آیا تازه کار آماده شده است؟

منبع: دنیای اقتصاد تاریخ انتشار: 1389-11-11
نویسنده: مترجم: سریما نازاریان
چکیده:

تیم اوکانل مکث کرد و کمی فکر کرد. بعد نوشت: «باز هم تمبر». تلفن زنگ زد و او در حالی که آن را بر می داشت، با خودش فکر می کرد که دیگر چه چیزی را فراموش کرده است. «سلام، با تیم اوکانل صحبت می کنید.» صحبتی که در ادامه شنید، تمام فکرهای سال نو را از سرش بیرون کرد. بیست دقیقه بعد، او گوشی تلفن را سر جایش گذاشت.



آیا تازه کار، آماده شده است؟    
 

رزرو هتل برای سال نو. خریدن هدیه.
    تیم اوکانل مکث کرد و کمی فکر کرد. بعد نوشت: «باز هم تمبر». تلفن زنگ زد و او در حالی که آن را بر می داشت، با خودش فکر می کرد که دیگر چه چیزی را فراموش کرده است. «سلام، با تیم اوکانل صحبت می کنید.» صحبتی که در ادامه شنید، تمام فکرهای سال نو را از سرش بیرون کرد. بیست دقیقه بعد، او گوشی تلفن را سر جایش گذاشت.
   
   
    مشتری ای که سال نو را دزدید
    کریستین در حالی که یک گاز بزرگ از ساندویچ لذیذش می زد، دست ها را به کمر زد. سال طولانی را پشت سر گذاشته بود و مدت زیادی از آن را پشت همین میز سپری کرده بود. او باور داشت که «دریسکول» کار مهمی انجام می داد، ساختن نرم افزار های قابل اطمینان اگرچه گران، برای سازمان هایی که نمی توانستند خراب شدن را تحمل کنند، ولی این کار کاملاپرتنش بود. او گاهی کابوس می دید که سیستمی که آنها برای فرود هواپیما طراحی کرده اند،
    اشکال دارد.
    چند ماه اخیر هم شلوغ تر از همیشه بودند. رییس کریستین، الکساندرا، سازمان را به قصد تاسیس سازمان خودش به عنوان یک مشاور فنی ترک کرده بود. این حرکت به نوعی آرام بخش بود، چرا که آلکساندرا و مدیر بخش «تیم»، زیاد هم با هم نمی ساختند. تیم یک مخ نرم افزاری سنتی بود و بسیار جدی بود و به هیچ وجه نمی توانست شخصیت شوخ، خالکوبی های روی بدن و شوخی های آلکساندرا را تحمل کند. اتومبیل آلکساندرا بسیار محتمل بود که ساعت نه شب جلوی در سازمان باشد تا نه صبح. او می توانست اشکالات نرم افزاری را سریع تر از هر فرد دیگری پیدا کند، ولی یک تغییر ساختار سازمانی باعث شده بود که او مجبور به گزارش دادن به تیم بشود و شش ماه بعد اعلام کرده بود که سازمان را ترک می کند.
    تیم این گفته را با ارتقا دادن کریستین برای پر کردن جای خالی او جواب داده بود. اگرچه کریستین از داشتن فرصت مدیریت خوشحال شده بود ولی کارها آن طور که او خواسته بود، پیش نرفته بود. به نظر می رسید که پر کردن جای خالی چکمه های کابویی آلکساندرا سخت تر از آن بود که در ابتدا به نظر می رسید.
    کریستین خسته از کار واقعا منتظر تعطیلات یک هفته ای کریسمس بود، همه تیم برنامه نویسش هم همین طور. او گاز دیگری از ساندویچ لذیذش را زمانی زد که تیم سرش را وارد دفتر او کرد و گفت: «ببخشید که وقت ناهار مزاحم می شوم. ولی باید حرف بزنیم.»
    او در حالی که ساندویچ را می جوید سرش را تکان داد و به دنبال تیم به دفترش رفت. تیم در را بست و پرسید: «هایبرا کاسینوز را یادت است؟»
    «مسلما، یکی از بزرگ ترین مشتری های ما که پارسال به این نتیجه رسید که نرم افزار های ما خیلی گران است.»
    «دقیقا و الان هم به این نتیجه رسیده اند که می خواهند دوباره با ما کار کنند و خیلی هم زود.»
    به نظر کریستین اینها اخبار خوبی بود ولی تیم به نظر خوشحال نمی آمد. پس کریستین پرسید: «خوب مشکل چیست؟»
    تیم دست هایش را به هم قفل کرد و گفت. «مشکل اینجا است که برنامه ای که از سازمان دیگری گرفته اند زیاد اذیتشان می کند و هزینه ای که به این خاطر به آنها تحمیل شده است، بسیار بیشتر از میزانی است که آنها به دریسکول می دادند که سیستم شان خراب نشود. حالاهم همه کارهای شان خوابیده است. نه کسی می تواند هتل رزرو کند و نه می توانند مشتری ها را راهی کنند و از آن جایی که تعطیلات نزدیک است، باید هر چه زودتر این مشکلات را حل کنند.»
    کریستین گفت: «تعطیلاتی که تنها دو هفته تا آن باقی مانده است.»
    «تو از فروش امسال ما خبر داری. ما به این درآمد نیاز داریم.»
    «به همین دلیل هم یکی باید برود بارسلونا جایی که سازمان آنها قرار دارد و مشکل را حل کند؟»
    کریستین این جمله را به صورت سوالی گفته بود ولی تیم لبخند زد و گفت: «مرسی، می دانستم که تو شرایط را درک می کنی.»
    «یک لحظه تیم. تو به آنها گفتی باشه؟ چنین پروژه ای معمولاشش هفته طول می کشد و ما تنها دو هفته فرصت داریم.»
    «هایبرا برای ما ضروری است. من روی تو و تیمت حساب می کنم. ببخشید که وقت کم است، ولی اگر این کار را از دست بدهیم، سال جدید مجبور می شویم خیلی ها را تعدیل کنیم.»
    کریستین سعی کرد صدایش را پایین نگه دارد. «با توجه به زمانبندی محدود یکی باید برود بارسلونا و احتمالاشب سال نو هم خانه نیاید و نکته اینجا است که بسیاری از افراد تیم من برای سال نو برنامه ریخته اند. باید به آنها چه بگویم؟»
    «این یکی از بزرگ ترین چالش های یک مدیر تازه ارتقا یافته است. من به تو ایمان دارم.» کریستین می دانست که گفت وگوی شان تمام شده است پس به دفترش برگشت. ساندویچش دیگر آنقدر ها هم وسوسه انگیز به نظر نمی رسید.
   
