذاشت. ولی حتی خود او هم به راحتی نمی‌توانست در مورد اضافه وزن سید صحبت کند. او اصلا از احساس ناتوانی که به او دست داده بود، خوشحال نبود.
همان لحظه فکری ناراحت کننده به ذهنش رسید. اگر سید از سازمان به دلیل رد کردن درخواستش شکایت می‌کرد چه اتفاقی می‌افتاد؟ او فکر کرد که بد نیست به «تری» در بخش منابع انسانی زنگ بزند. ولی فکر کرد که حتی پرسیدن این سوال هم باعث می‌شود همه فکر کنند که او با وزن سید مشکل دارد.

آدم مناسب؟
تاکسی دم در منتظر بود. بیل مرتب به ساعتش نگاه می‌کرد که دید سید با دو چمدان در دست می‌آید. بیل به سمت صندلی عقب رفت و زمانی که سید در صندلی جلو نشست، بیل احساس کرد تاکسی به زمین نزدیک تر شد.
بیل که احساس کرده بود زیاد سید را از اجتماع دور نگه داشته است، از او خواسته بود که با هم به این کنفرانس در سانفرانسیسکو بروند. سید خیلی خوشحال شده بود. خیلی بیشتر از چیزی که کنفرانس اهمیت داشت. آخر او فکر می‌کرد که این کنفرانس آزمونی از توانایی‌های او در شغل جدیدش است.
سید پرسید: «فکر می‌کنی که من چقدر شانس داشته باشم؟ من در مذاکره کردن خیلی خوبم. چقدر احتمال دارد شغل را بگیرم؟»
«می‌دانی، استعداد‌های زیادی هستند و این کار به مسافرت‌های زیادی نیاز دارد.»
«مشکلی نیست. من مطمئنم که می‌توانم کار را به خوبی انجام دهم. آیا کاندید داخلی دیگری هم وجود دارد؟»
«تا آنجایی که من می‌دانم، نه.»
«سازمان معمولا ترجیح می‌دهد افراد را از داخل استخدام کند تا از خارج سازمان. درست است؟»
«آره مسلما، چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است.»
آنها بالاخره به فرودگاه رسیدند. زمانی که به آنجا رسیدند، هواپیما در حال مسافرگیری بود. بیل گفت که اگر عجله کنند به هواپیما می‌رسند. ولی به زودی متوجه شد که سید نمی‌تواند عجله کند. پس از مدتی چرخ یکی از چمدان‌هایش شکست و او با ناراحتی و عذاب خم شد که وسائل داخلش را درون دیگری بکند. در همین لحظه بیل به این فکر افتاد که این همه وسیله تنها برای یک شب خیلی زیاد نیست؟ با انداختن نگاهی به بلیت‌های هواپیمایشان متوجه شدند که سید دو تا صندلی برای خودش گرفته است.
آنها به سمت گیت خروج حرکت کردند که همان لحظه کودکی به سید اشاره کرد و به مادرش گفت: «مادر ببین، آن آقاهه چقدر گنده است!» در همان لحظه سید دوباره خم شد که این بار سنگی که در کفشش رفته بود را بیرون بیاورد که باز هم فرآیندی بسیار طولانی از کار در آمد. مردم همه به او خیره شده بودند. بیل خجالت زده شده بود و فکر کرد که مسائلی از این قبیل هر روز برای او روی می‌دهد.
در همان زمانی که سید کفشش را می‌پوشید، اطلاعات اعلام کرد که هواپیمای سانفرانسیسکو به زودی برمی‌خیزد. بیل گفت که من به سمت گیت خروج می‌روم و به آنها می‌گویم که تو داری می‌آیی. لطفا عجله کن.

