منبع: | journals.ut.ac.ir | تاریخ انتشار: | 1389-09-01 | ||||||||||||||||||||||
نویسنده: | دکتررضا تهرانی -علیرضا سیری | مترجم: | |||||||||||||||||||||||
چکیده: | |||||||||||||||||||||||||
چکیده مقاله امروزه ، سرمایه گذاران از معیارهای اندازه گیری ریسک و بتا استفاده های زیادی می نمایند . به طوریکه این معیارها ریشه در معادله Mean-Variance داشته و نشان دهنده رفتار سرمایه گذاران در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار می باشند . ریسک در مدل مذکور بر اساس واریانس (یا انحراف معیار ) نرخ بازده سبد اوراق بهادار (مجموع انحرفات نرخ بازده اقلام ترکیبی سبد اوراق بهادار) محاسبه می شود و در حال حاضر با استناد به تعاریف متفاوت از ریسک در انواع توزیع های نرخ بازده و در چارچوب مفاهیم ریسک نامطلوب ، معیار نیم واریانس جایگزین مناسبی در مبحث اندازه گیری ریسک نسبت به معیار واریانس می باشد (مارکویتز خود نیز به این مسئله در سال 1959 اذعان داشته است). |
|||||||||||||||||||||||||
کاربرد مدل سرمایه گذاری کارآ با استفاده از تجزیه وتحلیل
چکیده مقاله امروزه ، سرمایه گذاران از معیارهای اندازه گیری ریسک و بتا استفاده های زیادی می نمایند . به طوریکه این معیارها ریشه در معادله Mean-Variance داشته و نشان دهنده رفتار سرمایه گذاران در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار می باشند . ریسک در مدل مذکور بر اساس واریانس (یا انحراف معیار ) نرخ بازده سبد اوراق بهادار (مجموع انحرفات نرخ بازده اقلام ترکیبی سبد اوراق بهادار) محاسبه می شود و در حال حاضر با استناد به تعاریف متفاوت از ریسک در انواع توزیع های نرخ بازده و در چارچوب مفاهیم ریسک نامطلوب ، معیار نیم واریانس جایگزین مناسبی در مبحث اندازه گیری ریسک نسبت به معیار واریانس می باشد (مارکویتز خود نیز به این مسئله در سال 1959 اذعان داشته است). هدف از ارائه این مقاله به کارگیری مدل Mean-Semivariance در چارچوب تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار می باشد که وضوحا با مفاهیم ریسک نامطلوب و اصل ریسک گریزی سرمایه گذاران همبتسگی کامل داشته به طوریکه این مسئله را می توان منطبق با توابع مطلوبیت سرمایه گذاران و درجات متفاوت از ریسک گریزی دانست.
واژهای کلیدی : تئوری مدرن سبد اوراق بهادار[1] ، تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار[2] ، ریسک نامطلوب[3] ، واریانس[4] ، نیم واریانس[5]
مقدمه در مبحث به کارگیری ریسک نامطلوب در تجزیه وتحلیل سبد اوراق بهادار مقاله های زیادی در مجلات مختلف علوم مالی مطرح شده است ، به طوریکه معیارهای ریسک نامطلوب فراهم کننده زمینه های مناسبی در جهت ارتقاء و بهبود تئوری مدرن سبد اوراق بهادار می باشند. براین اساس در دو دهه اخیر مطالعات ، تحقیقات و نرم افزارهای بسیاری در تائید به کارگیری مفاهیم ریسک نامطلوب عنوان شده است . به هرجهت برای درک بهتر مفاهیم معیارهای ریسک نامطلوب بهتر است که تاریخچه ریسک نامطلوب را مورد بررسی قرار داد بنابراین تفهیم مباحث حاصل شده از تحقیقات و مطالعات صورت پذیرفته در این زمینه کمک شایانی به توسعه دانش مربوطه می نماید و مهیا کردن زمینه های مناسب برای درک هرچه بهتر مفاهیم ومعیارهای ریسک نامطلوب بلاخص در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار تحت عنوان تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار میباشد . براین اساس در گام اول خلاصه ای از واژهای ریسک نامطلوب در قالب تاریخچه موضوع مذکور بیان خواهد شد و سپس به بررسی تئوری مدرن سبد اوراق بهادار تحت مباحث مدیریت ریسک و تصمیمات سرمایه گذاری پرداخته می شود. در این میان تکنیکهای مربوطه تحت عنوان معیارهای اندازه گیری ریسک نامطلوب مطرح عمده مبحث این مقاله به جایگزینی معیار نیم واریانس در چارچوب قواعد و تئوریهای حد انحرافات نامطلوب در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار میباشد که نهایتا منتج به ارائه مدل Mean-Semivariance و تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار می شود.