   
    مزیت و ایراد
    تیم دوباره پشت میزش نشست و سعی کرد جلوی خودش را بگیرد که کار دیوانه واری نکند. اگرچه او به کریستین گفته بود که به او ایمان دارد، ولی مطمئن نبود که یک تازه کار بتواند از پس چنین شرایطی بر بیاید.
    او از اعتراف به این واقعیت متنفر بود، ولی این دقیقا شرایطی بود که او زمانی که شنیده بود آلکساندرا می خواهد سازمان را ترک کند نگران آن شده بود. شیوه برنامه نویسی او تقریبا هیچ منطقی نداشت، او بسیار مغرور بود ولی شهود بسیار قدرتمندی داشت و افراد گروه کاملابه او اطمینان داشتند. در حالی که افراد گروه هنوز کریستین را باور نداشتند.
    او به تلفن نگاه کرد و واقعا وسوسه شد که به آلکساندرا زنگ بزند. او مطمئن بود که هزینه های سازمان مشاوره جدیدش سر به آسمان می گذاشت و برگرداندن او به معنای زیر پا گذاشتن غرور خودش بود و تصویرش هم نزد مدیرانش خدشه دار می شد. ولی آلکساندرا تیم هایبرا را بهتر از هر فرد دیگری می شناخت و او به زبان اسپانیایی هم مسلط بود. داشتن چنین فردی می توانست بسیار مفید باشد.
    ولی رو آوردن به آلکساندرا ممکن بود شانس کریستین را برای به دست آوردن اطمینان تیم برای همیشه از بین ببرد. او تنها دو ماه بود که این نقش را به عهده گرفته بود و حتی با اینکه او هنوز توانایی خاصی از خود نشان نداده بود، تیم به استعداد او ایمان داشت. برای مثال او در ماه آگوست توانسته بود یکی از سیستم های بورس را که به اشکال برخورده بود، دوباره به کار بیندازد. او مستقیم از دانشگاه به سازمان آمده بود یعنی چهار سال پیش و همواره هم پیشرفت کرده بود.
    تیم حس کرد که این موضوعی است که باید سر نهار به آن فکر کند.
   