صبحانه ای برای سه نفر
اگر بیل نسبت به واکنش افراد در برابر وزن سید شک داشت، در طول این سفر از آن مطمئن شد. بار‌ها و بارها افرادی را دید که به سید چشم می‌دوختند و سپس سعی می‌کردند آن را موضوعی عادی تلقی کنند، ولی او از آن موضوع ناراحت می‌شد. عصر همان روز، مینا منشی بیل با او تماس گرفت که بگوید: «من با تری حرف زدم، به جز سید داوطلب داخلی دیگری نداریم و به عنوان داوطلب خارجی یک زن را داریم که پنج سال سابقه کار دارد و حقوقی که می‌خواهد هم با خواست ما مطابقت دارد.»
«تو می‌خواهی درخواست سید را بررسی کنی؟»
«می‌خواهم، ولی باز هم خوشحال می‌شوم اگر داوطلب دیگری هم باشد. بگذار آگهی در سایت داخلی شرکت بماند.»
بعد از اینکه تلفن را قطع کرد، فکر کرد که اگر سید این شغل را نگیرد، چه تاثیری روی او می‌گذارد؟ شاید زیاد هم بد نباشد. افراد در اداره با وزن سید خیلی هم بد برخورد نمی‌کردند. در مقایسه با برخوردی که نا آشناها با او می‌کردند، برخورد همکاران خیلی هم خوب بود.
چشم بیل به یکی از مشاوران ستاره ای افتاد که داشت با برخی مدیران صحبت می‌کرد. در طول شام بیل متوجه شد که سید با فردی که در سمت چپش نشسته است، شروع به صحبت کرده است. مرد هر از چندی به حرف‌های سید می‌خندید و سید هم خوشحال به نظر می‌رسید. بیل کمی احساس راحتی کرد و روزهایی را به یاد آورد که سید با شوخی‌هایش همکاران در سازمان را سرگرم می‌کرد. بیل با خودش فکر کرد: «حداقل دارد به او خوش می‌گذرد.»
یک ساعت بعد که بیل در اتاقش بود، سید به او زنگ زد و گفت: «حدس بزن چی فهمیدم؟ مردی که کنار من نشسته بود، اسمش دیک‌هاف بود. او یکی از کارکنان اوهایو تیچرز است و می‌گفت که آنها از درآمد اخیرشان ناراضی هستند. من کم کم در مورد خودمان با او صحبت کردم و به او در مورد خدماتمان گفتم. من به او گفتم که تو هم اینجایی و اینکه من او را به تو معرفی می‌کنم.»
بیل که تحت تاثیر قرار گرفته بود گفت: «عالی است. کاشکی برای صبحانه...»
«برای همین تماس گرفته‌ام که بگویم برای صبحانه فردا از او دعوت کردم.»
بیل فکر کرد که عجب آدم باهوشی است. او دارد حداکثر تلاشش را می‌کند که به من نشان دهد برای این شغل مناسب است. که می‌داند؟ شاید یک کار جدید باعث شود او انگیزه لازم برای رژیم گرفتن و کاهش وزن را به دست آورد.
سوال: آیا وزن سید باید در تصمیم‌گیری بیل یک عامل تاثیرگذار باشد؟

پاسخ به مورد کاوی:
بیل که مدیر بخشی در یک سازمان است برای شغل جدیدی که در سازمان ایجاد شده، داوطلبی از کارکنان سازمان دارد که بسیار چاق است اما در عین حال بسیار کاری، سخت کوش و باهوش است. سوال این است که آیا بیل باید در تصمیم‌گیریش برای ارتقا دادن یا ندادن این داوطلب به شغل جدید وزن او را در نظر بگیرد؟

