منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-05-25 |
نویسنده: | کارل منگر | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
فرآیندی که در آن کالاهای مراتب بالاتر مرحله به مرحله به کالاهای مراتب پایینتر تبدیل میشوند و در نهایت چیزی میشوند که به طور مستقیم نیازهای آدمی را ارضا میکند، فرآیندی بیقاعده نیست بلکه همچون تمام تغییرات دیگر طبق قانون علیت پیش میرود. |
|||
اصول علم اقتصاد زمان و خطا اما اندیشه علیت به هر حال از اندیشه زمان جداشدنی نیست. تغییر شامل آغاز و پایانی است و تنها به صورت فرآیندی در زمان قابل درک است. در اینجا بسیار مهم است بدانیم که ما هرگز نمیتوانیم به صورت کامل روابط علی رخدادهای مختلف یک فرآیند یا خود فرآیند را درک کنیم مگر آنکه آن را در زمان ببینیم و با معیار زمان آن را بسنجیم. بنابراین در تغییری که در آن کالاهای مراتب بالاتر اندک اندک به کالاهای مرتبه نخست تبدیل میشوند تا اینکه در نهایت منجر به وضعیت ارضای نیازها شوند، زمان خصیصه ذاتی مشاهدات ما خواهد بود. وقتی ما کالاهای متمم مراتب بالاتر را در اختیار داریم، باید ابتدا آنها را به کالاهای مرتبه بعدی پایینتر تبدیل کنیم و سپس به کالاهای مرتبه پایین بعدی تا اینکه در نهایت به کالاهای مرتبه اول تبدیل شوند؛ کالاهایی که تنها آنها میتوانند به نحو مستقیم نیازهای ما را ارضا کنند. هر چقدر هم که دورههای زمانی میان فازهای مختلف این فرآیند کوتاه به نظر آید (پیشرفت تکنولوژی و ابزارهای تبدیل، این فرآیند را کوتاهتر و کوتاهتر میکنند) غیبت کامل آن پذیرفتنی نیست. غیرممکن است که با دست تکاندادنی کالاهای هر مرتبه فرضی را به کالاهای متناظرش در مرتبه پایینتر تبدیل کرد. در مقابل چیزی مهمتر از این نیست که اگر کسی به کالاهایی در مرتبهای بالاتر دسترسی داشته باشد، در عالم واقع دسترسیاش به کالاهای مرتبه پایینتر بعدی تنها در صورتی تامین میشود که یک دوره زمانی خاص بگذرد که این دوره زمانی خاص بسته به شرایط میتواند کوتاهتر یا بلندتر شود. آنچه در اینجا راجع به تنها یک حلقه زنجیره علل گفته شد، وقتی به کل فرآیند نظر داریم، بسی معتبرتر است. زمانی که هر فرآیند نیاز دارد در هر مورد متفاوت و وابسته به طبیعت آن مورد است. فردی که همه زمینها، خدمات نیروی کار، ابزارها و دانههای مورد نیاز برای تولید یک جنگل بلوط را دارد مجبور است تقریبا صد سال صبر کند تا تنه درختها آماده برای بریدن شود و در بسیاری از موارد واقعی، الوارها در این شرایط به وارثان یا افراد دیگر میرسد. از دیگر سو در برخی موارد کسی که مواد اولیه، ابزارهای ضروری، خدمات نیروی کار و غیره را که برای تولید خوردنی یا نوشیدنی لازم است، در اختیار دارد، میتواند در چند لحظه آنها را مصرف کند. اما هر چقدر هم که تفاوت این دو مورد زیاد باشد یک مساله از اهمیت نمیافتد: زمانی که میان دسترسی به کالاهای مرتبه بالاتر و دسترسی به کالاهای متناظر در مرتبه پایینتر طی میشود، هرگز نمیتواند کاملا حذف شود. بنابراین کالاهای مرتبه بالاتر خصلت کالابودنشان را از ارضای نیازهای حال حاضر کسب نمیکنند، بلکه به عنوان ثمره دوربینی آدمی، از ارضای نیازهایی کسب میکنند که وقتی فرآیند تولید کامل شد، تجربه خواهند شد. پس، از آنچه گفته شد روشن میشود که دسترسی به کالاهای مرتبه بالاتر با دسترسی به کالاهای متناظر مرتبه اول، از نظر نوع مصرف متفاوتاند به طوری که دومی را میتوان «فورا» استفاده کرد در حالی که اولی در مراحل ابتدایی مصرف است و برای اینکه بتواند بیواسطه مصرف شود باید زمانی محسوس را بگذراند که طولانی یا کوتاه بودنش وابسته به طبیعت آن مورد است. اما این تفاوت بسیار مهم میان دسترسی بیواسطه ما به یک کالای مصرفی و دسترسی باواسطه ما به آن(یعنی دسترسی بیواسطه به کالای متناظر مرتبه بالاتر آن) توجه ما را میطلبد. کسی که دسترسی به کالاهایی دارد که بلاواسطه مصرف میشوند، نسبت به کمیت و کیفیت آنها اطلاع کامل دارد. اما کسی که دسترسی غیرمستقیم به چنین کالاهایی دارد، یعنی کالاهای متناظر در مرتبه بالاتر در اختیار اوست، نمیتواند با همان اطمینان کمیت و کیفیت کالاهای مرتبه اولی را که قرار است در پایان فرآیند تولید در اختیارش باشد تعیین کند. کسی که صد من غله دارد میتواند از کمیت و کیفیت آن مثل هر کالای دیگری که دسترسی بلاواسطه به آن دارد، آگاه باشد. اما