افلاطون و ارسطو

منبع: دنیای اقتصاد تاریخ انتشار: 1390-05-22
نویسنده: مترجم: یاسر میرزایی
چکیده:

سخنرانی دوم، قسمت اول رابینز در پیش‌گفتار نخست که پیش از این در همین صفحه منتشر شد، پیرامون اندیشه‌های اقتصادی افلاطون مطالبی را ارائه کرد. در متن پیش رو، وی به سراغ اندیشه‌های ارسطو می‌رود و سعی می‌کند بخش های اقتصادی اندیشه او را شرح دهد.


درس‌گفتار‌های لیونل رابینز در دانشگاه ال‌اس‌ای افلاطون و ارسطو من وقت زیادی صرف یادآوری آنچه دیروز گفتم نمی‌کنم، تنها اندکی توضیح می‌دهم. نیمه نخست جلسه دیروز به راهنمایی‌های کلی و دفاع از موضوع بحث گذشت. دومین نیمه جلسه گذشته، آغاز ارائه من از سوابق اندیشه اقتصادی در فلسفه اخلاق بود که با یونانیان باستان آغاز شد. من با افلاطون آغاز کردم که شما در کتاب جمهوری او دیدید که تقسیم کار چه نقشی در ساختمان هر جامعه بازی می‌کند. افلاطون در واقع جامعه آرمانی‌اش را طرح‌ریزی می‌کرد و در آن جامعه به دنبال چیزی بود که عدالت را استقرار بخشد، اما او در جهت طرح‌ریزی جامعه، شرحی کاملا برجسته ارائه می‌دهد، زیرا به هر حال این اولین بار در ادبیات غالب بود که تولید به تقسیم کار مربوط شده بود، اما او همین جا توقف می‌کند. او سپس به دنبال نتیجه‌گیری می‌رود (نتایج اخلاقی و سیاسی که فعلا به بحث ما مربوط نیست) و از اهمیت این مساله سخن می‌راند که هر شخص باید خود را وقف جایگاه متناسب با خود کند و جایگاه متناسب هر شخص را اولیای جامعه تعیین می‌کنند. من نمی‌خواهم افلاطون را دنبال کنم. من می‌خواهم بخشی از کتاب «قوانین» افلاطون را برای شما بخوانم که آن طور که دیروز گفتم شرحی واقعی‌تر از مفهوم بهترین جامعه او است؛ این را می‌توان تلقی فاشیستی دانست در برابر تلقی کمونیستی که در کتاب «جمهوری» او نمایان بود. این بخش از کتاب بسیار فرعی است، اما در عین حال بسیار دلالت‌کننده بر آن چیزی است که گفتم. او دارد درباره واسطه مبادله و قانون مربوط به آن حرف می‌زند و می‌گوید: «این قانون امر می‌کند که هیچ فرد حقیقی نباید مجاز باشد که طلا و نقره داشته باشد، مگر سکه‌ای برای استفاده روزانه...» - و آن سکه برای استفاده روزانه از نظر او بهتر است که از چرم باشد - «زیرا آن چنان که گفتم، شهروندان ما باید برای امور جاری میان خودشان سکه داشته باشند، اما برای بقیه انسان‌ها مورد پذیرش نیست؛ از طرفی برای سفر به دیگر سرزمین‌ها، دولت باید مقداری ارز مشترک رومی داشته باشد. اگر شخصی حقیقی مجبور بود به خارج از کشور برود، به او مقدار رضایت‌بخشی از ارز خارجی بدهید تا برود؛ اگر کسی برگشت و پول خارجی به همراه داشت، اجازه دهید اضافه آن را به خزانه‌داری برگرداند و همسان‌ آن پول محلی بگیرد. اگر کشف شد که کسی چیزی از آن نزد خود نگه داشته است، آن را مصادره کنید و آن کس که اطلاع داشت و خبر نداده بود را نیز همچون کسی که پول را وارد کرده بود، دشنام دهید و رسوا سازید.[افلاطون، 1953 صص 310 تا 11]» این چنین سخن گفتن، آشنا به نظر می‌رسد، این طور نیست؟ آن را در ذهن خود نگه دارید تا به سراغ ارسطو برویم، کسی که من بخش زیادی از این جلسه را به او اختصاص می‌دهم. ارسطو در واقع در روزگار جوانی‌اش شاگرد افلاطون بود. او از 384 تا 322 پیش از میلاد می‌زیست و همچون بسیاری از شاگردان در همه جا با معلمش هم‌رای نبود و بسیاری از آثارش در پاسخ به سیاست‌های پیشنهادی افلاطون بود. بسیار دشوار است که درباره اهمیت ارسطو در تاریخ اندیشه اقتصادی غلو کنیم و من امیدوارم شما را تا پایان این جلسه به این نظر متقاعد کنم، اما نمی‌توانم به شما قول دهم که همان لذتی که از خواندن افلاطون کسب می‌کنید، چه با او موافق باشید و چه خیر، از خواندن ارسطو هم کسب کنید، زیرا افلاطون یکی از حیرت‌آورترین نویسنده‌هایی است که تاکنون وجود داشته است. افلاطون از جهاتی یک شاعر است و همان طور که گفتم، چه شما با او موافق