منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-28 |
نویسنده: | دیوایت لی | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
این باور شایع که بازارها غیراخلاقی عمل میکنند، دلیلی قوی بر این ادعا است که آنها بسیار کم فهمیده شدهاند و بسیار کمتر قدر دانسته شدهاند. بر این باور به راحتی نمیتوان غلبه کرد. |
|||
اقتصاد مراقبت و اشتراک مساله بنیادی این است که حس غریزی ما نسبت به اخلاق که من آن را اخلاق بزرگوارانه (اخلاق مراقبت و اشتراک) مینامم، پذیرش معیوب بودن بازارها از جهت اخلاقی را ساده میکند. علاوه بر این آنچه اقتصاددانان برای توضیح مهمترین مزیت بازارها بیان میکنند، تمایل غریزی شنوندگان برای غیراخلاقی دیدن آنها را تقویت میکند. اگر اقتصاددانان منبع این عداوت را نشناسند و اعتراف نکنند که این عداوت مبتنی بر یک اخلاق ستودنی است - البته اخلاقی ستودنی که وجودش برای پیشرفت بازار بنیادی نیست - غلبه بر دیدگاهی که میگوید بازار غیراخلاقی است، پیشرفت کمی میتواند داشته باشد. این مایه تاسف است زیرا میتوان برای بازارها اخلاقی قدرتمند دست و پا کرد. بازارها مبتنی بر اخلاقی هستند که من دوست دارم آن را اخلاق بازار بنامم؛ این اخلاق کمک میکند تا کنشهایمان را مبتنی بر الگویی جهانی از همیاری متقابل جهتدهی کنیم؛ به نظر میرسد این همیاری متقابل نتیجه اخلاق بزرگوارانه باشد، اما در واقع این نتیجه با چنین اخلاقی حاصل نمیشود. از آنجا که اخلاق بازار فاقد خواهش غریزی است، عموما حمایتی گسترده از تلاشهایی صورت میگیرد که قصد دارند نظم اقتصادی اخلاقیتری را با جایگزینی اخلاق بزرگوارانه به جای اخلاق بازار خلق کنند. این تلاشها به نحوی اجتنابناپذیر منافع هر دو چارچوب اخلاقی را میفرساید و رویهمرفته کل اخلاق اقتصاد را فرو میکاهد. من امیدوارم بتوانم تفاوت میان اخلاق بازار و اخلاق بزرگوارانه را نشان دهم و تاکید کنم که هر کدام از این چارچوبهای اخلاقی مکمل دیگری در مشارکت برای ایجاد نظم اجتماعی اخلاقی هستند، اما تنها اگر آنها به کنشهای انسانی مخصوص به خود محدود شوند. اخلاق بزرگوارانه مراقبت و اشتراک ما به طور غریزی اخلاق را مراقبت شخصی و اشتراک با دیگران میدانیم. این چارچوب اخلاقی میتواند به اختصار، ارضاکننده سه شرط زیر تعریف شود: 1) کمک کردن عمدی؛ 2) عمل مبتنی بر ایثار شخصی؛ 3) کمک به افراد یا گروههای قابلشناسایی. رفتار بر اساس این چارچوب به وضوح برای سلامت گروههای کوچکی که در آنها ارتباط شخصی نزدیک است، همه با شرایط آشنا هستند و همه نگران یکدیگرند، مفید است. ما بخش زیادی از تاریخ تکاملیمان را در قبیلههای شکارچی/دانهچینی گذراندهایم که رفتارشان بر تعریف قبلی منطبق است، بنابراین اخلاق بزرگوارانه ارتباطی وثیق با هیجانات ما دارد. حضور یا غیبت آن اثراتی قابلپیشبینی بر چگونگی نگاه ما به رفتار و انتظامات اجتماعی دارد. کتاب محبوب چارلز دیکنز به نام سرود کریسمس که در سال 1843 منتشر شد، نمایشدهنده هیجانات روانی برای مراقبت عمدی و اشتراک با مردم قابلشناسایی به بهای گذشتن از خواستههای شخصی است. ابنزر اسکروچ به عنوان فردی «زورگو، وحشی، زورگیر، اهل دعوا، حریص و بزهکار» معرفی میشود که هیچ توجهی به مستخدمش باب کراچیت، خانوادهاش یا هر کس دیگر ندارد، اما پس از آنکه اسکروچ با روح شریک قدیمیاش و سه روح دیگر در روز کریسمس رویارو میشود، اخلاقش را تغییر میدهد. او شادی واقعی را در مراقبت درمانی از تیم کوچولو، پسر فلج کراچیت مییابد، حقوق باب را بالا میبرد و در کل، ثروتش را به نفع دیگران خرج میکند. جذابیت اخلاق بزرگوارانه کاملا قابلفهم