کسی که زمین، کود، بذر، خدمات کار، ابزارهای کشاورزی و چیزهای دیگری را که به طور معمول برای تولید صد من گندم لازم است، داشته باشد در نهایت ممکن است بیشتر از صد من گندم برداشت کند؛ اما این احتمال هم هست که کمتر برداشت کند. هیچکس نمیتواند امکان شکست محصول را رد کند. او همچنین نسبت به کیفیت محصول نیز گرفتار عدم قطعیت است. این عدم قطعیتی که نسبت به کمیت و کیفیت کالاها وجود دارد و به خاطر دسترسی ما به کالاهای متناظر مرتبه بالاتر است، در برخی شاخههای تولید کمتر و در برخی بیشتر است. کسی که مواد اولیه، ابزارها و دیگر ملزومات تولید کفش را دارد میتواند با دقت خوبی از کمیت و کیفیت کالاهای مرتبه بالاتری که در اختیار اوست، کمیت و کیفیت کفشهایی را که در پایان فرآیند تولید به دست میآورد، تخمین بزند. اما کسی که زمین و بذر و ابزار لازم برای تولید پنبه را در اختیار دارد از روی کیفیت و کمیت کالاهای مرتبه بالاتری که در اختیار دارد چندان به دقت نمیتواند کمیت و کیفیت پنبهای را که در پایان فرآیند تولید برداشت میکند تخمین بزند. با این حال میزان عدم قطعیتی که او با آن مواجه است بسیار کمتر از عدم قطعیتی است که یک شکارچی یا صیاد مروراید با آن مواجه است. این اختلاف میان گونههای مختلف تولید هر چقدر باشد و پیشرفت تمدن هر چه قدر که این عدم قطعیت فرآیند تولیدی را کم کند، بسیار مهم است که توجه کنیم این عدم قطعیت نسبت به کمیت و کیفیت محصول نهایی فرآیند تولیدی همیشه حاضر است هر چند بسته به طبیعت فرآیند و محصول، میتواند کمتر یا بیشتر باشد. آخرین دلیل این پدیده را باید در موقعیت عجیب و غریب انسان در رابطه با آن فرآیند علی که تولید کالاها نامیده میشود، یافت. کالاهای مرتبه بالاتر بر طبق قانون علیت به کالاهای مرتبه پایینتر بعدی تبدیل میشوند؛ آنها این قدر تبدیل میشوند تا به کالاهای مرتبه اول برسند و در نهایت وضعیتی را موجب میشوند که ما ارضای نیازهای آدمی میخوانیم. کالاهای مرتبه بالاتر مهمترین عناصر این فرآیند علی هستند، اما آنها به هیچ معنا تنها عناصر نیستند. عناصری دیگر هستند که متعلق به جهان کالاها نیستند، اما بر کمیت و کیفیت محصول آن فرآیند علی که تولید کالا نامیده میشود، اثر میگذارند. این عناصر یا از گونهای هستند که ما ارتباط علیشان را با سعادتمان تشخیص ندادهایم یا عناصری هستند که اثرشان را بر محصول میشناسیم؛ اما به دلایلی خارج از کنترل ما هستند. تا همین چند وقت پیش، انسانها اثر گونههای مختلف خاک، مواد شیمیایی و کودها را بر رشد گیاهان مختلف نمیدانستند و بنابراین نمیدانستند که این عوامل گاهی اثرات مثبت و گاهی منفی هم از جنبه کیفی و هم کمی بر محصول تولیدی میگذارد. در نتیجه کشفیات حوزه شیمی کشاورزی، امروزه بخش مهمی از عدم قطعیتها در حوزه کشاورزی محدود شده است، در نتیجه انسان در موقعیتی قرار گرفته است که تا جایی که کشفیات به او اجازه میدهد، اثرات مثبت را به کار گیرد و از اثرات منفی دوری جوید. تغییرات آب و هوایی مثالی از قسم دوم اثرات است. کشاورزان معمولا کاملا نسبت به آب و هوایی که برای رشد محصولاتشان مفید است، آگاهی دارند. اما از آنجا که در توان آنها نیست تا آب و هوای مفید را به وجود آورند و آب و هوای مضر را مانع شوند، محصول آنها از نظر کمیت و کیفیت تا حدی که اصلا کم نیست، وابسته به عاملی است که خارج از اختیار آنها است. اگرچه آب و هوا همچون دیگر نیروهای طبیعی خود را موافق قواعد صلب علیت نشان میدهد، اما برای انسانهای اقتصادی همچون مجموعهای از اتفاقات بروز میکند؛ زیرا خارج از محدوده کنترل آنها است. با فرض در اختیار داشتن کالاهای مرتبه بالاتر، میزان قطعیتی که میتوانیم در پیشبینی کمیت و کیفیت محصول نهایی داشته باشیم، وابسته به میزان دانش ما از عناصر درگیر در فرآیند علی تولید و همچنین میزان کنترلی است که ما میتوانیم بر این عناصر داشته باشیم. میزان عدم قطعیتی که ما در پیشبینی کمیت و کیفیت محصول نهایی داریم وابسته به میزان عناصری است که درگیر سلسله علی تولید هستند و ما از آنها آگاهی نداریم یا اگر داریم بر آنها کنترل نداریم. هر چه این عناصر بیشتر باشد، قطعیت کمتر است؛ به بیان دیگر تعداد عناصری که خصلت کالا بودن را ندارند، بیشتر است. این عدم قطعیت یکی از مهمترین عوامل عدم قطعیت اقتصادی انسانها است و یکی از پرکاربردترین مفاهیم اقتصاد انسانی است. |