منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-16 |
نویسنده: | پوسنر | مترجم: | |
چکیده: | |||
لری سامرز رییس دانشگاه هاروارد، شر به پا کرد زمانی که در یک همایش درباره دلایل فراگیر نبودن حضور زنان و اعضای گروههای اقلیت در رشتههای علوم و مهندسی، دو دلیل احتمالی زیر را ذکر کرد که چرا آنها حضور کمتری دارند. |
|||
نقش تفاوتهای جنسیتی در دستاوردهای علمی نخست اینکه نمرات آزمونهای استعداد ریاضی و علوم زنان واریانس کمتری نسبت به نمرات مردان دارد و این تفاوت دارای یک سوگیری زیستشناختی است. دوم اینکه زنان به طور میانگین تمایل کمتری به صرف وقت و مایه گذاشتن از خود نسبت به مردان در این دسته مشاغل دارند. (او دلیل سومی را هم پیش کشید که شاید حضور کمتر زنان به علت تبعیض علیه آنها باشد.) من میخواهم بررسی کنم که آیا هیچ نکته با ارزشی در پیشنهادهای وی وجود دارد و نیز با توجه به جایگاهی که وی به عنوان رییس مشهورترین دانشگاه کشور دارد آیا او باید اصلا چنین مسالهای را مطرح میساخت و اینکه آیا او پس از انجام چنین کاری و مورد انتقاد واقع شدن، باید پوزش خواهی میکرد یا خیر که البته وی پوزش خواست؛ او گفت اشتباه کرده است که به شیوهای سخن گفته است که منجر به تاثیر ناخواسته در سرخوردگی دختران و زنان با استعداد شده است، اگر چه وی منکر محتوای توضیحات خود نشد. اگر سامرز یک کارشناس در زمینه دلایل الگوهای شغلی مرتبط با جنسیت بود و در نتیجه بینش ویژهای در موضوع عدم نمایندگی و حضور متناسب زنان در مشاغل علمی داشت شاید هزینهای واقعی در کوتاهی از سخن گفتن در این موضوع وجود میداشت، اما چون وی کارشناس این حوزه نیست، اگر او ساکت میماند و اجازه میداد کارشناسان به این موضوع بپردازند هیچ زیان جدی به شناخت بشری وارد نمیشد؛ اگر چه این موضوع کاملا حساسی است، بر «خلاف مساله تفاوتهای نژادی» موضوع آنقدرها داغی نیست که هیچ فرد دانشگاهی مشخص جرات تحقیق درباره آن را نداشته باشد؛ بنابراین فایده صریح سخن گفتن سامرز اندک بود. هزینه نیز کوچک میبود اگر او رییس کاملا شناختهشده مشهورترین دانشگاه کشور نمیبود. در عمل اینگونه است که مدیران عامل شرکتها از آزادی بیان برخوردار نیستند. مدیر عامل، امانتدار سازمان متبوع خود است و وظیفهاش علنی سخن گفتن فقط به شیوههایی است که به سازمان خود کمک نماید. نه اینکه او باید دروغ بگوید، بلکه او باید از بحث کردن درباره موضوعاتی که نظرات صادقانه خود را بیان کردن باعث زیان رساندن به سازمان میشود خودداری ورزد. قضات نیز فاقد آزادی بیان کامل هستند، (همانطور که من در پست مقدماتی این وبلاگ ذکر کردم، من مجاز به اظهار نظر علنی درباره هر پرونده معلق یا در جریان دادگاه نیستم.) سامرز باید فکر کند که توضیحاتش به زیان دانشگاه نبود، چون که در غیراینصورت او پوزش خواهی نمیکرد، چون او پوزشخواهی کرد نه برای آنچه که گفت بلکه به خاطر اینکه او بود که آن را گفت. امکان دارد رییس یک دانشگاه توضیحات تحریککنندهای به زبان آورد چون میخواهد دانشگاه خود