است. روابط ما با خانواده و دوستانمان در آن ریشه دارد و آفریننده بزرگترین شادیها و بامعناترین و رضایتبخشترین لحظاتمان است. باید تاکید شود که اخلاق بزرگوارانه با عملکرد درست اقتصاد بازار هیچ منافاتی ندارد. موفقیت در مبادلات بازار وابسته به حساسیت نسبت به دیگران است. به نظر میرسد این حساسیت در پس پشت معاملات بازار ریشه دوانده است. هرب گینتیس بر اساس دادههای تجربی از چند کشور که در میزان همیاریشان با بازارهای جهانی اختلاف زیادی وجود دارد، نتیجه میگیرد که «جوامعی که از بازارها زیاد استفاده میکنند، فرهنگ همیاری، انصاف و احترام به افراد در آنها رشد کرده است.» اخلاق بازار اخلاق بازار بسیار معتدلتر است و کمتر با هیجانات روانی همراه است؛ در واقع کمتر به نظر میرسد که سزاوار باشد نام «اخلاق» بر این چارچوب گذاشت و در عوض این طور دیده میشود که اخلاق نامیدن این طرز رفتار تنها توجیهی برای رفتاری است که عموما غیراخلاقی خوانده میشود. این اخلاق را میتوان پیروی از قواعد و هنجارهای عمومی مبادلات بازار تعریف کرد: چیزهایی مثل حقوق مالکیت، احترام به قراردادها، آسیب نرساندن به دیگران با تجاوز به حقوق مشروعشان و توقع بیجا با استفاده از زور و فریب. اخلاق بازار با توجه به آنچه که آدام اسمیت در ثروت ملل میگوید با «خونسرد نشستن و کاری نکردن» به دست میآید. در عین حالی که بازار نسبت به کسانی که ما با آنها مبادلات شخصی داریم، مهربان و مراقب است، اما اکثر مبادلاتی که ما از آن نفع میبریم، مبادلاتی غیرشخصی است؛ ما عموما کسانی که آن سوی مبادله هستند را نه میشناسیم و نه نگران آنها هستیم. از آنجا که این مبادلات غیرشخصی، منافع بسیاری میآفرینند که بدون خودآگاهی ظاهر میشوند، مردم کمتر به آن منافع یا اخلاق بازاری فکر میکنند که بدان وابستهاند. البته مردم گهگاه به بازارها فکر میکنند، اما این توجه کمتر با قدردانی به خاطر منافعی که کسب کردهاند، همراه است. معمولا مردم وقتی راجع به بازارها فکر میکنند که توسط بازار اذیت میشوند - مثلا در قبال کسب درآمد، نیازها به ما «تحمیل» میشود - و در پی آن است که کسب منفعت ممکن میشود. تعداد کمی از ما وضعیتهای آزاردهنده را به منابع بسی بزرگتری که در پیاش میآیند ربط میدهیم، خصوصا وقتی میبینیم که در ظاهر عدهای منافع کلانی از همان وضعیتی کسب میکنند که در ظاهر برای ما بدتر بوده است. در این شرایط ساده است که نتیجه بگیریم که ما گرفتار حرص بیجهت دیگرانیم. حال چه قدر ساده است که باور کنیم چیزی غیراخلاقی در این نظام اقتصادی وجود دارد که نه تنها حرص را مجاز میشمرد که به آن پاداش نیز میدهد. وقتی اقتصاددانان در جهت دفاع از هیجانانگیزترین خصیصه بازار برمیآیند، معمولا از آدام اسمیت کمک میگیرند اما روششان دیدگاهی را تقویت میکند که میگوید بازارها در بهترین حالت فاقد اخلاق هستند. اسمیت اخلاق بزرگوارانه را فهم و از آن قدردانی کرده است و این را کسی که نظریه احساسات اخلاقی، کتاب نخست او را خوانده باشد، به خوبی میداند. البته این برای کسی که تنها استدلال «دست نامرئی» اسمیت برای بازارها را در ثروت ملل دیده است، ناشناخته است. مزیت بازارها، بر اساس رای اسمیت، این است که مردم با پیگیری منافع خود در بازار، به صورت غیرعمد موجب ترفیع بیشتر منافع عمومی(یعنی منفعتی که از آن هیچ شخص خاصی نیست) میشوند تا اینکه از روی عمد بخواهند چنین کنند. این استدلال هر نیازی به اخلاق بزرگوارانه را به فراموشی میسپارد و صورتی که اقتصاددانان، این استدلال را ارائه میدهند، راه را برای مردم هموار میکند تا به غلط نتیجه بگیرند که استدلال به نفع