منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-05-01 |
نویسنده: | مترجم: | سریما نازاریان | |
چکیده: | |||
یک متفکر کل نگر فردی است که سیستمها را نه تنها شامل مجموعهای از اعضا که شامل ارتباطات میان قسمتها هم میبیند و فکر میکند که مشخصات یک سیستم به عنوان یک کل، تنها مجموع مشخصات اعضای سازنده آن نیست |
|||
تفکر کل نگر . این نوع تفکر به ما کمک میکند که کل تصویر را با هم ببینیم و با جزئیات گیج نشویم. چرا تفکر کل نگر مهم است؟ • یک فرد کل نگر میداند که برخی مواقع یک سیستم ساده (سیستمی که تعداد عناصر آن کم است) ممکن است به دلیل برخی ارتباطات میان عناصر سازنده آن رفتار های بسیار پیچیدهای از خود نشان دهند. در مقابل، فردی که کلنگر نیست، زمانی که از یک سیستم ساده یک رفتار پیچیده میبیند، فکر میکند که یا برخی عناصر پنهان که در میان عناصر شناخته شده نیستند مسوولاین رفتارند، یا اینکه این رفتار به دلیل یک فشار خارجی ایجاد شده است. • یک فرد کل نگر میداند که برای اینکه سیستمی عملکرد بهتری داشته باشد، فقط بهتر عمل کردن اعضای سیستم به خودی خود لازم یا کافی نیست. برخی مثالها کمک میکنند که موضوع روشنتر شود. مثال 1: در برخی مواقع زمانی که دو دانش آموز در انجام دادن کاری با یکدیگر هم گروه میشوند، به نسبت زمانی که قرار باشد هر کدام از آنها آن کار را به صورت فردی انجام دهند، عملکرد ضعیفتری از خود نشان میدهند. برای این موضوع ممکن است دلایل متفاوتی وجود داشته باشد. در اینجا یکی از این دلایل را که با تفکر کلنگر ارتباط بیشتری دارد بیان میکنیم. تصور کنید که دانش آموزی توانایی انجام دادن کاری را به بهترین صورت ممکن دارد. اگرچه او تنها در صورتی از این توانایی استفاده میکند که باور داشته باشد که این کار در هیچ حالت دیگری به خوبی انجام نمیشود. اگراین دانش آموز با یک دانش آموز ضعیف در انجام دادن این کار هم گروهی شود، دراین صورت این کار به خوبی انجام میشود. حالا اگر همین دانش آموز با دانش آموز دیگری که مشخصاتی مانند خودش دارد هم گروه باشد، دراین صورت نباید انتظار داشته باشد که خروجی کار قانعکننده باشد. مثال 2: فقدان انگیزه و مهارت هر دو برای یک سازمان بسیار خطرناک هستند. فردی که کل نگر نیست، احتمالا فرض میکند که سازمانی که هیچ کدام از این تواناییها را نداشته باشد، بیشتر از سازمانی که تنها یکی ازاین تواناییها را ندارد در خطر است. یک متفکر کل نگر در مقابل، به چنین فرضی شک میکند. برای مثال، یک فرد کل نگر ممکن است عقیده داشته باشد که سازمانی که فقط فاقد مهارت است، بیشتر از سازمانی که فاقد مهارت و انگیزه است در خطر است، چرا که بدون داشتن دانش و مهارت لازم سازمانی ممکن است جهت درست را پیدا نکند و به این ترتیب از اهداف سازمانی دور شود. در چنین موقعیتی، سازمان هر چه با انگیزه تر باشد، از اهداف سازمانی دورتر میشود. چنین سو تفاهمیدر مورد چیزی که یک سازمان به آن نیاز دارد در میان بسیاری از رهبران و استراتژیستها رایج است. بنابراین، همان طور که این مثال نشان میدهد، تفکر کل نگر میتواند در بسیاری از کارهای مهم در دنیای واقعی به ما کمک کند. یک متفکر کل نگر با دیدن رفتارهای پیچیده از یک سیستم با عناصر ساده بهاین نتیجه نمیرسد که یک عامل خارجی دراین میان نقش داشته است. حتی در مواقعی که او دقیقا نمیداند که سیستم به تنهایی چگونه میتواند چنین رفتاری را ایجاد کند، وجود چنین پیچیدگیای را غیر ممکن نمیبیند. بحث 1. یک مثال معروف تفکر کل نگراین است که زمانی که قطعات یک اتومبیل را از هم باز کنیم، اتومبیل دیگر حرکت نمیکند. بنابراین چیزی بیشتر از تنها مجموعه قطعات است که اتومبیل را به حرکت میاندازد. این چیز اضافه، ارتباط میاناین اجزا است. بسیاری از متخصصان تفکر کل نگر ازاین مثال برای نشان دادن تفکر کل نگر استفاده میکنند؛ اما این نکته نباید باعث شود که یک آموزنده این نوع تفکر فرض کند که درک کردن این مثال و مثالهایی ازاین قبیل معادل مهارت پیدا کردن در تفکر کل نگر است. همه این مثالها را میفهمند. فردی در تفکر کل نگر مهارت دارد که میتواند جاهایی از این تفکر استفاده کند که دیگران نمیتوانند. بسیاری از آموزندههای این تفکر هستند که هنوز در تفکر کل نگر مهارت پیدا نکردهاند ولی همیشه راجع به مثال اتومبیل صحبت میکنند. این یکی از مواردی است که فارستر از آن به عنوان تفکر سیستمیظاهری یاد میکند. 2. تفکر کل نگر به معنای توجه نکردن به اجزای یک سیستم نیست، بلکه به معنایاین است که علاوه بر قطعات به روابط هم توجه شود، نه اینکه به جای قطعات به روابط توجه شود. |