سوابق تحقیق سرمایهگذاران جدا از اصل ریسکگریزی همواره بر این تلاش بودهاند که رابطه تقابل میان نرخ بازده و ریسک حاصل از فعالیت سرمایهگذاری را بهینه نمایند. در این رویکرد، ، هری مارکویتز(Markowitz H M 1991) شیوه Mean-Variance را در قالب تئوری سبد اوراق بهادار تبیین نمود . این تئوری ، بعدها پایه و اساس تئوریهای بعد از خود شد، به طوریکه به واسطه این مدل، ریسک برای اولین بار به معیار کمی تبدیل گردید. البته هدف ما در این مباحث، بیشتر معطوف به بررسی تئوری مدرن سبد اوراق بهادار در چارچوب معیار ریسک نامطلوب میباشد . یکی از بنیادیترین اصول به کارگرفته شده درتئوری مدرن سبد اوراق بهادار تئوری ارزشگذاری سرمایهگذاری "بور ویلیام" [7] میباشد. این اندیشمند این گونه بیان نمود که ارزش واقعی یک سهم از ارزش فعلی عایدات آتی آن حاصل میآید. تئوری ویلیام را میتوان این گونه تفسیر نمود که ارزشگذاری سهام به مانند ارزش مورد انتظار از تنزیل عایدات آتی سهام بهدست میآید که نرخ تنزیل نیز بالتبع، از تابع توزیع احتمالات تبعیت میکند. براین اساس تابع توزیع احتمالات نرخ بازده، نقش بسزایی در تعیین نرخ بازده مورد انتظار و ریسک دارد که این مساله نیز به نوبه خود نقش تعیین کنندهای در فرآیند انتخاب و وزندهی اوراق بهادار در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار ایفا میکند. تئوری مدرن سبد اوراق بهادار در جستجوی این یافته بود که سرمایهگذاران ریسکگریز، چگونه در چارچوب سبد اوراق بهادار تشکیل شده در سطوح مختلف پذیرش ریسک، نرخ بازده مورد انتظار خود را بهینه میکنند. در این تئوری، به واسطه ترسیم مرز کارآ میتوان مجموعهای از فرصتهای سرمایهگذاری در سهام مختلف را در سطوح مختلف مورد پذیرش ریسک، بهینه نمود. به طوریکه هر مورد از سبد اوراق بهادار بر روی مرز کارآ، دارای این خاصیت باشد که به ازای پذیرش سطح معینی از ریسک از سوی سرمایهگذاران، بیشترین نرخ بازده مورد انتظار را متوجه سرمایهگذاران نماید. درسال 1969 "هانچ و لیوی" [8] نشان دادند که مدل Mean-Variance به لحاظ کارآیی یک مدل معتبر بوده و این اعتبار کارآیی، تنها در زمانی برای هر نوع تابع مطلوبیت سرمایهگذاران صادق است که تابع توزیع احتمالات نرخ بازده از ویژگی توزیع نرمال برخوردار باشد. درسال1983 "کالبرگ و زیمبا"[9] نشان دادند که سبد اوراق بهاداری که به لحاظ درجه ریسکگریزی سرمایهگذاران، یکسان است، دارای ساختار یکسانی نیز میباشند. از این رو میتوان تجزیه و تحلیل Mean-Varianceرا منطبق با توابع مطلوبیت مقعر سرمایهگذاران