باشید چه نباشید، از خواندنش لذت می‌برید. در هر حال، ما اصل آثار ارسطو را در دست نداریم، تنها گزارش‌های دانش‌آموزانش را در دست داریم و گزارش‌های دانش‌آموزان همیشه عین واقعیتی که گفته شده است را روایت نمی‌کنند و همین‌طور ضرورتا خواندنشان لذت‌بخش نیست، اما با این همه، این ارسطو است و نه افلاطون که شما باید از میان یونانیان باستان به اثرش بر اندیشه‌های بعدی توجه کنید. الهی‌دانان قرون میانه معمولا به ارسطو تنها به صورت «فیلسوف» ارجاع می‌دادند. پیش از رنسانس، افلاطون اصلا به خوبی شناخته‌شده نبود در حالی که «فیلسوف،» مورد توجه بسیاری از نویسندگان فلسفه اخلاق از توماس آکویناس به این سو بود. حتی این روزها شما در تحلیل‌ها چیزهایی را می‌بینید که ته‌مانده قضایایی است که اول بار ارسطو هم در کتاب «سیاست»اش و هم در کتاب «اخلاق» مطرح کرد. ما با یک واکنش در برابر ارسطو مواجهیم. تا قرن شانزدهم و حتی قرن هفدهم او بر تفکر فلسفی، فلسفه اخلاق و غیره حاکم بود. پس از آن واکنشی شکل گرفت. شعر دریدن این واکنش را با کلماتی به یادماندنی انعکاس می‌دهد. باید پیش از خواندن این شعر چهار خطی توضیح دهم که ارسطو در محلی به نام استاگیرا متولد شد و عموما به «مرد استاگیرایی» خوانده می‌شد. دریدن می‌گوید: «درازناک‌ترین حکومت ستمگرانه‌ای که حاکم بوده است،حکومتی که نیاکانمان تسلیمش بودند، کسانی که چون به دنیا می‌آمدند، بردگان مرد استاگیرایی بودند، و مشعل او را تنها نور دنیایشان ساختند.» [دریدن، 1663/ 1961 ص 43] اما مشعل او به هیچ معنایی مشعل نبود، خصوصا در آن دوره خاص تاریخی. او بسیاری از موضوعات مطرح شده توسط افلاطون در کتاب «جمهوری» را مورد بحث قرار می‌دهد، ولی من تمایلی ندارم که آنها در این جلسه بسط دهم. افلاطون پیشنهاد کرده بود که در میان اولیای جامعه (برجسته‌ترین افراد که بر جامعه آرمانی حکمرانی می‌کنند) باید اشتراک زنان و فرزندان باشد. هیچ مردی نباید بفهمد که چه زنی را آبستن کرده است و هیچ زنی نباید بداند از که آبستن شده است. ارسطو به هیچ وجه فکر نمی‌کرد که این برنامه خوبی باشد. او فکر می‌کرد که این برنامه می‌تواند - نادانسته - منجر به زنای با محارم شود که از نظر او به وضوح گناهی شنیع بود. او فکر می‌کرد که مردم به هر حال وسوسه‌ می‌شوند که حدس بزنند چه کسی فرزند آنها است و شاید به او علاقه‌ای ویژه نشان دهند. در کل ارسطو از وضعیت معمول خانواده که در آن مشخص است هر کس فرزند کیست، حمایت می‌کرد. در مورد مالکیت مادی نیز افلاطون در کتاب «جمهوری‌،» اولیای جامعه را از آن محروم می‌کند؛ ارسطو در کتاب «سیاست»‌اش نظر افلاطون را مورد پرسش قرار می‌دهد و اگر شما آن بخش کتاب را بخوانید، سوابق فکری آن فیلسوفان و اقتصاددانانی را خواهید یافت که مالکیت خصوصی را برای قانون و نظم جامعه سودمند می‌دانند. ارسطو فکر می‌کرد که دارایی اگر در مالکیت کسی باشد و او از آن سود ببرد، بهتر مراقبت می‌شود تا اینکه با آن به عنوان امری مشترک رفتار شود. او می‌گفت و البته گفته او نماینده تمایلی ویژه در این روزها است که «چنین قانونی» - با اشاره به قانون افلاطون- : - «به نظر ظاهری خیرخواهانه دارد؛ انسان‌ها به راحتی به آن گوش می‌سپارند و به راحتی تهییج می‌شوند که باور کنند در اثر این رفتار عجیب، هر کسی دوست دیگری خواهد شد، خصوصا وقتی شرارت‌هایی که اکنون در حکومت‌ها هست، نقض عهد‌ها، برتری ثروتمندان و چیزهایی از این قبیل را برآمده از مالکیت خصوصی بدانند. این شرارت‌ها البته به خاطر علتی بسیار متفاوت است - تبهکاری ذاتی انسان. در واقع ما میان کسانی که همه‌چیز را به اشتراک دارند، نزاع‌ بیشتری می‌بینیم، هر چند تعداد کل آنها در مقایسه با افرادی که مالکیت خصوصی دارند، کمتر است.» [ارسطو، 1948 ص 25] این بیانی است که تاثیری قابل‌توجه در تاریخ داشته است، اما من قصد ندارم بیش از این درباره‌اش بحث کنم. از نظر