را به طریقی تغییر دهد مثلا با تشویق به گوناگونی بیشتر افکار و نظرات، یا چون میخواهد قدرت، استقلال، سازش ناپذیری یا سایر صلاحیتهایی که فکر میکند اقتدارش را افزایش میدهد به اطلاع همه برساند یا حتی چون که او میخواهد با «مردی سرکش» به نظر رسیدن، برخی اعضای هیات علمی را بترساند، اما چنین تبیینی برای سامرز کاربرد ندارد چون که وی پوزش خواست و پوزش هم احتمالا خطای دیگری بود، جدای از اینکه او باید مساله استعداد یا سلیقههای علمی نسبی زنان را اصلا مطرح میکرد یا خیر. پوزش نشانه نقطه ضعف وی بود و به رهبری که ضعیف به نظر میرسد کمکی نمیکند. سامرز دشمنانی در بین اعضای هیات علمیهاروارد دارد که بهواسطه پوزش وی تشویق خواهند شد تا به وی فشار آورند تا امتیازاتی در موضوعات مهم از قبیل استخدام افراد گوناگون به آنها بدهد. این پوزش، متکبرانه نیز بود. فرض میکرد که تعهدات شغلی زنان آنقدر متزلزل است که توضیحات سامرز در کنفرانس واقعا تعداد زنانی که حرفه علمی را انتخاب میکنند کاهش میدهد. علوم، شغل سخت و خشنی است که هم بسیار رقابتی بوده و هم حقوق خیلی بالایی ندارد. این شغل مناسب برای افراد نازک نارنجی از هر دو جنس نیست. اگر زنان به آسانی سرخورده شدهاند آنطور که منتقدان سامرز باور دارند (که من تردید دارم)، آینده آنها در علوم درخشان نخواهد بود. پوزش خواستن به ویژه بیمورد بود چون که انتقادات از توضیحات سامرز در همایش را بزرگ جلوه داد و این انتقادات ابلهانه بودند که من را سرانجام به موضوع محتوایی میرساند. منتقدان به اشتباه فکر کردند سامرز ادعا کرده است دانشمندان زن استعداد کمتری از دانشمندان مرد دارند. اصلا این طور نبود. او هیچ مقایسهای بین دانشمندان مرد و زن نکرد. او به خود جرات داد تا تبیینهای احتمالی به غیر از تبعیض بیاورد که چرا تعداد دانشمندان زن کمتر از دانشمندان مرد است. نسبت دانشمندان زن به مرد ارتباطی به میانگین کیفیت دانشمندان زن و مرد ندارد و حقیقتا با تواناتر بودن میانگین دانشمندان زن از همتای مرد خود سازگارتر است. در واقع اگر آنطور که منتقدان سامرز وی را متهم میسازند و سامرز آن احتمال را پذیرفت، تبعیض علیه زنان علت اصلی عدم توازن در تعداد دانشمندان مرد و زن باشد، دلالت آن این است که میانگین دانشمند زن احتمالا تواناتر از میانگین دانشمند مرد است. تبعیض در اشتغال معمولا به شکل خودداری از استخدام یک شخص از طبقه نامطلوب ظاهر میگردد مگر اینکه او چنان برتری داشته باشد که امتناع از استخدام وی هزینههای جدی به موسسه تحمیل کند و احتمالا به دادخواهی کشیده شود. این اظهارنظر سامرز که زنان به طور میانگین (ظاهرا یک شرط اساسی) تمایل کمتری به صرف وقت زیاد در یک شغل به اندازه مردان دارند نباید مناقشهانگیز بوده باشد. زنانی که میخواهند بچه داشته باشند که بیشتر آنها میخواهند، باید انتظار اختصاص وقت بیشتری به بچهداری نسبت به مردان داشته باشند. این یک واقعیت عریان است و هیچ ربطی به مشاغل علمی ندارد. حدس مناقشهانگیز سامرز این بود که چون آزمونهای