دانست. از نگاه مدلسازی، تخمین واقعی پارامترها (نرخ بازده، واریانس وکواریانس) به عنوان دادههای ورودی در تجزیه و تحلیل Mean-Variance از اهمیت خاصی برخوردارند. در این راستا در سال1993" چاپرا و زیمبا"[10] سطح خطای ریسک سرمایهگذاران را در نحوه جمعآوری و بهکارگیری دادهها در مدل Mean-Variance نشان دادند و نتایج حاصل از این تحقیق را اینگونه تفسیر نمودند که: خطا در پیشبینی میانگین نرخ بازده از لحاظ اهمیت، ده برابر کمتر از خطای پیشبینی در واریانس بوده و این نسبت، بیست برابر کمتر نسبت به خطای پیشبینی در کواریانس میباشد. براین اساس در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار محاسبه ریسک در ساختار سبد اوراق بهادار های موجود در مرزکارآ از اهمیت بسزائی برخوردار میباشد. در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار، ریسک به عنوان تغییرپذیری کل بازدهها حول میانگین بازده تعریف و با استفاده ازمعیار واریانس، محاسبه میشود. تئوری مدرن سبد اوراق بهاداربه لحاظ توزیع انحرافات در معیار واریانس، وزنهای برابر برای تمامی انحرافات مثبت و منفی درشرایط عدم اطمینانها (مطلوب و نامطلوب) به عنوان ریسک قایل میشود. در این شرایط است که واریانس به عنوان معیار ریسک متقارن شناسایی میگردد. این مساله در حالی است که در بازارهای پررونق[11]، سرمایهگذاران با توجه به اهداف کوتاه مدت تا حد امکان به دنبال نوسانات مثبت بوده و تنها نوسانات منفی را به عنوان ریسک حاصل از سرمایهگذاری شناسایی میکنند. با این وجود وتوجه به اصل ریسکگریزی سرمایهگذاران، واضح است که افراد بیشتر از آن که به دنبال بازده باشند، ریسکگریزند. به عبارت دیگر، ریسک، متقارن نبوده و شدیداً به سمت ریسک نامطلوب تمایل دارد. بر همین اساس، تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادارمطرح شد،این تئوری آن ریسکی که باید به اهداف خاص سرمایهگذاران مرتبط باشد را شناسایی کرده و هر پیامد یا نتیجهای که بالاتر و بهتر از این هدف باشد، به عنوان ریسک در نظر نمیگیرد. معیار ریسک نامطلوب درتئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار، بین نوسانات مطلوب و نامطلوب[12]، یک وجه تمایز واضح ایجاد میکند. در تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار، تنها نوسانات پایینتر از نرخ بازده هدف سرمایهگذار، مشمول ریسک هستند و این مساله درحالی است که تمامی نوسانات بالاتر از این هدف (درشرایط عدم اطمینان)، به عنوان فرصتهای سرمایهگذاری به منظور دستیابی به نرخ بازده مطلوب به حساب میآیند.
در تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار، نرخ بازده هدف ( t) را تحت عنوان "حداقل بازده قابل قبول" یا به اختصار (MAR)[13] تعبیر مینمایند که بیانگر حداقل نرخ بازدهی است که برای اجتناب از زیان دستیابی به برخی از اهداف مهم مالی باید کسب شود . از آنجایی که حداقل بازده قابل قبول به صورت عینی درمحاسبه مرزهای کارآ درتئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار به کاربرده میشود لذا برای هر حداقل بازده قابل قبول ، یک مرز کارآی منحصر به فرد وجود دارد. به سبب این امر است که مرز کارآی تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار (به سبب متغیر نرخ بازده هدف) در مقابل مرز کارآی تئوری مدرن سبد اوراق بهادار، حایز قدرت انطباق بیشتری با محدودیتهای متصوره سرمایهگذاران از جمله درجات متنوع ریسکگریزی سرمایهگذاران میباشد. برای نمایش عدم اطمینان موجود در پیشبینی نرخ بازده داراییها و روال بهینهسازی در تئوری مدرن سبد اوراق بهادار و تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار، این نکته لازم است که برای هر دارایی، نوع توزیع آماری نرخ بازده تعیین شود و این مساله، در حالی است که تئوری مدرن سبد اوراق بهادار، تنها در توزیعهای دو پارامتری نرمال یا لوگنرمال[14] امکانپذیر میباشد اما از سوی دیگر، تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار، طیف و طبقه وسیعی از توزیعهای غیرنرمال را مورد استفاده قرار میدهد چرا که تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار، نمایش به واقع بهترو صحیحتری از توزیع نرخ بازده داراییها را ارایه میکند، لذا مطالعات بهینهسازی تئوری پست مدرن سبد اوراق بهادار به طور کلی نتایج صحیحتری را ارایه خواهد نمود. تحقیقات تجربی صورت پذیرفته دراین زمینه توسط "فیشر" و "لوری" نشان داده است که توزیع احتمالات تاریخی نرخ بازدهی از نوع توزیع نرمال میباشد (Fisher and Lorie, 1970).در عین حال تحقیقات زیادی نیز وجود دارد که نرمال بودن بازدهی را رد کردهاند. اولین تحقیق توسط "یوجین فاما" در سال 1968 انجام گرفت و نهایتاً نتیجه آخرین تحقیقات نیز بر نرمال نبودن توزیع بازدهی دلالت دارد. نتایج این تحقیقات نشان میدهد که توزیع بازدهی از توزیع نرمال، کشیدهتر بوده و دارای چولگی نیز میباشد. شاید بتوان به طور خلاصه اینگونه بیان نمود که اولویت اول در محاسبه ریسک بیشتر به معیارهای ریسک نامطلوب[15] منعطف میشود تا به معیار سنتی از قبیل واریانس که در گذشته کاربردهای فراوانی داشته است.براین اساس هری مارکویتز در مبحث بررسی معیارهای مختلف اندازهگیری ریسک به معیار نیم واریانس به عنوان یکی از گزینههای اندازهگیری ریسک اشاره نمود. از دیدگاه وی معیار نیم واریانس دارای این ویژگی میباشدکه میتواند بعضی از معایب اشاره شده در مدل Mean-Variance را بپوشاند. در واقع معیار نیم واریانس در برگیرنده مفهوم ریسک نامطلوب میباشد. براین اساس مارکویتز برای محاسبه ریسک نامطلوب، دو روش را پیشنهاد کرد: روش اول: روش نیمواریانس، که از مجذورات انحرافات نامطلوب (انحرافات کمتر از میانگین نرخ بازده )حول میانگین نرخ بازدهی(m )به دست میآید (نیمواریانس زیر نرخ میانگین)[16]؛ و روش دوم: استفاده از نیمواریانس که از مجموع انحرافات نامطلوب (انحرافات کمتر از نرخ بازده هدف ) نسبت به نرخ بازدهی هدف (نیمواریانس زیر نرخ بازده هدف t)[17] به دست میآید. به طوریکه ویژگیهای مطلوب این معیار در بحث اندازهگیری ریسک، دریچه جدیدی را به روی سرمایهگذاران باز میکند. در واقع این معیار، با حد انحرافات نامطلوب در سطح نرخ بازده در ارتباط میباشد.