ما اثر مهم ارسطو بر فضای «اندیشه» اقتصادی نبوده است، اگر بخواهیم از عبارت شومپیتر [1954، صص 38 تا 40] استفاده کنیم که اندیشه‌های عمومی نظام‌های اقتصادی را از تحلیل اقتصادی جدا می‌کند؛ تاثیر ارسطو بر «تحلیل» اقتصادی بوده است که این چنین به درازا کشیده است، اما شما باید توجه کنید که ارسطو، خود این ملاحظات را تحت عنوانی چون اقتصاد سیاسی یا اقتصاد به این معنایی که ما امروز به کار می‌بریم، به کار نمی‌برد. برای ارسطو اصطلاح «اقتصاد» به تدبیر امور منزل مربوط می‌شد و در بحث از تدبیر امور منزل و ارتباطش با بقیه جامعه است که این ملاحظات مهم رخ می‌نماید. اما پیش از آن‌ که من به سراغ ملاحظات مهم بروم، نمی‌توانم توجه شما را به این حقیقت جلب نکنم که ارسطو در بحثش پیرامون تدبیر امور منزل از برده‌داری حمایت می‌کند. چرا برده‌داری خوب است؟ - به نظر من استدلال او شدیدا گمراه‌کننده است - چون برخی مردم به دنیا می‌آیند که برده باشند - فرمان‌ ببرند - و دیگران به دنیا آمده‌اند تا فرمان برانند. او این بحث را حسابی به درازا می‌کشد. به وضوح این سوال در آتن به وجود آمده بود. برخی مردمان روشنفکر بودند - من کلمه روشنفکر را با پیش‌فرض ذهنی بسیار پررنگی به کار می‌برم - که نهاد برده‌داری را مورد سوال قرار داده بودند و ارسطو فکر می‌کرد که به عنوان یک فیلسوف اخلاق بر ذمه اوست تا توجیهی دست و پا کند. من فکر می‌کنم این توجیهات بسیار ضعیف و ناتوان بوده است، خصوصا وقتی می‌بینیم که بسیاری از یونانیان - و آدمی ظن می‌برد که خود ارسطو نیز - فکر می‌کردند که بسیاری از آنها به دنیا آمده‌اند تا فرمان برانند و بقیه جهان که آنها بربر می‌نامیدند، طبیعتی دیگر دارند و متناسب با فرمانبرداری هستند. اما در بحث‌های ارسطو یک توجه‌ هوشمندانه وجود دارد: او با کمی اطناب و به دور از هر اندیشه مدرنی، از این ضرورت حرف می‌زند که مردم برای آن که خواسته‌هایشان به نتیجه برسد نه تنها به دارایی‌های مادی نیاز دارند که باید مالک دارایی‌هایی انسانی باشند که همچون «ابزار» عمل می‌کند. پس از آن این فکر به ذهنش خطور می‌کند که با توجه به اینکه ابزارهای مادی باید بسیار پیچیده باشند تا بتوانند وظایف ساده‌ای که به برده‌ها محول شده است، انجام دهند، از آنجا که ماشین‌ها باید واقعا هوشمند باشند و چنان که خود او می‌گوید مثلا باید سه‌پایه‌ها (ابزاری برای تشریفات مذهبی) بتوانند خودشان به معبد خدایان وارد شوند؛ اگر ماشین‌ها بتوانند این چنین هوشمند شوند و خودشان حرکت کنند، آن وقت نیازی به برده‌داری نیست - این یکی از ملاحظات هوشمندانه‌تر او است. اما ما با ملاحظات او درباره پول و ارزش، کار داریم و این موضوعات را او در هنگام بحث از تدبیر امور منزل مطرح می‌کند. او دریافته بود که اگرچه تدبیر امور منزل در بدوی‌ترین وضعیتش می‌تواند با تهاتر و بدون وجود پول پیش رود، اما این احتمال وجود دارد که به محض اینکه امور پیچیده شوند، تهاتر جای خود را به مبادلات غیرمستقیم دهد - مبادله کالاها با پولی که خود با کالاهایی دیگر مبادله شده بود. او همچنین دریافته بود که مبادله غیرمستقیم نه تنها در خدمت تدبیر امور منزل است - خرید کفش و گوشت و لباس و غیره - بلکه می‌تواند به تجارت و مبادلات پیچیده‌تر نیز گسترش یابد؛ البته او همه این‌ بحث‌ها را قبیح می‌داند. اما او حس می‌کند که لازم است وارد این بحث شود؛ بنابراین می‌گوید - در حالی که دارد از فن کسب مال در یک خانواده بحث می‌کند -: «اما در مورد فن کسب مال؛ یک گونه از آن طبیعی است» - توجه می‌کنید که واژه طبیعی از خیلی خیلی وقت پیش به بحث‌های اقتصادی خزیده است - «و بخشی از تدبیر امور منزل به حساب می‌آید. ما باید ضروریات زندگی را از پیش تهیه کنیم، تدبیرکننده امور منزل باید انباری از مواد ضروری برای استفاده خانواده یا سرزمین فراهم کند [توجه کنید که منزل معنایی کلی دارد و تنها به یک خانوار محدود نمی‌شود]. اینها عناصر ثروت واقعی‌اند؛» - یک قضاوت ارزشی این جا به درون بحث می‌خزد - «مقدار دارایی‌های مورد نیاز یک زندگی خوب بی‌نهایت نیست؛ اگرچه سولون در یکی از شعرهایش می‌گوید: «هیچ حدی برای ثروت انسان تعیین نشده است.»»