   
    آورنده اخبار بد
    کریستین به فکر فرو رفته بود. این اولین بار نبود که با چنین شرایطی مواجه می شد. همان قضیه بورس را به یاد آورد. ولی آلکساندرا نوعی توانایی به راضی کردن مردم برای آمدن سر کار داشت. او کریستین را قانع کرده بود که این پروژه نه تنها برای سازمان که برای همه دنیا مهم است. ولی به نظر نجات دادن بازار بورس مهم تر از یک سری هتل های زنجیره ای بود. مخصوصا اگر باید سال نو را برای آن تعطیل می کردی. او فایل هایبرا را برداشت و فکر کرد: «انجام یک پروژه شش هفته ای در دو هفته بدون کم شدن از کیفیت؟ دیوانگی است.»
    او تیمش را برای صحبت دعوت کرد و به آنها اخبار بد را گفت. او با گراهام و ورونیکا (دو تا از اعضای گروه) اخیرا دوست شده بود. او می دانست که آنها ماه ها است که دارند برای مسافرتشان برنامه ریزی می کنند و او نمی توانست تنها به دلیل سیاست شرکت، آنها را مجبور به کار کردن بکند. او چهره های ناراحت آنها را دید و به آنها گفت که منتظر پیشنهاداتشان هست و تا شب به آنها فرصت داد. او به آنها قول داد که سعی می کند تا آنجا که بشود برنامه های آنها را به هم نریزد ولی هیچ قولی نمی تواند بدهد.
    زمانی که دوباره به دفترش برگشت، آرزو می کرد که ای کاش تنها می توانست روی نرم افزار کار کند.
    عصر ساعت هفت بود و تیم هنوز از کریستین خبری نداشت. نصف شام تیم هنوز روی میز بود و نصف دیگرش درون شکمش داشت سعی می کرد آشوب به پا کند. او با آلکساندرا صحبت کرده بود. صحبت هایشان عجیب و ناخوشایند به نظر رسیده بود ولی او مظنه اش را داده بود. او 400$ برای هر ساعت کار می خواست (بسیار بیشتر از چیزی که تیم فکرش را کرده بود.) ولی او گفته بود که به بارسلونا می رود و به نظر مطمئن می رسید که کار را سر وقت تمام می کند. تیم گفته بود که فکر هایش را می کند و به او زنگ می زند. آلکساندرا گفته بود: «فکرهایت را زود بکن. برنامه من خیلی زود پر می شود.» و تیم مطمئن بود که صدای لبخند پیروزی او را از پشت تلفن شنیده است.
    همان لحظه کامپیوترش صدا داد و او برگشت که پیغام کریستین را با نام «موقعیت هایبرا» ببیند.
    تیم، ببخشید که زودتر جواب ندادم. من با تیمم صحبت کردم و کاملاهم محکم و روشن حرف هایم را گفتم. ولی به نظر می رسد که مشکلاتی هست. گراهام پیشنهادات بسیار خوبی برای کمتر کردن زمان لازم برای پروژه دارد، ولی در عین حال بلیت هایی که برای مسافرتش به نیوزلند گرفته است، غیرقابل بازگشت یا تغییر ساعت هستند، پس او نمی تواند آنها را تغییر دهد. ورونیکا هم راه های خوبی برای کمتر کردن زمان لازم ارائه داد، ولی او هم برنامه های کریسمسش را نمی تواند تغییر دهد. پس او هم نمی آید. ولی چهار نفر دیگر مشکلی ندارند. ولی من مطمئن نیستم که بدون هر شش نفر می توانیم سر دو هفته برنامه را تحویل دهیم. من الان دارم از شرکت بیرون می روم ولی به نظرت هایبرا ممکن است کمی بیشتر به ما وقت بدهد؟
    تیم از شرکت خارج شد و همان دم در کریستین را دید. آنها مسیر پیش رویشان تا مترو را با هم رفتند تا بتوانند با هم صحبت کنند.
    کریستین گفت: «به نظرم برنامه زمانی بسیار مشکل دار است. به نظرت ممکن است هایبرا به ما سه هفته وقت بدهد؟»
    تیم سوالش را نادیده گرفت و گفت: «کریستین به نظرت افراد گروه، تو را به عنوان فردی که باید حرفش را گوش کنند می بینند یا هنوز تو را عضوی از خودشان می دانند؟»
    کریستین به لبخندی که گراهام به ورونیکا در زمان خروج از جلسه زده بود فکر کرد ولی ترجیح داد حرفی در مورد شک هایش به تیم نزند و فکر کرد که اگر آلکساندرا اینجا بود می توانست آن دو نفر را هم مجبور به آمدن بکند و گفت: «بگذار سوالت را با سوال جواب بدهم. چرا می پرسی؟»
    تیم می دانست که الان زمانی است که باید تصمیم گیری کند. ولی او نمی دانست چه تصمیمی باید بگیرد.
    سوال: آیا تیم باید به مدیر تازه کارش فرصت بدهد؟
   