جمله کلیدی: بیل باید شهودش در مورد به راه انداختن یک آموزش جمعی در مورد تنوع افراد در سازمان را دنبال کند و سعی کند آن را در کل سازمان گسترش دهد.
آیا وزن باید عامل مهمی در تصمیم‌گیری بیل باشد؟ جواب این است که برای پاسخ دادن به این سوال کمی دیر شده است؛ چرا که این موضوع همین الان هم به یک عامل مهم تبدیل شده است و نکته اینجاست که مساله سید و درخواست او برای شغل جدید نیست. مساله این است که سازمان به راحتی تبعیض گذاشتن را می‌پذیرد. در این سازمان گروه همکاران سید را کنار گذاشته اند و لطیفه چاک هم گویای همه این نکات است.
سید یک کارمند با ارزش است که نشان داده است که آن‌طور که شغل جدید نیاز دارد می‌تواند با مردم ارتباط برقرار کند. درست همانند هر فرد دیگری باید به او فرصت نشان دادن توانایی‌هایش داده شود. او باهوش و خوش برخورد است و به سادگی توانست با همکار احتمالی‌شان در طول شام رابطه برقرار کند. او برای غلبه کردن بر تبعیضی که در مقابلش انجام می‌شود، به سختی تلاش می‌کند. او مرد خوبی است، به او باید شانس یاد گرفتن کاری که دوست دارد داده شود و در این راه باید حمایت‌های لازم را هم داشته باشد.
اگر سید تنها به دلیل شکل ظاهری یا ناتوانی‌اش کنار گذاشته شود، انتظار هرگونه نتایج منفی را باید در این میان داشت. اول اینکه با توجه به عمق دانش او در مورد محصولات، جایگزین کردن او کار دشواری خواهد بود. تحقیقات بسیاری نشان داده‌اند که شناسایی، استخدام و آموزش دادن به کارکنان جدید کار بسیار دشواری است. به این ترتیب که معمولا هزینه جایگزین کردن یک فرد تقریبا یک و نیم برابر حقوق فرد قبلی است. در عین حال در صورتی که سید تصمیم بگیرد دانش و تجاربش را در اختیار یک شرکت رقیب قرار بدهد، می‌تواند برای سازمان یک نقطه تهدید بزرگ باشد.
دوم اینکه، در صورتی که بیل وزن سید را در تصمیم‌گیری‌هایش دخالت دهد، در این صورت سازمان را در مقابل مشکلات قانونی بسیاری قرار می‌دهد. سید با توجه به مشکلات وزن و حرکتیش می‌تواند یک فرد معلول به حساب بیاید. علاوه بر اینها دیابت او نیز در این مورد می‌تواند به معلولیت او بیفزاید.
حتی در صورتی که سید با توجه به تعاریف قانونی معلول به حساب نیاید، بیل فکر می‌کند که او از برخی مشکلات در مورد سلامتی اش رنج می‌برد بنابر این سید می‌تواند با استناد به پیش داوری‌ها و تبعیض‌هایی که در حق او شده است از سازمان شکایت کند.
سپس مساله ارتباطات جمعی به وجود می‌آید. اگر سید بخواهد می‌تواند در این مورد وبلاگی تاسیس کند یا داستانش را به نزد رسانه‌ای جمعی ببرد و به این ترتیب برای سازمانی که در آن مشغول به کار بود، مشکلات جدی ایجاد کند. زمانی که یک باشگاه بدن سازی در سان فرانسیسکو تبلیغی با این مضمون چاپ کرد که یک مهاجم فضایی را نشان می‌داد که کنارش نوشته بود: «اگر آنها بیایند، ابتدا افراد چاق را می‌خورند.» در کل دنیا مخالفان با در دست گرفتن تابلوهایی که روی آن نوشته بود «من را بخور» در خیابان‌ها راهپیمایی کردند. این واکنش شدید جمعی منجر به وضع قانون جدیدی شد که در آن تبعیض بر اساس وزن را در شهر غیرقانونی اعلام کرد.
در حال حاضر در آمریکا سان فرانسیسکو یکی از چهار ایالتی است که چنین قانونی دارند و با توجه به افزایش روز افزون تعداد افراد چاق در کل دنیا پیش‌بینی می‌شود که این قوانین به سرعت در کشور‌ها و ایالت‌های دیگر هم گسترش پیدا کنند. خلاصه اینکه خطراتی که چنین تبعیضی می‌تواند برای سازمان به دنبال داشته باشد، ارزش ریسک کردن را ندارد.
بیل باید شهودش در مورد به راه انداختن یک آموزش جمعی در مورد تنوع افراد در سازمان را دنبال کند و سعی کند آن را در کل سازمان گسترش دهد. اگر او همان زمانی که برای دفعه اول متوجه کنار گذاشتن سید از جمع همکارانش شد این کار را کرده بود، در این صورت احتمال داشت که سید هرگز برای این شغل جدید داوطلب نشود؛ چرا که شاید او تنها به دلیل احساس دوست داشته نشدن از طرف همکارانش می‌خواهد از بخشی که در حال حاضر در آن مشغول به کار است خارج شود. حالا مسوولیت این موضوع بر گردن بیل و سایر مدیران سازمان است که با این مشکل برخورد مناسبی در پیش بگیرند. ارتقا دادن سید در این میان می‌تواند یک نقطه آغاز بسیار مناسب برای بیل باشد. او باید به دفاع از تنوع، بپردازد که می‌تواند شامل جنسیت، نژاد، جهت‌گیری جنسیتی، رنگ پوست، دین، وزن، سن و معلولیت شود و مسلما قوانین منابع انسانی سازمان هم باید با توجه به این مسائل بررسی شوند و مجددا شکل بگیرند. از میان برداشتن تبعیض حتی در صورتی که مشکلات دیگر را از میان بر ندارد می‌تواند تمرین خوبی برای سازمان‌ها باشد.