استعداد در زمینههای علمی نشاندهنده واریانس کمتر در نمرات زنان نسبت به مردان است، احتمال میرود زنان کمتری در هر دو دنباله توزیع وجود داشته باشند: تعداد کمتر کودنها و نیز نابغههای علمی. دو منحنی زنگی شکل را تصور کنید که هر کدام میانگین یکسان و واریانس متفاوتی دارد و اینها را روی هم قرار دهیم. منحنی زنگی شکلی که واریانس کوچکتری دارد (زنان) جمع و جورتر خواهد بود؛ بنابراین دنبالههای کوتاهتری دارد. هنگامی که به سمت هر یک از دنبالهها میرویم، جامعهای که واریانس بزرگتر دارد (مردان) نمایندگی بیشتری از کل جامعه پیدا خواهد کرد. این واقعیت بر تعداد نسبی دو جامعه زن و مرد در دنبالهها تاثیر خواهد گذاشت؛ معلوم نیست بر میانگین کیفیت اعضای هر جامعه که در دنبالهها هستند تاثیر خواهد گذاشت یا خیر. سامرز به درستی ماجرای واریانس را به عنوان یک حدس و گمان و نه واقعیت اثبات شده پیشنهاد داد، اگر چه واقعیت دیگر سازگار با آن، علاوه بر نمرات آزمونها، این است که در سطح کارشناسی، عملکرد زنان در علوم برابر با عملکرد مردان در آن سطح است. برای گرفتن مدرک کارشناسی به اندازه گرفتن مدرک دکتری نیاز به هوش و استعداد داشتن در علوم نیست. آیا تفاوت واریانس دلایل زیستشناختی دارد؟ این یک موضوع تحقیق پذیرفته شده است که سامرز پیشنهاد کرده بود. من مقاله سالتان را ذکر کردم که بر خلاف پوششدهی بیشتر رسانهها از مناقشهای که بر سر این موضوع درگرفته بود، در عوض آن را جنگی بین فمینیستهای خشمگین و یک شخصیت عمومی آماده دفاع در نظر گرفت، اما سلتان استدلال بیمعنی کرد. اینکه احتمال تبیین زیستشناختی برای عدم توازن جنسیتی در علوم با توجه به این واقعیت هست که مردان ژنهای مشترک بیشتری با یک شامپانزه مذکر دارند تا با یک بشر مونث. این واقعیت تعجبآوری است، اما شاید با نقشهای متفاوت زیستشناختی که مرد و زن در تولید مثل دارند کاملا تبیینپذیر باشد؛ نیازی نیست که هیچ ارتباطی با استعداد علمی داشته باشد. سامرز همچنین گفت احتمال دارد تبعیض هم به عدمتوازن بین تعداد دانشمندان مرد و زن کمک کرده باشد. قطعا همانطور که او قویا باور دارد برداشتن تبعیض به نفع منافع ملی است. با این حال واقعیتی که دلایل غیرتبعیضی برای نابرابری در انتخاب شغلی وجود دارد شایسته تحقیق و بررسی است. تبعیض کاهشیافته است در عین حال نابرابریهای شغلی بین گروههای گوناگون همچنان باقی است، نشانه اینکه باید به دنبال عللی باشیم که بیارتباط با تبعیض باشد و نیز عللی که مرتبط هستند. یک نگاه در ترکیب مشاغل متفاوت نشان میدهد که در بیشتر آنها، گروههای خاص نژادی، قومی و دینی در کنار این یا آن جنس، حضور یا غیبت نامتناسبی دارند. برای مثال درصد بسیار بالاتری از زیستشناسان تا فیزیکدانها زن هستند و دستکم یک شاخه از زیستشناسی، پریماتولوژی، ظاهرا تحت تسلط دانشمندان زن است. پس به نظر بعید میآید که تمام تفاوتهای جنسیتی در انتخاب شغل، به علت تبعیض باشد؛ بنابراین کسی که تبیینهای بدیل را بررسی و پیدا میکند نباید ملامت شود. مگر اینکه او رییس دانشگاه باشد! بکر تردیدی نیست که ما مجاز هستیم مساله تفاوتهای زیستشناختی را در تبیین تعداد کمتر دانشمندان زن نسبت به مرد مطرح سازیم، اما موضوعات، پیچیدهتر و تا حدی متفاوت از آنهایی هستند که غالبا تاکید میشوند. پرسش اساسی در این رابطه چیست: چه میزان از تفاوت در تعداد و دستاوردهای دانشمندان مرد و زن با عوامل بیولوژیک در مقایسه با سایر عوامل توضیح داده میشود؟ ما به شدت اشتباه میکردیم اگر که 40 سال قبل نتیجه میگرفتیم حضور بسیار اندک زنان در رشتههای حقوق، پزشکی، بازرگانی، مهندسی و بسیاری حرفههای دیگر عمدتا به علت قابلیتهای بسیار محدود زنان برای تحصیل در این حوزهها بوده است. برای اینکه از آن زمان تاکنون، نسبت دانشجویان مونث در مدارس پزشکی، حقوق، مهندسی و بازرگانی بهسرعت افزایش یافت و در برخی برنامههای بسیار عالی تحصیلات تکمیلی در این حوزهها، زنان حضور بسیار بیشتری از مردان دارند. زیستشناسی آنها تغییری نکرد، اما نرخ زایش کاهش یافت و تحصیلات و مشارکت زنان در بازار کار به سرعت افزایش یافت. این عوامل همراه با حملاتی که به موانع تبعیضآمیز برای ورود به این حوزهها میشود، آشکارا دلایل اصلی دخیل در رشد بسیار سریع مشارکت زنان در این حرفهها هستند؛ بنابراین در تبیین حضور کمتر ادامهدار زنان در بین دانشمندان و حتی بیشتر در بین دانشمندان سرآمد، چه اولویتی باید به قابلیت زیستشناسی به جای زمان صرف شده در بچهداری، تبعیض، شرایط اجتماعی و سایر عوامل غیرزیستشناختی بدهیم؟ هیچکس به طور قطع نمیداند- که به همین دلیل فشار آکادمیک علیه بحث درباره تفاوت زیستشناختی احتمالی در استعدادها نگرانکننده است، اما باور شخص من این است که ما میتوانیم قدرت تبیینی زیادی از بین عواملی به دست آوریم که متکی به تفاوت جنسیتی ذاتی در استعدادها، شامل استعداد سطح بالا نیستند. دلایل پشت این نتیجهگیری ساده هستند. برای اینکه دانشمند سطح بالا، حقیقتا در اوج هر حوزه چالشی باشید- نیازمند ساعات کاری طولانی و تعهد شدید به کشف و امثالهم دارد. در عین حال مادامی که زنان همچنان مسوولیتهای مهمی در بچهداری و سایر فعالیتهای خانوار دارند آنها مجبور به ترکیب کردن فعالیتهای حرفهای با وظایف مادری و سایر وظایف خانه خواهند بود. این وضعیت، بیشتر زنان را مجبور خواهد کرد تا تعهد حرفهای خود را کاهش دهند. این زنان خودشان را با شرایط تطبیق دادهاند به این صورت که جاهطلبیهای علمی خود را پایین میآورند یا اصلا تصمیم میگیرند که وارد این حوزهها نشوند. سایرین از خیر مادر شدن یا حتی ازدواج خواهند گذشت تا مشاغل علمی خود را دنبال کنند و برخی از این زنان و نسبت بسیار کمتری از سایر زنان بسیار موفق خواهند شد، اما حتی بدون تبعیض علیه زنان، تلاش به ترکیب کردن چندین فعالیت کاملا متفاوت همچنان نسبت دانشمندان زن رده بالا (یا مدیران عالی، قضات و غیره) را پایین خواهد آورد. واریانس توزیع استعدادهای موردنیاز احتمالا در بین مردان بسیار بیشتر از زنان است- که لری سامرز و سایرین ابراز داشتند- به طوری