این مهم است که به خاطر بسپاریم عمده عامل تفاوت میان معیار واریانس ونیم واریانس در افزایش سطح مثبت[18] تابع توزیع احتمالات نرخ بازده میباشد که این افزایش در سطح، رابطه مثبتی با میانگین نرخ بازده در معیار واریانس و نرخ بازده هدف در معیار نیم واریانس دارد. مفهوم ریسک نامطلوب ، واژه جدیدی در فرهنگ سرمایهگذاری نمیباشد. به طور خلاصه این واژه در سال 1952توسط" ری"[19] برای اولین بار مطرح شد. هدف اصلی در بهکارگیری این واژه توسط این دانشمند، وزندهی بیشتر به احتمال پیامدهای سرمایهگذاری با نرخ بازده کمتر از نرخ بازده هدف بود ،که شاید این نگرش را بتوان در رده تئوریهای ایمنسازی سرمایهگذاری خلاصه نمود. در سال 1966 "سوالم[20]"در محدوده زمانی 1960 که بیشتر تحقیقات به سمت استفاده از نسبت (R/V) پیش میرفتنددر تاکید تحقیقات قبلی بیان نمود که سرمایه گذاران توجهی نسبت به نرخ بازده های پائین تر از نرخ بازده هدف ندارند و دراین میان معیار نیم واریانس مطابقت وانطباق بیشتری با مدیریت سرمایه گذاری و مالی دارد.پیرو این مطالعات نتایج تحقیقات"کوئیرک وسوپازنیک[21]"درسال 1962نشان از اهمیت و برتری معیار نیم واریانس بر معیار واریانس داشتند در ادامه در سال 1970" مائو[22]"نشان داد که اولویتها و ترجیحات سرمایه گذاران بیشتر معطوف به آن سطح از ریسک نامطلوب تابع توزیع احتمالات نرخ بازده میباشد ،تا نسبت به کلیه انحرافات ،که این مسئله نشان از بعد رفتاری سرمایه گذاران نسبت به ریسک بوده وتنها می بایست از معیار نیم واریانس در اندازه گیری ریسک نامطلوب استفاده نمود. "ارو"[23] درسال1970اینگونه بیان نمود با کاهش درجه ریسک گریزی تابع سرمایه گذاران ، دارایی های پرریسک به دارائیهای معمول با ریسک کم تبدیل شده که به سبب این امر افزایش تقاضا برای دارائیهای ریسکی بیشتر شده و نهایتا موجب افزایش ثروت سرمایه گذاران می گردد . مطالعه در زمینه معیار نیم واریانس توسط "هوگان ووارنر" در سال 1972 ادامه یافت . آنان الگوریتم را ارائه نمودند که تحت معیار [24]ES در مبحث بهینه سازی سبدسهام براساس نرخ بازده کمتر از نرخ بازده هدف کاربرد داشت.در سال 1974 "هوگان ووارنر" معیار ES را به مدل قیمت گذاری دارائیهای سرمایه ای نیر بسط دادند اساس تحقیق مذکور کاربرد مدل CAPM در توزیع های غیر نرمال تحت عنوان ES-CAPM()می باشد. در ادامه "باوا" در سال 1975[25] نیمواریانس را در جایگاه معیار اندازهگیری ریسک درجهت کاهش محدودیتهای حاکم بر تابع نزولی سرمایهگذاران ریسکگریز[26] ([27]DARA) مطرح نمود. حد انحرافات نامطلوب (LPM) به عنوان معیار اندازهگیری ریسک به واسطه مدل[28] MLPM یا مرتبه دوم آن تحت عنوان مدل Semivariance Mean- محاسبه شد . مدلMLPM اولین بار توسط "باوا" و "لیندبرگ" (1977) معرفی شد. هدف از ارایه این مدل به کاربردن مدلی کارآتر از مدل اصلی