پاسخ موردکاوی
الکساندرا از کارکنان فنی شرکت دریکسول با وجود تبحری که در کار خود دارد، چندان با «تیم» مدیربخش فنی سازمان سازگار نبود و به همین دلیل هم چندی است که سازمان را ترک کرده است. تیم نیز برای پر کردن جای خالی او کریستین یکی از کارکنان بخش را ارتقا داده است. اما به نظر می‌رسد پر کردن جای الکساندرا برای کریستین چندان ساده نیست.  

هتل هایبارا کاسینوز یکی از مهم‌ترین مشتریان شرکت که پیش‌تر به علت قیمت بالا از خرید از دریکسول صرف‌نظر کرده بود، تصمیم گرفته بار دیگر با شرکت همکاری کند. اما مشکل این جا است که آنها نیاز دارند تا پیش از شروع تعطیلات که تنها دو هفته تا شروع آن زمان باقی است نرم‌افزار‌های خود را تعمیر کنند تا بتوانند پذیرای میهمانان هتل باشند. به همین دلیل لازم است کریستین به همراه گروه خود به بارسلونا برود و تعطیلات سال نو را صرف انجام این ماموریت کند. اما افراد گروه برای تعطیلات خود برنامه‌ریزی کرده‌اند. بنابراین کریستین تازه کار باید این پروژه را در زمان کوتاه‌تر و با افراد کمتری انجام می‌داد. تیم که مطمئن نبود او بتواند از پس این کار برآید، به‌رغم میل خود به الکساندرا تلفن کرد و او نیز برای انجام کار هزینه‌ای معادل 400 دلار برای هر ساعت را درخواست کرد. با وجود آگاهی کارکنان شرکت از اختلافات تیم و الکساندرا واگذاری کار به او می‌تواند اعتبار تیم را در سازمان خدشه دار کند. سوال پایانی موردکاوی این بود: آیا تیم باید به تازه کارش فرصت بدهد؟ در زیر پاسخ کارشناسان را به این سوال می‌خوانیم:
***
اجازه دهید از آخر شروع کنیم. تیم باید هر چه سریع‌تر آلساندرا را استخدام کند. کریستین بیش از توانایی‌هایش روی خودش حساب می‌کند. انجام دادن‌این کار اگرچه غیرممکن نیست، با توجه به محدودیت‌هایی که روی او گذاشته شده است، بسیار غیرواقع بینانه به نظر می‌رسد. نه کریستین و نه تیمش قادر به موفق شدن در‌این زمینه نیستند.
در مقابل،‌این چالش درست همانند توانایی‌ها و انعطاف‌های آلساندرا است. او در‌این میان برای انجام دادن کاری که تنها او می‌تواند آن را به بهترین شکل ممکن انجام دهد، پول فراوانی خواهد گرفت. در بهترین حالت، چند نفر از اعضای تیم کریستین برای‌این کار به او کمک خواهند کرد تا به‌این ترتیب هم چگونگی کارکرد سیستم‌هایبرا را بیاموزند و هم بتوانند با استرس کار کردن در چنین شرایط سختی کنار بیایند. آلساندرا قول می‌دهد که می‌تواند سیستم را سر وقت حاضر کند، در حالی که کریستین تنها امیدوار است که بتواند‌این کار را بکند.پاسخ دادن به‌این سوال آنقدر آسان است که سوال مهم تری را به وجود می‌آورد.‌اینکه آدمی‌مثل تیم اصلا چرا مدیر شده است؟ تقریبا هر آنچه در مورد او می‌دانیم نشان می‌دهد که او مدیری است که توانایی رهبری ندارد و رهبری است که توانایی مدیریت ندارد. پیش فرض‌های او بسیار غیرواقع بینانه و غیر حرفه‌ای است.