منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-06-02 |
نویسنده: | کنث روگوف | مترجم: | محمد آقازاده |
چکیده: | |||
چکیده: سیاستهای اقتصادی رایج دنیا روی مسائل توسعه اقتصادی و نیز رشد اقتصادی متمرکز است. این رویکرد اگرچه موجب افزایش فوقالعاده سطح تولیدات و پیشرفتهای بیشمار شده است، اما در عین حال نابرابری درآمدی از آفاتی است که رشد اقتصادی و همین طور ثبات اجتماعی کشورهای جهان را تهدید میکند. |
|||
نقش تعیینکننده نابرابری عدم تمایل کشورها به سیاستهای بازتوزیع درآمدی که موجب کمشدن سطح نابرابری میشود، تنها به خاطر شوق شدیدشان به سیاستهای بازار آزاد نیست. آنها از افزایش بدهیهای دولتی و بیثباتی اقتصادی و خصوصا افزایش تورم میترسند. این شرایط روی هم رفته مساله نابرابری را به چالشی تعیینکننده تبدیل کرده است. آینده از آن جامعهای است که بتواند راهحلی بهتر برای حل این مساله بیابد. در حالی که وقایع غمناک شمال آفریقا همچنان ادامه دارد، بسیاری از شاهدان بیرون از جهان عرب با خودبینی به خود میگویند که همه این مسائل به خاطر فساد و سرکوب سیاسی است. اما نرخ بالای بیکاری، نابرابری اقتصادی کاملا محسوس و قابل مشاهده، و صعود روز به روز قیمت کالاهای اساسی نیز عواملی مهم هستند. بنابراین شاهدان ماجرا نباید فقط بپرسند که وقایع مشابه تا کجای منطقه پیش خواهد رفت؛ آنها باید از خود بپرسند که اگر فشارهای اقتصادی مشابه و نه لزوما چنین شدید به سراغ آنها بیاید، با چه تغییراتی مواجه خواهند شد. در حصار کشورها، نابرابری درآمد، ثروت و فرصت، بسیار بزرگتر از هر زمانی در قرن گذشته است. در اروپا، آسیا و آمریکا، شرکتها از فرط پول متورم شدهاند و با فشار بیرحمانهشان برای بهرهوری، سودهای هنگفت به بار آوردهاند. با این حال سهم کارگران از این کیک به خاطر نرخ بالای بیکاری، کاهش ساعات کار و دستمزدهای راکد، کاهش یافته است. در مقابل، نابرابری درآمد و ثروت میان کشورها به خاطر رشد خوب بازارهای نوظهور کاهش یافته است. اما بیشتر مردم نگران این هستند که وضعیتشان نسبت به همسایه چطور است نه نسبت به شهروندی در سرزمینی دور. ذخایر جهانی بازگشتهاند. در بسیاری از کشورها رشد شدیدی در قیمت مسکن یا داراییهای واقعی تجاری یا هر دو مشاهده میشود. طغیان قیمتهای مواد اولیه، درآمدهای هنگفتی را برای صاحبان معادن و چاههای نفت به ارمغان آورده است، البته قیمتهای بالای مواد اصلی خوراکی موجب شورشهای غذایی در جهان در حال توسعه شده است. بخش مالی و اینترنت موجب تولد میلیونرها و حتی میلیاردرهای بسیار شده است، اگرچه آنها ثروتمندانی با قدمهای لرزان هستند. اما بیکاری به درازا کشیده شده و با نرخ بالا بسیاری از کارگران کمتر ماهر را به ستوه آورده است. برای مثال، در اسپانیای به جهت مالی آشفته، بیکاری از 20 درصد گذر کرده است. این را در کنار فشارهای همزمانی بگذارید که دولت برای اجرای ریاضت اقتصادی تحمل میکند؛ ریاضتی که قرار است او را از بار نگرانکننده بدهی نجات دهد. در واقع به خاطر سطوح بالای بدهی دولتی در اغلب کشورها، کمتر دولتی است که دستش برای حل معضل نابرابری از طریق بازتوزیع بیشتر درآمدها باز باشد. در حال حاضر کشورهایی چون برزیل چنین سطوح بالایی از جابهجایی پول از اغنیا به فقرا را دارند، اما هر حرکت بیشتری موجب میشود که ثبات مالی این کشورها و اعتبار ضدتورمیشان از بین برود. کشورهایی چون چین و