منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-07-07 |
نویسنده: | مترجم: | هوتسا عسکری نسب | |
چکیده: | |||
آیا تا به حال به عنوان یک کارمند احساس کردهاید که مدیر شما هرگز به حرفتان گوش نمیدهد؟ |
|||
چرا برخی مدیران به نظر کارمندان اهمیتی نمیدهند؟ حتی زمانی که برای انجام تحقیق در مورد موضوعی انتخاب شده باشید، با بیاهمیت جلوه دادن نظرات شما یا با سرگرم شدن به کاری دیگر، به گفتوگو با شما پایان میدهد یا اینکه به دلیل صرف بودجه شرکت جهت پیگیری نوآوریها، شما را مورد بازخواست قرار میدهد و در حالی که از شکست حتمی پروژهای اطمینان دارید، نه تنها نظرات و اطلاعات شما را نادیده میگیرد، بلکه مبلغ هنگفتی از بودجه شرکت را صرف آن پروژه میکند. «کلی سی»، استادیار رشته مدیریت و سازمان در دانشکده کسب و کار دانشگاه نیویورک درباره بروز چنین رفتارهایی از سوی مدیران بسیار کنجکاو بود و مطالعات فراوانی در این زمینه انجام داد تا متوجه شود تا چه میزانی مدیران و افرادی که در مسند قدرت قرار دارند از مشاوره و اطلاعات همکاران خود استفاده میکنند. او با کمک گروهی از همکارانش در پروژهای که دو سالونیم به طول انجامید، تاثیر مشورت را روی 1500 شرکتکننده، مورد بررسی قرار دادند و اما نتیجه این بررسی: هر اندازه مدیران دارای قدرت بیشتری باشند احتمالا کمتر از کمک دیگران استفاده میکنند و به طور کلی صاحبان قدرت در زمینه تصمیمگیری از جسارت بیشتری برخوردار هستند و خودسرانهتر عمل میکنند. تمایل افراد صاحب قدرت به اعتنا نکردن به توصیههای زیر دستان خود، گاهی عواقب و نتایج غیرقابل جبرانی را بر جای میگذارد. برای مثال: فاجعهای که پس از تصمیمگیریهای فراوان و پیچیده برای سفینه فضایی در سال 1986 رخ داد و 73 ثانیه مانده به پرواز دچار انفجار شد و هر هفت سرنشین آن کشته شدند. به عقیده «سی» از تصمیمگیرندگان باید سوال شود چرا به نظر اطرافیان مبنی بر ایمن نبودن پرواز توجهی نکردند که در نهایت با چنین فاجعهای روبهرو شدند. یکی از دلایل وقوع چنین حادثهای، حرکت و جابهجایی قدرت از صاحبان اطلاعات به سوی افرادی است که در مسند مدیریت هستند، ولی اطلاعات کافی در مورد مسائل پیرامون خود ندارند. «سی» و همکارانش به منظور اثبات فرضیه اثرات منفی قدرت در پذیرش مشاوره از سوی دیگران، چهار پژوهش مختلف انجام دادند. طی مطالعهای، نظر سنجی آنلاینی از 208 دانشجو فارغالتحصیل رشته کسبوکار انجام دادند که از سال سوم تحصیل به عنوان مدیر در بخش مراقبتهای بهداشتی، امور مالی و دارویی فعالیت داشتند. این مدیران به سوالات متعددی راجع به میزان مسوولیت نسبت به منابع و کارمندان پاسخ دادند و سپس به نام 2 تا 5 نفر از همکارانی که میتوانستند رفتار آنها را ارزیابی کنند، اشاره کردند. سپس همکاران آنها فرم نظرسنجی آنلاینی را درباره میزان توصیهپذیری مدیران خود تکمیل کردند. نتایج به دست آمده از این نظر سنجی فرضیه «سی» را در مورد ارتباط قدرت و توصیهپذیری تائید کرد. با افزایش قدرت و اقتدار، مدیران دچار غرور کاذب شده و دیگر کمتر به نصایح و نظرات همکاران خود اهمیت میدهند. آنها همچنین سه مطالعه آزمایشگاهی مختلف نیز انجام دادند. ابتدا میزان احساس قدرت طلبی شرکتکنندگان را مورد بررسی قرار دادند. بدین منظور از آنان خواستند تا به دو موقعیتی که صاحب قدرت و عاری قدرت بودند، اشاره کنند. حالت اول شرایطی است که روی منابع با ارزش کنترل داشته یا اینکه مدیریت و ارزیابی دیگر افراد را بر عهده داشتند. «سی» معتقد است که این یک شیوه استاندارد در زمینه مطالعات پیرامون تصمیمگیری است. شرکتکنندگان در شرایطی که در آن احساس قدرت میکردند، در گروه افرادی قرار میگیرند که دارای اعتماد به نفس هستند. افرادی که حتی از یاد آوری زمانی که صاحب قدرت بودند احساس غرور میکردند، اعتماد به نفس و دقت بیشتری در پاسخهای اولیه داشتند و پاسخ به سوالات را در جهت نصایحی که میشنیدند تنظیم نمیکردند. «سی» و تیمش همچنین طرح دیگری را مورد آزمایش و بررسی قرار دادند. موقعیتی که در آن شرکتکنندگان احساس عدم توانایی و قدرت خود را به یاد میآوردند. چنین افرادی به احتمال زیاد پاسخهای خود را بر اساس مشاوره با دیگران تغییر میدهند. اما نتیجه تحقیق «سی»: لازم است با مدیران مخالفت شود تا همواره به یاد داشته باشند که همیشه حق با آنها نیست. همچنین مدیران باید به نظر دیگران احترام گذاشته، در جستوجوی عقاید متفاوت باشند و سعی کنند در تصمیمگیریها از کمک و مشورت با دیگران استفاده کنند. منبع : Forbes |