که نسبت مردان خیلی عالی و خیلی کودن بیشتر از زنان است. با این همه نباید اهمیت باهوشی را در تبیین حضور تاکنون اندک زنان در بین افراد موفق برجسته که با جوایز نوبل و سایر جوایز مهم اندازهگیری میشود بیش از واقع برآورد کرد. چون که بخش زیادی از مردان بسیار موفق، باهوش نیستند- اگر بخواهیم از چند نابغه شناختهشده در دستاوردهای علمی نام ببریم آنها انیشتن، نیوتن، اولر یا لاپلاس نبودهاند. یک فیزیکدان برجسته دانشگاه کلمبیا، مرحومای رابی سالها پیش در یک گردهمایی نوبلیستها و سایر افراد موفق از آنها پرسیده بود که چگونه اکثر آنهایی که حاضر هستند به چنین دستاوردهایی رسیدند، در عینحال که به نظر نمیرسد هوش خاصی داشته باشند. پاسخ کوتاه وی «سختکوشی» بود. باور من نیز پس از حضور در بسیاری گردهماییهای مشابه همین بوده است. احتمال بیشتری میرود که زنان از این لحاظ در موضع ضعف باشند که علت آن به مسوولیتهای بچهداری و سایر مسوولیتهای آنها برمیگردد تا قابلیت زیستشناسی. در حالیکه بررسیها نشان میدهد کل ساعات کار زنان، شامل کار در خانه، معمولا به اندازه کل ساعات کار مردان یا حتی بیشتر است، کار زنان تخصص کمتری دارد که به موفقیت حرفهای یا تجاری برسند. بهعلاوه، آنها این درجه تخصص کمتر را در تعیین جاهطلبی حرفهای خود و استفاده از زمان در سنین اولیه در نظر میگیرند. به دلایلی دیگر نیز دشوار بتوان از تفاوتهای شغلی، تفاوتهای زیستشناختی را نتیجه گرفت. برای مثال، عوامل زیستشناختی شاید توانایی تبیین کامل انتخابهای شغلی را داشته باشند و در عینحال حضور کمتر زنان در بین دانشمندان دلالت نمیکند که آنها توانایی علمی کمتری دارند. دلیل آن این است که زنان در همه مشاغل میتوانند بهتر از مردان باشند، اما در علوم حضور کمتری خواهند داشت. اگر که میزان تفاوت بین زن و مرد در تواناییهای علمی، کوچکتر از تواناییهای غیرعلمی باشد. من در کتاب جزوه خانواده، باوری را ابراز داشتم که تقسیم کار جنسیتی سنتی بین کار در بیرون و بازار کار و کار در خانوار- یعنی مراقبت از بچهها و...- تا حدودی به علت تفاوتهای زیستشناختی بین مرد و زن است، اما من همچنین تاکید کردم که این تقسیم کار جنسیتی، با این ادعا که زنان در فعالیتهای بازاری برتر از مردان هستند نیز سازگار است. آنچه دلالت دارد این است که تفاوت در تواناییهای بازاری بین زن و مرد، کمتر از تفاوت در توانایی بچهداری است. در اصطلاح اقتصاددانها، دادههای مشاهده شده درباره انتخابهای شغلی فقط مزیت نسبتی و نه مزیت مطلق را بازتاب میدهد. نتیجهگیری من این است که تفاوت شدید در دستاوردهای علمی و غیر آن بین زنان و مردان تا حدودی به علت تفاوتها در تواناییهای سطح بالا است، اما چنین تفاوتهایی اهمیت کمتری از سایر نیروها دارند. بیتردید باید از مطالعات علمی درباره تبیین هر گونه تفاوت زیستشناختی بین مرد و زن استقبال کرد. در عین حال من معتقدم بررسی سایر عوامل تاثیرگذار بر ایجاد تفاوت زن و مرد در دستاوردهای علمی و مرتبط با آن احتمالا بسیار ثمرده خواهد بود. |