ولی قبل از قضاوت کردن در مورد مدیریت ضعیف تیم و روسایش باید بگوییم که بسیاری از مدیران درست همانند تیم بیشتر به کاری که در حال حاضر به آنها فشار می‌آورد توجه می‌کنند تا به احساسات و ترس‌های کارکنانشان. اگرچه دقیقا به همین دلیل هم‌این گونه مدیران سعی می‌کنند که احترام فردی و حرفه‌ای که نسبت به دیگران قائل هستند را به آنها نشان دهند و در عین حال حداکثر تلاششان را می‌کنند که درست همانند یک الگو عمل کنند. چرا که آنها می‌دانند که کارهایشان بسیار گویاتر از حرف‌هایشان است. کار‌های تیم چه چیز‌هایی هستند؟ بدترین عنصر ‌این سناریو ‌این نیست که ‌این پروژه که لحظه آخر به دست سازمان رسیده است و زمان بسیار کمی ‌برای انجام شدن دارد تعطیلات همه را خراب می‌کند. بلکه‌ این موضوع است که تیم در مورد ‌اینکه او سعی می‌کند یک الگوی خوب باشد نه حرفی زده است و نه کاری کرده است که دیگران بتوانند از شیوه رهبری او پیروی کنند. چنین فردی چه استانداردی از حرفه‌ای گری را برای کارکنانش ‌ایجاد می‌کند؟ در بهترین حالت، او درست همانند موشی که به تله افتاده است و در قفس‌این طرف و آن طرف می‌پرد، سعی می‌کند مشکلی را که در مرحله اول خودش برای حل کردن آن داوطلب شده است را به دیگران منتقل کند. یکی از متخصصان می‌گوید که رییسی مانند تیم داشته است و او بیش از یک سال در سازمان دوام نیاورده است. سازمان در نهایت او را اخراج نکرد، بلکه دوباره به سر کاری برگرداند که در آن مهارت داشت، کد نویسی. درست همان طور که بهترین فروشندگان ضرورتا مدیران فروش خوبی نمی‌شوند، برنامه‌نویس‌‌های بسیار ماهر هم ضرورتا مدیران خوبی نمی‌شوند. جالب اینجا است که در ‌این سازمان زمانی که آلساندرا اعلام کرد که قصد ترک سازمان را دارد، زنگ هشداری به صدا در نیامد. اگر آدم‌های با استعداد به ‌این دلیل سازمانی را ترک می‌کنند که در سازمان دیگری فرصت بهتری برای کار کردن دارند، موضوع با شرایطی که در آن‌این افراد تنها به‌ این دلیل سازمان را ترک می‌کنند که نمی‌توانند با رییس شان کنار بیایند بسیار متفاوت است. در حالت دوم باید لیاقت و شایستگی خود رییس را زیر سوال برد، نه توانایی‌های کارمندی که سازمان را ترک می‌کند. علاوه بر‌این، زمانی که تیم پیشنهاد کاری‌هایبرا را بدون مشورت با کارکنان و مدیرانش قبول کرد هم، بسیار بی توجهی کرده است. اگر من مدیر تیم بودم (و او شانس آورده است که نیستم) نه تنها از او برای تعهد دادن بدون مشورت کردن با کارکنانش بازخواست می‌کردم، که او را برای گماردن فردی بی تجربه به مدیریت یک تیم حرفه‌ای و نیز برای ‌اینکه یک کارمند بسیار با استعداد، سازمان را ترک کرده است هم مواخذه می‌کردم. علاوه بر‌اینها ‌این موضوع که تیم نمی‌داند که خودش چگونه می‌تواند به حل کردن ‌این مشکل که‌ ایجاد کرده است کمک کند، مرا ناراحت می‌کرد. ممکن است کریستین به عنوان یک مدیر توانایی‌های بالقوه بسیاری داشته باشد و یا شاید هم مدیری باشد که حتی از حرف زدن با کارکنانش هم می‌ترسد. ‌این موضوع الان هیچ اهمیتی ندارد. موضوعی که مهم است‌این است که در حال حاضر ما نمی‌خواهیم که او از شیوه رهبری تیم الگو بگیرد.
منبع: HBR