[ارسطو، 1948، ص 15] اما او چنین ادامه می‌دهد: «اما گونه‌ای دیگر از فن کسب مال نیز وجود دارد» - گونه غیرطبیعی - «که عموما و به درستی فن تولید پول خوانده می‌شود و در واقع این اندیشه را پیش می‌کشد که ثروت و دارایی هیچ حدی ندارد.» - ارجاع به سولون - «از آنجا که این گونه، رابطه‌ای نزدیک با گونه قبل دارد، اغلب با آن مشخص می‌شود، اما اگرچه اینها تفاوت زیادی ندارند، یکی هم نیستند. گونه‌ای که قبلا شرح داده شد، طبیعی است» - منظور فن کسب مال مربوط به تدبیر امور منزل است - «اما دیگری با تجربه و فن به دست می‌آید.» [همان، ص 16] پس از آن می‌گوید: «اجازه دهید، بحثمان را با ملاحظات زیر پی بگیریم»: - من ترجیح می‌دهم عین متن را برای شما بخوانم - «برای دارایی‌های ما دو استفاده هست: هر دو استفاده وابسته به ذات اشیا است، اما روش‌هایشان مختلف است، یکی استفاده شایسته است و دیگری استفاده ناشایست یا دست دوم. مثلا کفش می‌تواند برای پوشیدن استفاده شود، یا برای مبادله؛ هر دو، استفاده از کفش هستند. کسی که کفش را با پول یا غذا مبادله می‌کند، در واقع از کفش به عنوان اینکه کفش است استفاده نکرده است، اما این استفاده مناسب یا دست اول کفش نیست، زیرا کفش برای مبادله‌ شدن، ساخته نشده است. وقتی مبادله را به همه دارایی‌ها گسترش دهیم، همین حرف را در مورد هر دارایی دیگر نیز می‌توان زد. این جا ممکن است نتیجه بگیریم که خرده‌فروشی بخشی طبیعی از فن تولید پول نیست؛ چه اگر چنین بود، مردم [احتمالا منظور خرده‌فروش است] وقتی به اندازه کافی داشتند، دست از مبادله برمی‌داشتند. و در جامعه بدوی که تنها خانواده وجود دارد، این فن به وضوح هیچ استفاده‌ای ندارد و این فن تنها آن‌گاه مفید می‌شود که جامعه رشد می‌کند. زیرا اعضای خانواده اساسا همه‌ چیز را به اشتراک دارند؛ در یک جامعه با تقسیم‌شدگی بالاتر نیز هنوز بسیاری چیزها مشترک است، اما چیزهای مختلفی هست که افراد باید برای به دست آوردنشان با هم مبادله کنند؛ نوعی مبادله که هنوز در میان ملل بربر شایع است؛ آنها تنها ضروریات زندگی را با هم مبادله می‌کنند و نه چیزی بیشتر؛ مثلا نمک می‌گیرند و ذرت می‌دهند و چیزهایی از این قبیل. این نوع مبادله هنوز فن تولید پول نیست و در مقابل طبیعت قرار نمی‌گیرد، بلکه این نوع مبادله برای ارضای نیازهای طبیعی انسان لازم است. شکل دیگر و پیچیده‌تر مبادله از شکل ساده‌ترش برآمده است. وقتی ساکنان یک کشور وابسته‌تر به دیگران می‌شوند و آنچه لازم دارند را وارد می‌کنند و مازاد مصرفشان را صادر می‌کنند، ضرورتا پول استفاده می‌شود. از آنجا که ضروریات گونه‌گون زندگی به راحتی قابل جابه‌جایی نیستند، انسان‌ها توافق کردند که برای مبادلاتشان چیزی را به کار گیرند که ذاتا مفید است و به راحتی قابل استفاده در زندگی است، مثلا آهن، نقره و چیزهایی از این قبیل. به همین دلیل ارزش ابتدا با اندازه و وزن محاسبه می‌شد، اما در اثر گذشت زمان مردم مهری بر آن کوبیدند تا مشکل وزن را حل کنند و در عین حال ارزش را معین کنند.» [همان صص 16 تا 17] این اولین بار، لااقل تا آنجا که من می‌دانم، در آثار نوشتاری است که چنین گزاره‌هایی در مورد منشا پول ارائه می‌شود. میداس، افسانه مردی که به هر چیز دست می‌زد طلا می‌شد، در سوگ دخترش رابینز در بخش اول این سخنرانی که هفته گذشته منتشر شد گفته بود که ارسطو نظر خود را درباره پول و ارزش زیر مساله تدبیر منزل مطرح می‌کند. حال ادامه گزارش رابینز از بحث ارسطو را می‌خوانیم. ارسطو می‌گوید: «وقتی استفاده از سکه کشف شد، علاوه بر مبادله کالاهای ضروری، فنی دیگر نیز از دسته فنون پول درآوردن به