منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-08 |
نویسنده: | والتر ویلیامز | مترجم: | حسین راستگو |
چکیده: | |||
آنچه در کتابهای تاریخ درس داده نمیشود، این است که رکود بزرگ را یک شکست بزرگ دولتی به بار آورد. |
|||
افسانههای اقتصادی و مسائل بیربط استیوهان که استاد اقتصاد کاربردی در دانشگاه جانزهاپکینز بالتیمور و عضو ارشد موسسه کاتو در واشنگتن است، مطالب فراوانی را برای مجله فوربس مینویسد. پروفسورهانکه مقاله خود با عنوان «هو در برابر سارکوزی» (Globe Asia، نوامبر 2009) را با یک هشدار آغاز میکند؛ هیچ قانونی مطمئنتر و قابل اتکاتر از قانون 95 درصد وجود ندارد: 95 درصد از آنچه درباره علم اقتصاد و مسائل مالی میخوانیم، یا غلط است یا بیربط. این مقاله واکنش چینیها به بحران مالی را با واکنش فرانسویها مقایسه میکند، اما تمرکز اصلی آن بر افسانهها و توهمات اقتصادی است. هانکه میگوید که پرتکرارترین گزاره درباره ریشه بحران بزرگ آمریکا این است که این بحران به خاطر سقوط بازار سهام در اکتبر سال 1929 پدید آمد. چگونه؟ در آوریل سال 1930 بازار سهام به سطح پیش از سقوط بازگشته بود. آنچه در کتابهای تاریخ آموخته نمیشود، این است که ریشه رکود بزرگ یک شکست بزرگ دولتی بود. پراهمیتترین بخش از این ناکامی، فعالیتهای فدرالرزرو بود که به کاهش 25 درصدی عرضه پول انجامید. بعد کنگره تحت عنوان نجات مشاغل، قانون اسموت-هاولی را در ژوئن 1930 تصویب کرد که بر پایه آن تعرفه بارشده بر کالاهای وارداتی به آمریکا بیش از 50 درصد افزایش مییافت. کشورهای دیگر نیز به مقابله با این اقدام آمریکا برخاستند و تجارت جهانی سقوط کرد. نرخ بیکاری در آمریکا از 8 درصد در 1930 به 25 درصد در 1933 افزایش یافت. در 1932 دولت هربرت هوور و کنگره که بیشتر اعضای آن از دموکراتها بودند، بزرگترین افزایش مالیاتها در تاریخ آمریکا را اعمال کردند و حداکثر نرخ مالیات بر درآمد را از 25 به 63 درصد رساندند. دولت روزولت با تصویب قانون نیودیل که اقتصاد را در سطح گستردهای زیر نظارت خود میآورد، این سیاستهای ویرانگر را ادامه داد و دامنه رکود بزرگ را تا بعد از جنگ جهانی دوم گسترده کرد. آیا سیاستمداران امروزی و مشاوران اقتصادیشان چیزی را از سیاستهای آن سالها (سیاستهایی که آنچه را که افتی کوتاه و ناگهانی در اقتصاد بود، به مسالهای 16 ساله بدل کردند) آموختهاند؟ پاسخ این است که آنچه سیاستمداران کنونی و مشاورانشان از رخدادهای آن روزها یاد گرفتهاند، بسیار اندک است. به باور پروفسورهان که مهمترین عاملی که هم رکود بزرگ و هم این آخرین سقوط اقتصادی را به بار آورده، فدرالرزرو است که خود را دستگاه ناظر بر ریسک در اقتصاد آمریکا و تنظیمکننده آن میداند. به قول هانکه، دنیا وارونه شده، چه این که فدرالرزرو خود ریسک فراگیر اقتصاد آمریکا است. بیایید نگاهی کوتاه به تاریخ بیندازیم. بین سالهای 1787 و 1930 آمریکا هم مواردی از سقوط اقتصادی ملایم و هم نمونههای شدیدی از آن را که از یک تا هفت سال طول کشیدهاند، به چشم دیده. در این فاصله، هیچ گاه چنین اندیشهای وجود نداشت که کنگره یا رییسجمهور باید در اقتصاد دخالت کرده و بستههای محرک، برنامههای اشتغالزایی یا کمکهای بزرگ به شرکتها را تصویب کنند. شاید دلیل این که هیچ کس به فکر انجام چنین کاری نمیافتاد، این بود که بر پایه قانون اساسی هیچ هیاتی برای انجام این کار وجود نداشت. این دولتهای هربرت هوور و فرانکلین روزولت بودند که در دامنهای وسیع و بر خلاف قانون اساسی به دخالت در اقتصاد نشستند و به کمک دادگاه عالی بههراسافتاده و بیفکر آمریکا، آنچه را که میتوانست نزول ناگهانی دو یا سه سالهای در اقتصاد این کشور باشد، به طولانیترین رکود تاریخ آن بدل کردند. پروفسورهانکه میگوید درسی که باید از تاریخ چرخههای تجاری آموخت، این است که بعد از سقوطهای شدید اقتصاد، اگر آن را به حال خود رها کنیم و بگذاریم روند طبیعیاش را طی کند، بهبودی سریع پدیدار خواهد شد و اوضاع به تندی تغییر خواهد کرد. رکود سال 1921 نمونه خوبی است که در آن قیمتهای عمدهفروشی، تولید صنعتی و اشتغال در بخش تولیدات کارخانهای 30 درصد یا بیشتر کاهش یافتند و در میانه این سال به پایینترین مقدار خود رسیدند. دستکم بر پایه سنجههای امروزی، دخالتهای دولتی اندکی در این میان انجام شد، اقتصاد به گونهای طبیعی بهبود یافت و در ماههای نخست سال بعد به کلی بهبود یافته بود. در یک کلام، این اندیشه که بروکراتهای دولتی دانش کافی برای مدیریت اقتصاد را دارند، اوج نخوت است و همان چیزی است که فردریشهایک، برنده جایزه نوبل اقتصاد آن را «غرور کشنده» میخواند. * متولد سال 1936 در فیلادلفیا. دارای مدرک کارشناسی اقتصاد از دانشگاه ایالتی کالیفرنیا (1965)، مدرک کارشناسی ارشد (1967) و دکتری (1972) در اقتصاد از دانشگاه کالیفرنیا در لسآنجلس منبع: کاپیتالیسم مگزین |