منبع: | جام جم آنلاین | تاریخ انتشار: | 1388-08-04 |
نویسنده: | دکتر غلامرضا علیزاده | مترجم: | |
چکیده: | |||
نمیدانم چه کسی گفت، پول، چرک کف دست است، معلوم نیست چه کسی بود که پول را بدنام کرد و گفت خوشبختی نمیآورد، معلوم نیست از کی علم و ثروت را رودرروی هم قرار دادند تا نتیجه بگیرند دانش بهتر از دارایی است. |
|||
نمیدانم چه کسی گفت، پول، چرک کف دست است، معلوم نیست چه کسی بود که پول را بدنام کرد و گفت خوشبختی نمیآورد، معلوم نیست از کی علم و ثروت را رودرروی هم قرار دادند تا نتیجه بگیرند دانش بهتر از دارایی است. این هم معلوم نیست که چه کسی این موضوع را در ذهن مردم جا انداخت که پولدارها خوشبخت نیستند و فقیرها بیشتر از زندگی لذت میبرند، اما پول خیلی کارها از دستش برمیآید، پول معجزه هم میتواند بکند، باز کردن درهای بسته که اصلا در تخصصش است، آرزوها هم با پول از دنیای خیال بیرون میآیند و به ثمر مینشینند. دیگر نمیگویم که با پول میتوان پست و صندلی و احترام هم خرید یا براحتی دور دنیا را گشت و رفت در دل قارهها. ادامه تحصیل و خرید خانه و دفتر کار و ویلا و ماشین و بلیت المپیک و هزار تای دیگر مثل این هم که برای پول آنقدر پیش پا افتاده است که به چشم نمیآید، اما با پول یک چیز دیگر را هم میتوان به خانه آورد؛ شادی. کسی که پول دارد و دستش به دهانش میرسد، دستکم این است که دغدغه نان و آب و لباس و سرپناه ندارد یا لااقل حسرت خیلی چیزها به دلش نمیماند. کسی که دستش به دهانش میرسد، خود را تکیه داده به دیواری محکم میبیند و از استواریاش، پشتش گرم میشود. او دست دیگران را هم میتواند بگیرد و برای آنها همان دیوار محکم قابل اعتماد شود. وقتی پول باشد، میتوان همه را خوشحال کرد، میتوان در سفرهای نان گذاشت و پای برهنهای را پوشاند یا یک بیمار سخت را اگر خدا بخواهد از مرگ نجات داد. استعدادها را هم میشود با پول شکوفا کرد. اگر پول باشد، دیگر دغدغه پیریات را هم نداری و ترس از محتاج شدن و ترس از کاسه چه کنم بر دست گرفتن هم میمیرد و از بین میرود. با پول عروسیات هم خاطرهانگیز میشود؛ وقتی که مجبور نیستی برای پوشیدن لباس عروسی و دامادی، خودت را زیر بار قرض خفه کنی و وقتی به خانه بخت میروی، تازه تاوان نداریات را بدهی. با پول جنازهات هم آبرومندتر دفن میشود و نقل و انتقالت به عالم قبر سریعتر و باشکوهتر میشود. وقتی به پول این طوری نگاه کنی، داشتنش یعنی شادی یعنی گشادهدستی، یعنی آرامش، اما این تمام ماجرا نیست، چون با پول میتوان کارهایی کرد که خوشایند نباشد. با پول میتوان فخرفروشی کرد، میتوان مسابقه چشم و همچشمی راه انداخت و چشم دیگران را از حدقه درآورد. با پول میشود آدم کثیفی شد؛ آدمی بیوجدان که قلبش سنگ شده. با پول میشود ندارها را زیر پا له کرد، میتوان فقیرها را به هیچ گرفت، میتوان دیگران را آدم حساب نکرد. با پول میشود اسراف کرد، میشود آنقدر داشت و خرید و خورد که دیگر هیچ چیزی به چشمت نیاید. با پول میشود به ته خط زندگی هم رسید. آنجایی که دیگر هیچ چیزی خوشحالت نمیکند. با پول، خلاف هم میشود کرد. میتوان آدم اجیر کرد و صد تا کار خلاف را راست و ریست کرد. پول، رشوه خوبی هم هست، راه میانبری که ندارها نمیتوانند از آن بگذرند. پول ترس هم برای آدمی میآورد، وقتی فکر میکنی که همه منتظر مرگت هستند و میراثخوارها در کمین عمرت نشستهاند. با پول بدبخت هم میتوان شد وقتی به دیگران فکر نکنی و همه فکر و ذکرت پول باشد و پول ... مقصر کیست، آدم یا پول؟ اما انگار در همه این خوشیها و ناخوشیها نه پول که خود آدمها داستان زندگی را مینویسند. پول یک تکه کاغذ است. فقط یک ابزار چون در نهایت حق انتخاب با آدمهاست که آن را چگونه به کار گیرند. آن زن و مردی که پول دارند و زندگیشان مرتب است و در عین حال خوشبختند، پول به آنها خوشبختی نداده است، اما به طور حتم کمکشان کرده تا مسیر عشق را بیدغدغه طی کنند. آن دختر و پسر جوانی که جیبشان خالی است، اما باز احساس خوشبختی میکنند، زیرا بیپولی خوشبختشان نکرده، خودشان خواستهاند فقر را به رخ هم نکشند و دست به دست هم بدهند تا خوشبخت باشند. با وجود همه این حرفها این را نمیتوان انکار کرد که وقتی مشکلی با پول حل میشود و موانع یک به یک از مقابلت برداشته میشوند، شادیای تولید میکند که وصفناپذیر است. پول بعلاوه 60 چیز دیگر این را درست گفتهاند که پول همهچیز نیست و شادی و خوشبختی فقط با پول به دست نمیآید. شهروز پرورش هم این مساله را تایید میکند. این روانشناس میگوید: عوامل بسیار زیادی در شادی و شادزیستن موثر است که تاکنون 60 عامل اساسی از سوی روانشناسان کشف شده است. عواملی مثل دوستی، احساس احترام، اعتماد به نفس بالا، خدمت به دیگران، پایگاه اجتماعی مناسب و همسر دلخواه که البته پول یکی از این فاکتورهاست که در بررسیهای به عمل آمده تقریبا در ردیف چهاردهم قرار میگیرد. او ادامه میدهد: باتوجه به اینکه احساسات مثبت در زندگی مثل شادی، خوشبختی و آرامش همانند حلقههای زنجیر به هم متصل هستند و یکی ملزوم و مکمل دیگری است و همگی جنبه حسی و ذهنی دارند؛ بنابر این ممکن است تعریفی که هر فرد از شادی ارائه میکند با افراد دیگر متفاوت باشد. در روانشناسی شخصیت افراد به 3 تیپ کلی A,B,C تقسیمبندی شده که هر گروه ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند. برای مثال تیپA شامل افراد عصبی، زودرنج، کینهای، محافظهکار، پرتلاش و اهل رقابت است و شرایط بیرونی تاثیرات خیلی موقتی برخلق و رفتارهای این افراد میگذارند. این گونه اشخاص ممکن است با داشتن ثروت و دارایی زیاد به خاطر حرص و حسادت فراوان نتوانند از داشتههای خودشان لذت ببرند. این در حالی است که تیپB ، افرادی خوشمشرب، اهل دوستی، دلسوز، مهربان، خوشگذران، مثبتاندیش و خوشبین و تا اندازهای تنبل هستند که اکثرا ثروتمند نمیشوند ولی از زندگی لذت میبرند و اغلب افرادی شادند. این روانشناس توضیح میدهد: از نظر روانشناسی اجتماعی احساس شادی هم مثل سایر احساسات مثبت و منفی قابل سرایت و انتقال است و اگر شرایط کلی برای نشاط اجتماعی فراهم نشود (مانند توزیع برابر ثروت و بهبود قوانین) میتواند عامل مهمی به شمار آید. به عنوان مثال در کشورهای اسکاندیناوی که درآمد عموم مردم در سطح بالا و برابر با یکدیگر است، سطح بهزیستی روانی و جسمانی آنها نسبت به کشورهای دیگر که ثروت به طرزی نابرابر توزیع شده، بالاتر است. در واقع روانشناسی به شادی نگاه بسیار عمیقی دارد. مطالعات مختلف نشان داده که فقر و ناکامی، افراد را ناشاد و افسرده میکند، ولی وقتی میزان درآمد افراد بیشتر شود شادی و نشاطشان بیشتر نمیشود. در یک تحقیق جدید ثابت شده که پول به عنوان یک داروی ضد افسردگی عمل میکند یعنی جلوی نگرانی، اندوه و استرسها را میگیرد، ولی اینکه پول شادیآفرین باشد رد شده است، یعنی اینکه اگر تاثیر شادی بخشی هم داشته باشد، موقت است. جایی شادی