در معادله فوق t به عنوان نرخ بازده هدف و Pp بیانگر احتمال نرخ بازده و Rp نرخ بازده میباشد[29] n نیز در این مدل بیانگر مرتبه مدل LPM میباشد که عملکرد سرمایهگذاران را به واسطه نوع پراکندگی نرخ بازده داراییهای کمتر از نرخ بازده هدف تعیین میکند در بیان کلی تر میتوان اینگونه بیان نمود متغیر n به عنوان معیار سنجش ریسک گریزی سرمایه گذاران میباشد در جائیکه با افزایش در متغیرn درجه ریسک گریزی سرمایه گذاران نیزافزایش می یابد به طوریکه مدل n-order LPMانعکاس دهنده آشکار توزیع غیرنرمال وچولگی تابع احتمال توزیع نرخ بازده میباشد. فیش برن درسال[30]1977 نوعی دیگر از مدلLPM را عنوان نمود که اساس ساختاری آن، مدلهای ارایه شده قبل از آن بود:
در این مدل نرخ بازده هدف برابر با نرخ بازده بازار، نرخ بهره کوتاه مدت یا نرخ بازده برابر با توان پرداخت نرخ بهره و بدهیها در نظر گرفته شد که کلیه اقلام در نظر گرفته شده در بیان ساده بازگو کننده حداقل نرخ بازده مورد انتظار بودند . در مدل مذکور پارامتر α انعکاس دهنده درجه حساسیت سرمایهگذاران نسبت به نتایج مقداری حاصل از نرخ بازدههایی که پایینتر از نرخ بازده هدف t است میباشد ، براین اساس فیش برن نشان داد که: · اگر 1 = α باشد، این معادله بیانگر بی تفاوتی سرمایهگذاران نسبت به ریسک؛ · اگر<1 α 0<باشد، این معادله بیانگر ریسکپذیری سرمایهگذاران؛ و · اگر>1 α باشد، این معادله نشان دهنده ریسکگریزی سرمایهگذاران خواهد بود. البته در تحقیق صورت گرفته توسط فیش برن، دامنه مطالعاتی α در محدوده عدد یک تا از آنجاکه این مدل بیانگر مجذور انحرافات نرخ بازده است و این میزان انحرافات نهایتا به واسطه تعیین نرخ بازده هدف مشخص میگردد، لذا میتوان معیار 2 LPM را مرجع معیار Semivariance عنوان کرد.در نهایت میتوان بیان داشت که به سبب تنوع در توزیعهای گوناگون نرخ بازده درصنعت سرمایهگذاری، موجبات این امر میسر شده است که در چارچوب مفاهیم و محدویت های مدل Mean-Variance مارکویتزی و به منظور رفع هرگونه از محدودیتهای موجود در این مدل و با درنظر گرفتن تغییرات در الگوها و رفتار سرمایهگذاران، نتیجتا مدل مرتبه دوم Mean-lower partial moment (MLPM) به منظور پوشش همه موارد فوق معرفی گردید. از جمله اهداف دیگر این مدل به منظور تطبیق هرچه بیشتر مدلهای سرمایهگذاری با اصل تعیین درجات ریسکگریزی سرمایهگذاران میباشد.
داده ها وروش تحقیق دراین تحقیق به علت آنکه هدف توسعه دانش کاربردی در زمینه سرمایه گذاری میباشد میتوان این تحقیق را در زمزه تحقیقات بنیادی –کاربردی ودر دسته تحقیقات توصیفی و در رده تحقیق پیمایشی از لحاظ روش تحقیق قرار داد.چراکه در مرتبه اول با توجه به ماهیت این تحقیق در علم مالی ودر مرتبه بعد به واسطه نمونه گیری از کل جامعه موردتحقیق ،با استفاده از تکنیکهای مورد نظر انتخاب شده و بررسی نمونه ،یک نتیجه کلی حاصل میشود.اساس ساختاری این طرح تحقیق علمی براساس دومتغیر نرخ بازده و ریسک میباشد.