بازار، مراقبت و اشتراک شخصی را که ریشه در روابط خصوصی ما دارند، ممنوع میکند. من پیشنهاد نمیکنم که اقتصاددانان تبیین دست نامرئی را کنار بگذارند، اما اقتصاددانان برای اینکه از اخلاق بازار دفاع کنند، باید تمایل مردم به مرخص کردن منافع بازار به خاطر شکست ظاهری اخلاق را درک کنند و با نشاندادن ناتوانی اخلاق بزرگوارانه در رسیدن به نتایج مطلوبی که از آن انتظار دارند، با آن مقابله کنند. تقاضای بیش از ظرفیت از اخلاق بزرگوارانه این باور که بازارها غیراخلاقی هستند، موجب شده است که بسیاری به منافعی که از آنها کسب میشود توجه نکنند یا آن را رد کنند. مثلا در حالی که بسیاری از مردم به انبار کردن ارزش میدهند، چون موجب اطمینان از دسترسی به کالاها و منابع، در گذر زمان میشود، متفقالقول از دلالان انتقاد میکنند؛ یعنی از کسانی که رفتار سودجویانه آنها این را ممکن ساخته است؛ این تناقض این حدس را تقویت میکند که بسیاری از مردم نمیدانند که این منافع، نتیجه بازار است. حتی کسانی که نسبت به منافعی که از فعالیت بازار کسب میکنند آگاهند، عموما احساس میکنند که فرآیندی که موجب این منفعت میشود، آن را آلوده میسازد. نمونه این تلقی را میتوان در حادثهای در رالیج کارولینای شمالی دید. بر اساس روایت مایکل مونگر، چهار نفر از گودلزبرو، در کارولینای شمالی (یک ساعت با رالیج فاصله دارد)، دو کامیون یخچالدار را اجاره کردند و با هزار جعبه یخ که هر کدام را 7/1 دلار خریده بودند به سمت رالیج حرکت کردند. مشتریان سریعا صف ایستادند تا برای هر جعبه 8 دلار پرداخت کنند و هر کس تنها میتوانست پنج جعبه بخرد. بعضی نسبت به قیمتها شاکی بودند، اما هیچکس از پرداخت کردن سر باز نزد. با اینکه هنوز بخش زیادی از مسیر باقی مانده بود، پلیس محلی سر رسید و چهار نفر را به خاطر گرفتن پول زوری بازداشت و کامیونها و همه یخهای باقیمانده را ضبط کردند - یخهایی که هنوز در مسیر پخش نشده بود. با کمال تعجب، لااقل برای اقتصاددانان، خریدارانی که ناکام ماندند از پلیس به خاطر دستگیر کردن کسانی که فعالیتشان میتوانست به نفع آنها باشد، تشکر کردند؛ آیا اگر فروشندگان اصلا به دردسر نمیافتادند، خریداران نباید شادتر میشدند؟ قدردانی از پلیس این حدس را قویا ایجاد میکند که خریداران احساس میکردند آلوده شدهاند. یا این اندیشه را در نظر بگیرید که از خریداران کشورهای پیشرفته میخواهند برای کاهش فقر در میان کشاورزان کشورهای در حال توسعه کالاهایی چون قهوه، موز، چای و شکلات را گرانتر بخرند (تجارت خیرخواهانه). فرض کنیم که این پرداختهای خیرخواهانه برای کالاهای بازار خیریه به افراد مستحق میرسد و ادعایی که میگوید تحلیل اقتصادی نشان داده است این مستحقان حتی ممکن است از این برنامه لطمه ببینند، را فراموش کنیم؛ واضح است که مدافعان «تجارت خیرخواهانه» با خلوص نیت باور دارند که این رویکرد فقر را کاهش میدهد و امیدوارند که این مساله از سوی مشتریان درک شود، اما بسیاری با آنچه مثل یک تناقض در «تجارت خیرخواهانه» جلوه میکند، درگیرند؛ اینکه «تجارت خیرخواهانه» نیز حاصل بازارهایی است که این طیف گسترده عداوت علیه آن جریان دارد. طبق توصیف سارا لیون و مارک موبرگ در کتاب تجارت خیرخواهانه و عدالت اجتماعی «به دنبال عدالت اجتماعی... تجارت خیرخواهانه... راهحلی بازاری را برای حل مسائلی که برآمده از بازارهای آزاد است، در پیش میگیرد.» وقتی شرکتهای بزرگی مثل استارباکس، نستله، والمارت و مکدونالد نیز وارد تجارت خیرخواهانه شدند که به وضوح فروش را افزایش میداد و درآمد کشاورزان فقیر نیز بالا میرفت، بسیاری از طرفداران این