وجود آمد به نام خرده‌فروشی؛ که شاید در ابتدا موضوعی ساده بود اما همین طور که مردم یاد گرفتند کی و کجا و با کدام معاملات می‌توان منفعت بیشتری تولید کرد، این فن نیز پیچیده‌تر شد. فن پول درآوردن که ریشه در استفاده از سکه دارد، عموما به عنوان فنی در نظر گرفته می‌شود که بیشترین ارتباط را با تحصیل پول و ثروت دارد... در واقع» - او از مسیر سخنش خارج شده بود تا چیزی دیگر بگوید - «از نظر بسیاری از مردم، ثروت تنها حجمی از سکه‌ است، زیرا فن پول درآوردن و خرده‌فروشی ربط وثیق با سکه دارد. دیگرانی اصرار دارند که پول سکه‌ای یک فریب محض است، چیزی که طبیعی نیست، بلکه تنها قرارداد است که اگر با کالایی دیگر توسط کاربران جایگزین شود، خود هیچ ارزش یا استفاده دیگری در زندگی روزانه ندارد.» [همان، ص 17] در اینجا به وضوح ارجاع به این اندیشه افلاطونی را می‌بینیم که مواد ذاتا بی‌ارزش به عنوان سکه استفاده می‌شود. و او می‌خواهد بگوید: همه اینها نادرست است. «کسی که جیبش از سکه پر است، ممکن است اغلب نیازمند غذاهای ضروری باشد.» [همان] و این جاست که شما با یکی از مشهورترین مثال‌های تاریخ اقتصاد روبه‌رو می‌شوید: «اما چه طور می‌توان مردی را ثروتمند دانست در حالی که غرق در فراوانی است[فراوانی چیزی غیر‌از غذا] و دارد از گرسنگی می‌میرد، همچون افسانه میداس که میل سیری‌ناپذیر او همه‌ چیز را به طلا تبدیل می‌کرد؟» [همان، صص 17تا 18] آیا درباره افسانه میداس شنیده‌اید که خدایان به او قول دادند هر چه بخواهد را برآورده می‌کنند و او خواست که همه چیز را بتواند به طلا تبدیل کند؟ و به خاطر دریافت این نعمت از گرسنگی مرد. ارسطو ادامه می‌دهد: «انسان‌ها به دنبال مفهومی بهتر از فن کسب ثروت و پول به جای تحصیل صرف سکه هستند و آنها حق دارند. زیرا ثروت طبیعی و فن طبیعی پول درآوردن دو چیز مختلف هستند.» [همان، ص18] اگر شما پول را برای تحصیل وسایلی که برای تدبیر امور منزل نیاز دارید، خرج کنید، مساله‌ای نیست، اما اگر شما به خرده‌فروشی بروید که ارسطو حسی تحقیرآمیز نسبت به آن دارد و به دنبال کسب منفعت از آن باشید، آن وقت شما از مسیر طبیعی و اخلاقی خارج شده‌اید و در فعالیتی افراط کرده‌اید که مثل فن تدبیر امور منزل ارزش ذاتی ندارد: «برخی اشخاص به این سمت هدایت می‌شوند که باور کنند پول درآوردن هدف تدبیر امور منزل است و هدف اصلی زندگی‌شان این است که خود را بدون محدودیت، وقف افزایش پولشان کنند یا به هیچ وجه پولی از دست ندهند. منشا این وضعیت در انسان‌ها این است که آنها فقط به دنبال زندگی هستند و نه به دنبال زندگی خوب و همان طور که خواسته‌های آنها بی‌حد و حصر است، این خواسته را نیز دارند که ابزارهای ارضای آن خواسته‌ها نیز باید بی‌حد و حصر باشد.» [همان] اما او می‌خواهد بگوید این خوشی می‌تواند «بیشتر باشد»: «آنها به دنبال فنی هستند که بیشترین خوشی را تولید کند و اگر آنها نتوانند رضایت خود را با پول درآوردن برآورند، فنون دیگر را به کار می‌گیرند و در عوض هر استعداد فکری را به خلاف طبیعتش به کار می‌گیرند. مثلا هدف از شجاعت، پول درآوردن نبوده است، بلکه برای ایجاد اطمینان بوده است؛ هدف فنون رزمی و ورزشکاری نیز چنین چیزی نبوده است؛ بلکه هدف از اولی پیروزی در جنگ و از دومی سلامت بوده است. با این همه برخی انسان‌ها هر کیفیت یا فنی را ابزاری برای پول درآوردن می‌کنند؛ این هدف آنها شده است و برای رسیدن به این هدف همه چیز باید به کمک گرفته شود.» [همان، ص19] او کمی اطناب به خرج می‌دهد و سپس با جمله‌ای جمع‌بندی می‌کند که اهمیت فوق‌العاده‌ای برای موضوعی دارد که من قصد دارم در تاریخ اندیشه اقتصادی در دوران میانه شرح دهم. او می‌گوید: «دو شیوه پول درآوردن، یکی چنانکه پیش از این گفتم، بخشی از تدبیر امور منزل است و دیگری خرده فروشی: اولی ضروری و قابل احترام و دومی گونه‌ای مبادله‌ است که الحق محل انتقاد است؛ زیرا غیر‌طبیعی است و رسمی است که در آن مردم با استفاده از دیگران منفعت کسب می‌کنند. منفورترین گونه رباخواری است که در آن از خود پول، کسب منفعت می‌شود و نه از استفاده طبیعی از آن. زیرا پول به طور طبیعی باید در مبادلات استفاده شود و نه برای افزایش منفعت [گرفتن بهره]. و این اصطلاح رباخواری... که [لغت یونانی‌اش] به معنای زایش پول از پول است از این رو برای گونه‌‌ای پول درآوردن به کار رفته است که فرزندان شبیه والدین هستند. به همین دلیل در میان همه گونه‌های پول درآورن، این غیرطبیعی‌ترینشان است.» [همان، ص20] حالا اگر شما به تاریخ اندیشه اقتصادی قرون میانه رجوع کنید که از جهاتی دیگر روشنگر است، این حکم ارسطو را خواهید یافت که متون مختلف - نه همه آنها - برآمده از کتاب مقدس آن را برای توجیه سبعانه‌ترین قوانین علیه دریافت «هر» بهره‌ای از سرمایه قرض‌داده شده، به کار گرفته‌اند. بعدتر به آنها خواهیم پرداخت. خوب، به آنچه ارسطو در کتاب «سیاست»‌اش گفته است، زیاد پرداختیم، اما ارسطو در کتاب «اخلاق»اش قصد دارد عملکردهای پول و پول درآوردن را مشخص کند و تو گویی او اصلا در کتاب «سیاست»اش هشداری سفت و سخت درباره محدودیت‌های پول درآوردن نداده است. پاراگرافی در «اخلاق» وجود دارد که شما می‌توانید در آن تحلیلی ژرف از پول ببینید. ارسطو در کتاب «اخلاق» همچنان در مقام یک فیلسوف اخلاق درباره عدالت و عدالت در مبادله صحبت می‌کند - مبادله معکوس. او می‌گوید که برای آنکه مبادله بتواند عادلانه باشد، ضروری است «ارزش‌هایی» که مبادله می‌شود، برابر باشند و برای اینکه ارزش‌های مبادله‌شده با هم برابر باشند، باید معیاری مشترک برای ارزش‌گذاری وجود داشته باشد. «این دلیل اختراع پول است. پول گونه‌ای [کالای] واسطه یا ابزار است؛ زیرا می‌تواند هر چیزی را اندازه بگیرد و در نتیجه کم یا زیاد چیزهای دیگر را جبران کند، مثلا می‌تواند تعداد کفش‌هایی که برابر با یک خانه یا یک وعده غذا است را مشخص کند. بنابراین برای یک کفاش و یک بنا باید مشخص ‌شود که چند کفش با یک خانه برابری می‌کند؛ در غیر‌این صورت هیچ معاشرت یا مبادله‌ای در کار نخواهد بود، اما این غیرممکن است مگر آنکه کفش‌ها و خانه یا وعده غذایی به نحوی قابل برابرسازی باشند. اینجا است که ضرورت وجود یک معیار جهانی اندازه‌گیری همان‌طور که قبلا گفته شد، دیده می‌شود. این معیار در واقع تقاضا برای خدمات مشترک است که جامعه را متحد نگه می‌دارد. [ارسطو، 1948، ص 27] عنوان اولین فصل کتاب درسی مقدماتی که در موسسه‌ای که من در آن دانشجو بودم استفاده می‌شد - کتاب «ثروت» کانان [1919] - بود: «کنترل قدرت تقاضا.» ارسطو می‌گوید: «پول نماینده‌ای به رسمیت شناخته شده برای این تقاضا است» که جامعه را متحد نگه می‌دارد.[ارسطو، 1948، ص27] پس از آن او چنین ادامه می‌دهد که پول نه تنها برای مبادلات کنونی مفید است که: «از نظری برای مبادلات آتی نیز مفید است؛ [پول] گونه‌ای [کالای] امن است که ما اگر اکنون چیزی نخواهیم، [پول معادلش را] مالک می‌شویم تا بتوانیم وقتی به آن چیز نیاز داشتیم، تحصیلش کنیم؛ زیرا اگر کسی پول داشته باشد باید در توان او باشد که هر چه می‌خواهد تحصیل کند.... بنابراین پول چیزی است که اشیا را با تناسب‌پذیر کردن، برابر نهاد می‌کند و همین‌طور که همکاری بدون مبادله غیرممکن است، مبادله، خود بدون برابرنهاد و برابرنهاد بدون تناسب‌پذیری غیرممکن است.» [همان، ص28] همه این مدعیات ارسطو اثری دیرپا در تاریخ اقتصاد داشته است و تا دوران پتی در پایان قرن هجدهم یا آدام اسمیت و هیوم، کسی چنین فشرده و مختصر درباره عملکرد پول حرفی نزده‌ است؛ بنابراین من فکر می‌کنم شما باید نمره بالایی به ارسطو بدهید به این دلیل که برای اولین بار به این قضایا - که احتمالا برای بسیاری از شما پیش‌پا‌افتاده و بدیهی به نظر می‌رسد - فکر کرده است. او همچنین به خاطر برخی توجهات به اصل