که هر کدام از این دو متغیر از بعدکلان در زمره معیار های تصمیم گیری در فرآیند سرمایه گذاری به شمار می آیند . در واقع همواره ریسک در کنار نرخ بازده تعیین کننده محدودیت ها وموثر بر فرآیند تصمیم گیری می باشد. جامعه آماری در این تحقیق کلیه شاخص های گروههای تفکیکی برحسب صنعت در بورس میباشد. شاخص های مذکور در برگیرنده تمامی شرکتهای پذیرفته شده در بورس برمبنای طبقه بندی صنایع میباشد . نمونه آماری در این تحقیق دربرگیرنده 10شاخص صنعت از میان 37 شاخص بوده و روش نمونه گیری در این طرح تحقیق ازنوع نمونه گیری گروهی بوده، اما به سبب افزایش در ارتقائ کمی و سطح کارآئی مدل های مذکور جامعه آماری طرح تحقیق را براساس صنایع تفکیکی تشکیل دهنده شاخص میانگین پنجاه شرکت فعال بورس طبقه بندی نموده وسپس نمونه آماری را گزینش می نمائیم . هدف ما در این طرح تحقیق مقایسه میان دو مدل Mean–Variance
مدلسازی ومقایسه دو مدل در ادامه مباحث پیشتر و به سبب ایجاد زمینه های مفهومی در انجام طرح تحقیق در این مبحث نیز به طور خلاصه به ساختار بندی مدل مارکویتزبراساس ده شاخص انتخابی در نمونه اشاره می کینم. در این مدل ،سبد شاخص محاسباتی براساس 10 شاخص نمونه آماری تشکیل می شود، یا به عبارت دیگر ترکیب سبد شاخص تشکیل دهنده مرز کارآ از ترکیبات مختلف اوزان 10شاخص تشکیل دهنده و با توجه به معیارهای ریسک (مجذور انحرافات) ونرخ بازده تعیین می شود . عمده ویژگی این مرز پیرو مباحث قبل دراین نکته خلاصه میشود که همواره درسطح نرخ بازده مشابه، سبد شاخص بهینه موجود در مرزکارآ کمترین انحراف معیار ممکن را در میان سبد شاخصهای قابل دسترس (در محدود محصور مرزکارآ ) دارا می باشد.
خط مرز کارآ در مدل Mean–Semivarianceبه مانند تئوری مدرن سبد اوراق بهادار براساس دو محور نرخ بازده و نیم مجذور انحرافات ترسیم شده است در این میان تنها در محاسبه ریسک سبد شاخص ،معیار نیم مجذور انحرافات (حد انحرفات نامطلوب) جایگزین معیار مجذور انحرافات شده است و اصول کلیه مدل مذکور بر مبنای درجات ریسک گریزی سرمایه گذاران نهاده شده است
در ادامه به سبب آزمون فرضیه طرح تحقیق به شرح ذیل، در ابتدا بر مبنای دومدل ارائه شده ، مرزهای کارآ را ترسیم نموده و سپس به آزمون مقایسه زوجها می پردازیم :
فرضیه طرح تحقیق: کاربرد سبد سهام برمبنای مدلMean-Semivariance ( MSVمدل مارکویتز) ،نسبت به سبد سهام فعلی مدلMean-Variance (MV مارکوتیز)کارآتر است
Ü سبد سهام برمبنای مدلMean-Semivariance ( MSV مدل مارکویتز ) ،نسبت به سبد سهام فعلی مدلMean-Variance (MV مارکوتیز)کارآتر نیست (درسطح نرخ بازده یکسان ریسک بیشتری دارد) Ü کاربرد سبد سهام برمبنای مدلMean-Semivariance ( MSV مدل مارکویتز ) ،نسبت به سبد سهام فعلی مدلMean-Variance (MV مارکوتیز)کارآتر است. (درسطح نرخ بازده یکسان ریسک کمتری دارد)
اصول مطرح شده در این فرضیه بر این اصل تاکید داردکه برحسب نحوه محاسبه ریسک در دو مدل مذکور تفاوت معنی داری میان ریسک در سطح بازده یکسان وجود دارد ،که دراین راستا بر اساس داده های حاصل شده درجدول ذیل نحوه محاسبه ریسک در سبد شاخص های موجود در مرزکارآ در دومدل،تعیین کننده مرتبه کارآئی دو مدل نسبت به یکدیگر می باشدکه برهمین اساس در سطح خطای 0.05 به آزمون مقایسه زوجها پرداخته شده است که نتایج حاصل از این آزمون موکد شواهد موجود در شکل ذیل وموئد این مطلب میباشدکه فرضیه رد شده و فرضیه که نشان از کارآئی مدلMean-Semivariance به نسبت به
|