روسیه، با نابرابری مشابه و بالا، آزادی عمل بیشتری برای افزایش بازتوزیع دارند. اما رهبران هر دو کشور نسبت به هر حرکت تندی بیمیل هستند، چون از بیثبات شدن رشدشان میترسند. آلمان نه تنها باید دلنگران شهروندان آسیبپذیر خود باشد که باید منابعی برای کفالت همسایگان جنوبی خود در اروپا بیابد. علل رشد نابرابری درون کشورها کاملا قابل فهم است و ضرورتی ندارد که در اینجا به آنها زخم زبان بزنیم. ما در دورهای زندگی میکنیم که جهانیسازی، بازار را برای افراد مستعد گسترش داده است، اما همین رقابت، درآمد کارفرمایان معمول را از دور خارج کرده است. رقابت میان افراد ماهر و صنایع سودآور کشورهای مختلف، در مقابل، توانایی دولتها را برای بالا نگه داشتن نرخهای مالیات دریافتی از ثروتمندان کم کرده است. تحرک اجتماعی وقتی با موانع بیشتری مواجه میشود که اغنیا، کودکانشان را به مدارس خصوصی میفرستند و معلم خصوصی برایشان میگیرند در حالی که فقرا در بیشتر کشورها حتی نمیتوانند ادامه تحصیل کودکانشان در مدارس معمول را تقبل کنند. کارل مارکس معروف در قرن نوزدهم که گرایشهای نابرابری را در دوران خود دیده بود، نتیجه گرفت که سرمایهداری نمیتواند تا ابد خود را به جهت سیاسی حفظ کند. در نهایت، کارگران برمیخیزند و نظام را بر هم میچینند. جز کوبا، کره شمالی و چند دانشگاه اقلیت چپگرا، در دنیا هیچ کس دیگر مارکس را جدی نمیگیرد. بر خلاف پیشبینیهای او، سرمایهداری استانداردهای بسیار بالاتری از زندگی را برای بیش از یک قرن تامین کرد در حالی که دیگر تلاشها برای اجرای نظامهای کاملا متفاوت به نحوی تماشایی در کوتاه مدت فروپاشیدند. اما با توجه به این که نابرابری دارد به سطح 100 سال پیش میرسد، «وضع موجود» میتواند آسیبپذیر باشد. بیثباتی میتواند خود را به همه جا منتشر کند. تنها چهار دهه پیش بود که شورشهای شهری و تظاهرات توده مردم، جهان توسعهیافته را به جنبش وا داشت و در نهایت اصلاحات اجتماعی و سیاسی گستردهای را موجب شد. بله، مسائلی که امروز در برابر مصر و تونس است بسیار عمیقتر از بسیاری از دیگر کشورهاست. فساد و شکست در پذیرش یک اصلاح سیاسی بامعنا، بحرانی جدی شده است. همچنین بسیار اشتباه است اگر گمان کنیم فاصله نابرابری ثابت میماند در حالی که عموما همراه با افزایش ابداعات و رشد اقتصاد بالا میرود. با این اوصاف تغییر چه طور بروز خواهد یافت و پیمان اجتماعی جدید در نهایت چه شکلی به خود خواهد گرفت؟ قمار کردن در این مسیر، بسیار دشوار است، هرچند در بسیاری از کشورها، فرآیند صلحآمیز و دموکراتیک پیش رود. آنچه واضح است این که نابرابری مسالهای بلندمدت نیست. در حال حاضر نگرانی در مورد اثرات نابرابری درآمدی بر سیاستهای مالی و پولی کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه فشار میآورد و این در حالی است که آنها تلاش میکنند تا خود را از سیاستهای بسیار تحریککننده اتخاذشده در دوران بحران مالی رها کنند. نکته مهمتر این که بسیار محتمل است توانایی کشورها در هدایت تنشهای اجتماعی برآمده از شکاف نابرابری، برندگان و بازندگان دور بعدی جهانیسازی را تعیین کند. نابرابری برای دهه بعدی رشد در تمام جهان و نه تنها شمال آفریقا تعیینکننده است. * استاد اقتصاد و سیاستگذاری عمومی (Public Policy) دانشگاه هاروارد ** آدرس اینترنتی مقاله: http://www.project-syndicate.org/commentary/rogoff77/English منبع: پروجکت سیندیکیت ** |