نزولی بودن مطلوبیت نهایی شهرت یافته است - در نسخه‌ای کمتر شناخته‌شده از کتاب «موضوعات» [1960] او که پس از ظهور مکتب اتریشی توسط یک محقق آلمانی به نام کروز [1905] نقل شده است، اما من فکر می‌کنم این نکته‌ای حاشیه‌ای است. او به وضوح جرقه‌هایی فکری را به راه انداخته است که خودشان را در آثار نویسندگان بعدی نشان داده‌اند؛ اگرچه در مسیری مبهم و ناروشن. بر عهده من نیست که قضاوت کنم این از اعتبار او می‌کاهد یا به آن می‌افزاید که مثلا میان ارزش استفاده و ارزش مبادله تمییز گذاشته است، تجارت را محکوم کرده است یا بهره گرفتن را محکوم کرده است؛ نظراتی که درست یا غلط اثری عظیم پس از او گذاشته است. خوب، من فکر می‌کنم برای کلاسی در این سطح نیاز نیست تا ما به سراغ مراجع ناروشن برویم تا مسائل اقتصادی دوران یونان باستان را در آنها نیز بررسی کنیم. اندیشه‌های اقتصادی جهان رومی بسیار اندک است. این یکی از شگفتی‌های تاریخ است که روم بر خلاف آتن که امپراتوری کوچکش را از دست داد، بر کل تمدن غرب سلطه یافت. این امپراتوری بر نژادها و مناطق زبانی مختلفی حاکم بود؛ همه آنها به یک شکل در آمده بودند، یا شهروند رومی بودند یا برده رومی. آنها فعالیت‌های حکومتی و ساخت و سازهای سنگینی داشتند. جاده‌ها هموار کردند، پل‌ها ساختند و استفاده‌های مختلف از پول و اعتبار کردند، اما هیچ تفکر و تعمق بیشتری راجع به اقتصاد در میان رومی‌ها شکل نگرفت. آنچه از رومی‌ها به ما رسیده است بحث‌های عمیق و شدیدا اثرگذار پیرامون نهاد مالکیت است که همه در میان حقوق‌دانان رومی مطرح بود و نه کسانی که به ارتباطات اقتصادی جامعه می‌اندیشیدند. خوب، در مورد مسیحیت چه می‌توان گفت؟ مسیحیان نخستین هیچ تعمق جدیدی پیرامون مسائل اقتصادی نکردند؛ تنها به این دلیل ساده که مسیحیان پایبند به عهد جدید - که آن را از زبان خود مسیح شنیده بودند - معتقد بودند که پایان جهان از آن آنها است و هیچ وجهی ندارد که به فردا بیندیشند یا درباره مناسبات اقتصادی جامعه تعمق کنند. نوعی ریاضت در فصل‌های اول کتاب «اعمال رسولان» مشاهده می‌شد که در آن برخی مسیحی‌ها دارایی‌های خود را به اشتراک می‌گذاشتند. احتمالا همه شما داستان یهوه و سفورا را شنیده‌اید که وانمود کردند همه اموالشان را به اشتراک گذاشته‌اند، اما در واقع برخی از آنها را پنهان کرده‌ بودند و در اثر اتفاقات معجزه‌آسایی به خاطر دروغگویی‌شان مصیبت دیدند و مردند، اما در کل هیچ تفکر خاصی پیرامون اقتصاد در مسیحیت نخستین مشاهده نمی‌شود. به هر حال در قرون بعدی تجارت و اقتصاد پولی تقریبا برچیده شد، مردمی از آسیا و آفریقای شمالی بر امپراتوری روم غلبه کردند و مدیترانه بر تجارت دریایی بسته شد، اما اندک اندک با ثبات یافتن جامعه و پس از قرون تاریک در قرون دهم، یازدهم، دوازدهم و سیزدهم، شما کم‌کم احیای تجارت و بازرگانی را مشاهده می‌کنید و تفکرات پیچیده اقتصادی بروز می‌یابند، اما فیلسوفان مسیحی این دوره از نظرگاهی متفاوت نسبت به فیلسوفان یونانی به مساله پرداختند. فیلسوفان یونانی در پی بهترین حکومت بودند - «جمهوری» افلاطون در پی حکومت آرمانی بود و ارسطو در پی بهترین حکومت قابل دسترس بود، اما فیلسوفان اسکولاستیک بسیار بیشتر روی وظیفه فردی متمرکز بودند و به این می‌پرداختند که یک مسیحی باید چه کارهایی بکند و چه کارهایی نباید بکند - در آن روزها حکومت‌ها اندک اندک به شکل مدرنشان بروز می‌یافتند. مثلا اگر شما به کتاب «الهیات مختصر» قدیس توماس آکویناس - که هنوز برای بسیاری از کاتولیک‌ها بهترین و آخرین حکمت الهیاتی به حساب می‌آید - نظری بیفکنید، بخشی را خواهید یافت که به مسائل اقتصادی پرداخته است، اما به شیوه‌ای که برای بسیاری از ما عجیب و غریب می‌نماید. اولین جمله آن چنین است: «در ادامه به گناهانی می‌پردازیم که مجبوریم به خاطر مبادلات اختیاری بدان مبتلا شویم...» [آکویناس، 1948، ص 53]