ارسال محتوا به دوستان نظرات خود را در رازنامه ثبت کنید                به اشتراک گذاری محتوا در فیسبوک به اشتراک گذاری محتوا در گوگل پلاس به اشتراک گذاری محتوا در لینکدین به اشتراک گذاری محتوا در توی تر

مشخصات ثبت اطلاعات

مدیریت رازنامه

مدیریت رازنامه

تاریخ ثبت:
1389/11/12
بروزرسانی:
1390/01/15
آخرین مشاهده:
1403/09/02

نظرات و پیشنهادات


دریافت آخرین اطلاعات رازنامه
با ثبت پست الکترونیکی خود و یا دوستان خود همیشه از آخرین اطلاعات سایت آگاه شوید.

دریافت آخرین اطلاعات رازنامه

پرسش ها و پاسخ ها

    با عرض سلام و خسته نباشید در صورتی شرکتی به عنوان اسپانسر با ما مشغول فعالیت باشد از نظر اداره مالیاتی پول های واریزی از طرف اسپانسر به چه صورت شناسایی میشود ؟ آیا معاف از مالیات است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    باسلام من کاردان دامپزشکم باشراکت مرغداری خریدیم مرغدار نمونه کشور شدم سرم کلاه گذاشتن مرغداری رو فروختن .میخوام کار شروع کنم نمیدونم چیکار باید بکنم.از مردم فراری شدم میترسم با هر کس کار کنم سرم کلاه

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام،وقت بخیر زمانی که لیست تعدیل حقوق تهیه می گردد و حقوق و عیدی از مالیات معاف می گردند در سیستم حسابداری چطور باید مالیات حقوق را کسر کرد متشکرم

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام وقت بخیر من دوتا حساب دارم به نام پیش دریافت عوارض و ارزش فزوده و پیش پرداخت عوارض و ارزش افزود موقع پرداخت ارزش افزوده و عوارض چطوری سند بزنم و این که چرا تفاوت ارزش افزوده خرید من و ارزش ا

    مانوئیل یوحنائی
    مانوئیل یوحنائی ( حسابداری مالی و مالیاتی -حسابداری صنعتی - حسابرسی - حسابرسی داخلی  )

    سلام ، وقت بخیر نحوه سند زدن پرداختی بیمه تامین اجتماعی به چه صورته ؟ بدون این که تو لیست حقوق و دستمزد بیام ه صورت جداگانه چطوری ثبت بزنم؟

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام به مشاور محترم من تازه دیپلم در رشته حسابداری گرفته ام نمی دانم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهم یا خیر ؟ با توجه به اینکه بیکاری در مقطع دانش آموختگان عال زیاد است چه کنم ؟ لطفا" رهنمایی بفرمائید

    عیسی ذوقی
    عیسی ذوقی ( مشاور بازرگانی، مالی ومالیاتی  )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت جنابعالی چنانچه پروانه بهره برداری کارگاه یا کارخانه ای که در شهرک صنعتی به نام فرد باشد ولی همین شخص مدیرعامل شرکتی باشد که در همان کارگاه مشغول تولید است و برای آن شرکت دفاتر قانونی تهی

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت استاد محترم برای آموزش کارکنان در دوره آموزشی اکسل در حسابداری میخواستم ببینم چطوری باید با شما هماهنگی کنیم. با تشکر

    مهدی مقدسی
    مهدی مقدسی ( مشاوره مالی ،حسابداری و حسابرسی مالی و مالیاتی ،قانون مالیات های مستقیم. اکسل .قوانین بازار سرمایه، )