منبع: HBR



ارسال محتوا به دوستان نظرات خود را در رازنامه ثبت کنید                به اشتراک گذاری محتوا در فیسبوک به اشتراک گذاری محتوا در گوگل پلاس به اشتراک گذاری محتوا در لینکدین به اشتراک گذاری محتوا در توی تر

مشخصات ثبت اطلاعات

مدیریت رازنامه

مدیریت رازنامه

تاریخ ثبت:
1389/11/26
بروزرسانی:
1390/01/11
آخرین مشاهده:
1403/09/02

نظرات و پیشنهادات


دریافت آخرین اطلاعات رازنامه
با ثبت پست الکترونیکی خود و یا دوستان خود همیشه از آخرین اطلاعات سایت آگاه شوید.

دریافت آخرین اطلاعات رازنامه

پرسش ها و پاسخ ها

    با عرض سلام و خسته نباشید در صورتی شرکتی به عنوان اسپانسر با ما مشغول فعالیت باشد از نظر اداره مالیاتی پول های واریزی از طرف اسپانسر به چه صورت شناسایی میشود ؟ آیا معاف از مالیات است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    باسلام من کاردان دامپزشکم باشراکت مرغداری خریدیم مرغدار نمونه کشور شدم سرم کلاه گذاشتن مرغداری رو فروختن .میخوام کار شروع کنم نمیدونم چیکار باید بکنم.از مردم فراری شدم میترسم با هر کس کار کنم سرم کلاه

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام،وقت بخیر زمانی که لیست تعدیل حقوق تهیه می گردد و حقوق و عیدی از مالیات معاف می گردند در سیستم حسابداری چطور باید مالیات حقوق را کسر کرد متشکرم

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام وقت بخیر من دوتا حساب دارم به نام پیش دریافت عوارض و ارزش فزوده و پیش پرداخت عوارض و ارزش افزود موقع پرداخت ارزش افزوده و عوارض چطوری سند بزنم و این که چرا تفاوت ارزش افزوده خرید من و ارزش ا

    مانوئیل یوحنائی
    مانوئیل یوحنائی ( حسابداری مالی و مالیاتی -حسابداری صنعتی - حسابرسی - حسابرسی داخلی  )

    سلام ، وقت بخیر نحوه سند زدن پرداختی بیمه تامین اجتماعی به چه صورته ؟ بدون این که تو لیست حقوق و دستمزد بیام ه صورت جداگانه چطوری ثبت بزنم؟

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام به مشاور محترم من تازه دیپلم در رشته حسابداری گرفته ام نمی دانم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهم یا خیر ؟ با توجه به اینکه بیکاری در مقطع دانش آموختگان عال زیاد است چه کنم ؟ لطفا" رهنمایی بفرمائید

    عیسی ذوقی
    عیسی ذوقی ( مشاور بازرگانی، مالی ومالیاتی  )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت جنابعالی چنانچه پروانه بهره برداری کارگاه یا کارخانه ای که در شهرک صنعتی به نام فرد باشد ولی همین شخص مدیرعامل شرکتی باشد که در همان کارگاه مشغول تولید است و برای آن شرکت دفاتر قانونی تهی

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت استاد محترم برای آموزش کارکنان در دوره آموزشی اکسل در حسابداری میخواستم ببینم چطوری باید با شما هماهنگی کنیم. با تشکر

    مهدی مقدسی
    مهدی مقدسی ( مشاوره مالی ،حسابداری و حسابرسی مالی و مالیاتی ،قانون مالیات های مستقیم. اکسل .قوانین بازار سرمایه، )