جنبش مخالفت کردند. نمایندگان این مخالفت کسانی هستند که فکر میکنند انگیزه این مشارکت «موفقیت تجاری است و نه ایدئولوژی.» «تجارت خیرخواهانه، کشاورزانی را که به شرکتهای بزرگ میفروشند، مطمئن میسازد... در حالی که آنها همچنان گرفتار زنجیره عرضه سنتی هستند که در تسلط شرکتهای بزرگ هستند. این، آن چشمانداز قابلتحمل و مشارکتی که بسیاری از ما با امید به آن کار را شروع کردیم، نیست؛ مثلا کسب و کارهای خانوادگی ما که محصولات خرده کشاورزان را میفروشند و مبتنی بر روابط نزدیک و شخصی هستند، خود را بیرون از این زنجیره عرضه نگه داشتهاند.» این بیانات عداوتی را نشان میدهد که نسبت به اقتصاد مبتنی بر «توفیق بازار» و مبادلات غیرشخصی که میان شرکتهای بزرگ و عرضهکنندگانی که بدانها وابستهاند، وجود دارد. بیانات طرفداران «تجارت خیرخواهانه» نشان از شور و شوقی دارد که نسبت به اقتصادی ابراز میشود که مبتنی بر مبادلات مستقیم میان مشتریان کشورهای توسعهیافته و کسانی در کشورهای فقیر است که به صورت ناشناس نیازهای آنها را تامین میکنند. در این مسیر آنها بیشتر شبیه به کسانی هستند که هیجانزده به سمت اندیشه اقتصادی مبتنی بر اخلاق مراقبت و اشتراک جذب میشوند و کمتر به اخلاق بازاری تمایل دارند که منفعت شخصی را با مبادلات غیرشخصی بازار پی میگیرند. در حالی که تصور یک زندگی با معنا و شاد بدون مراقبت و اشتراک دشوار است ما نباید از اخلاق بیش از آن چیزی که میتواند ارائه کند، انتظار داشته باشیم. درخواست یک بازار اخلاقیتر - که گاهی به عنوان سرمایهداری انسانگرایانهتر یاد میشود - همیشه با این امید برانگیخته میشود که اخلاق غریزی جایگزین اخلاق غیرشخصی بازار شود. اگرچه این جایگزینی در ظاهر، خوب به نظر میرسد و تلاشهایی واقعی را به همراه دارد، اما نتیجه کمتر اخلاقی و موفقیت آمیز است و مثل این است که قدرتهای سیاسی را جایگزین مبادلات آزاد کنیم. اقتصاددانان خوب هیچ مشکلی با مراقبت و اشتراک ندارند، اما آنها فرصتهایی را نیز برای تکمیل آن اخلاق در نظر میگیرند که توانایی ما را گسترش میدهد تا بتوانیم به مردم بیشتری نسبت به کسانی که شخصا نگران آنها هستیم، کمک کنیم. اصلیترین مزیت بازارها این است که به ما کمک میکند اطلاعات و انگیزههای خود را با میلیونها نفر به اشتراک بگذاریم، بدون آنکه نیازی باشد آنها را از نزدیک بشناسیم. البته برخی خواهند گفت: «بله مردم به هم کمک میکنند، اما با این انگیزه غلط که از این کمک کردن به یکدیگر به دنبال منافع خود هستند.» این افراد احتمالا هرگز نخواهند پذیرفت که منفعت شخصی یک خواسته مشروع است، اما میتوان از آنها پرسید آیا وقتی از خوردن یک قهوه لذت میبرید، یک افسانه هیجانانگیز را در کتابخوان الکتریکی خود میخوانید، سوار هواپیما میشوید تا به دوست مریضتان سر بزنید، آیا با این مساله مشکل دارید که بسیاری از مردمی که این امکانات را فراهم کردهاند، انگیزهشان بهبود شرایط خودشان و خانوادهای بوده است که عاشقش بودهاند. من مشکوکم که چنین باشند و به خاطر خودشان امیدوارم چنین نباشند. تلقی سالمتر و مطمئنا مهربانانهتر نسبت به بازارها این است که بپذیریم آنها ما را قادر میسازند برای اندک کسانی که به طور غریزی نگرانشان هستیم و بسیاری از کسانی که اصلا نمیشناسیمشان، منفعت بیشتری داشته باشیم. این یعنی میتوان چارچوب اخلاقی قدرتمندی را برای بازار دست و پا کرد. کافی است توضیح دهیم که مقاومت در برابر جایگزینی اخلاق بازار با اخلاق گشادهدستی، حتی موجب میشود که خواستههای نجیبانهای که ملهم از اخلاق گشادهدستی است، بهتر و بیشتر درک شوند. منبع: فریمن آنلاین |