ارسال محتوا به دوستان نظرات خود را در رازنامه ثبت کنید                به اشتراک گذاری محتوا در فیسبوک به اشتراک گذاری محتوا در گوگل پلاس به اشتراک گذاری محتوا در لینکدین به اشتراک گذاری محتوا در توی تر

مشخصات ثبت اطلاعات

مدیریت رازنامه

مدیریت رازنامه

تاریخ ثبت:
1390/05/22
بروزرسانی:
1390/05/29
آخرین مشاهده:
1403/08/28

نظرات و پیشنهادات


دریافت آخرین اطلاعات رازنامه
با ثبت پست الکترونیکی خود و یا دوستان خود همیشه از آخرین اطلاعات سایت آگاه شوید.

دریافت آخرین اطلاعات رازنامه

پرسش ها و پاسخ ها

    با عرض سلام و خسته نباشید در صورتی شرکتی به عنوان اسپانسر با ما مشغول فعالیت باشد از نظر اداره مالیاتی پول های واریزی از طرف اسپانسر به چه صورت شناسایی میشود ؟ آیا معاف از مالیات است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    باسلام من کاردان دامپزشکم باشراکت مرغداری خریدیم مرغدار نمونه کشور شدم سرم کلاه گذاشتن مرغداری رو فروختن .میخوام کار شروع کنم نمیدونم چیکار باید بکنم.از مردم فراری شدم میترسم با هر کس کار کنم سرم کلاه

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام،وقت بخیر زمانی که لیست تعدیل حقوق تهیه می گردد و حقوق و عیدی از مالیات معاف می گردند در سیستم حسابداری چطور باید مالیات حقوق را کسر کرد متشکرم

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام وقت بخیر من دوتا حساب دارم به نام پیش دریافت عوارض و ارزش فزوده و پیش پرداخت عوارض و ارزش افزود موقع پرداخت ارزش افزوده و عوارض چطوری سند بزنم و این که چرا تفاوت ارزش افزوده خرید من و ارزش ا

    مانوئیل یوحنائی
    مانوئیل یوحنائی ( حسابداری مالی و مالیاتی -حسابداری صنعتی - حسابرسی - حسابرسی داخلی  )

    سلام ، وقت بخیر نحوه سند زدن پرداختی بیمه تامین اجتماعی به چه صورته ؟ بدون این که تو لیست حقوق و دستمزد بیام ه صورت جداگانه چطوری ثبت بزنم؟

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام به مشاور محترم من تازه دیپلم در رشته حسابداری گرفته ام نمی دانم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهم یا خیر ؟ با توجه به اینکه بیکاری در مقطع دانش آموختگان عال زیاد است چه کنم ؟ لطفا" رهنمایی بفرمائید

    عیسی ذوقی
    عیسی ذوقی ( مشاور بازرگانی، مالی ومالیاتی  )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت جنابعالی چنانچه پروانه بهره برداری کارگاه یا کارخانه ای که در شهرک صنعتی به نام فرد باشد ولی همین شخص مدیرعامل شرکتی باشد که در همان کارگاه مشغول تولید است و برای آن شرکت دفاتر قانونی تهی

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت استاد محترم برای آموزش کارکنان در دوره آموزشی اکسل در حسابداری میخواستم ببینم چطوری باید با شما هماهنگی کنیم. با تشکر

    مهدی مقدسی
    مهدی مقدسی ( مشاوره مالی ،حسابداری و حسابرسی مالی و مالیاتی ،قانون مالیات های مستقیم. اکسل .قوانین بازار سرمایه، )