نمیفروشند پرورش در ادامه به این باور مردم که با پول میشود همه چیز را خرید اشاره میکند و توضیح میدهد: نظر علم بر این است که با پول نمیشود شادی بویژه شادیهای پایدار و درونی خرید، ولی بیشتر مردم، داشتن خانههای بزرگ و ماشینهای گرانقیمت را تنها منبع شادمانی و شادکامی حساب میکنند، به طوری که ممکن است به جای پرداختن به گسترش صفتهای اخلاقی و انسانی مانند دوستیها، کمک به دیگران، بخششها، مثبتاندیشی و عشق به تمام هستی، تمام وقتشان را صرف مسائل مالی کنند، به امید اینکه روزی ثروتمند شوند. این در حالی است که ممکن است دیگر وقت، انرژی یا سلامت برای لذت بردن از زندگی برایشان باقی نمانده باشد. عوامل بسیار زیادی در شادی و شادزیستن موثر است که تاکنون 60 عامل اساسی از سوی روانشناسان کشف شده استاین روانشناس اضافه میکند: البته داشتن برنامه مالی و تلاش هر چه بیشتر برای رسیدگی به استقلال مالی و برآوردن نیازهای اساسی و وابسته نبودن به دیگران و محروم نبودن از امکانات زندگی از اولویتهای برنامههای هر فرد سالمی باید باشد ولی باور اینکه فقط با پول به همه لذات میتوان رسید از شیوههای غلط و بیماریآور زندگی محسوب میشود. در تعریف پستمدرنیته از پول و ثروت، ثابت شده که ظواهر برای محبوبیت و احترام خیلی مهم شده است، منظور اینکه مجموعه داراییها و ثروتهایی که در ظاهر به صورت محسوس مشاهده میشود احترام دیگران را برمیانگیزد ولی خود مدرنیته و عوارضی که از پستمدرنیته پیش میآید، در یک زمان طولانی ممکن است بسیاری از ارزشهای مهم انسانی، اجتماعی و اخلاقی را پایمال کرده، ارزشهای زودگذر و کاذب را جایگزین آن کند. به گفته پرورش معنای تمامی این حرفها آن است که شادی و آرامش و خوشبختی چیزهایی نیستند که در فروشگاهها فروخته شوند ولی قاعدتا هر فردی نیاز به پول و امکانات دارد به شرط آنکه دویدن زیاد به دنبال پول او را از سایر مواهب زندگی محروم نکند. پول شرط لازم، نه کافی جان کلام دکتر غلامرضا علیزاده، محقق و مدرس دانشگاه نیز همین مطالب اما با ادبیاتی متفاوت است. این جامعهشناس میگوید: آخرین مطالعاتی که در ایران انجام شده، نشان میدهد مردم روستایی احساس خوشبختی بیشتری نسبت به جمعیت شهرها از جمله تهران دارند، یعنی به تعبیر دیگر، خوشبختی در میان روستاییان بیشتر از شهرنشینان احساس میشود. هرچند مردمان شهر و روستا از نظر سطح درآمد و امکانات زندگی تفاوت زیادی با هم دارند. این مساله نشان میدهد که داشتن پول، شرط لازم برای خوشبختی است ولی شرط کافی به حساب نمیآید زیرا اگر پول زمینهای برای خوشبختی و شادمانی بود قطعا شهرنشینان باید احساس خوشبختی بیشتری میکردند. او ادامه میدهد: به همین دلیل است که ما باید نگاه جدیدی به مساله خوشبختی داشته باشیم و بدانیم که خوشبختی درون کاسه سرماست. گاهی وقتها ما احساس میکنیم که با فراهم آوردن پول و تامین پارهای از ملزومات زندگی به خوشبختی میرسیم، ولی زندگی شهری نشان میدهد که عوامل دیگری هست که باعث میشود حتی انسان از ابزارها و اشیای در دسترسش نیز نتواند استفاده کند. یعنی ابزاری که فکر میکرد مایه شادمانی او خواهد شد، اما امروز تنها دغدغهها و نگرانیهایش را افزون کرده است. این جامعهشناس توضیح میدهد: امروزه نگاه به خوشبختی نگاه ابزاری است. امروز خانهها به سمساری تبدیل شده یعنی وسایلی را دور خودمان جمع میکنیم و به جای آن که احساس شادی کنیم، خیلی زود خسته میشویم و احساس تنگی و خفگی میکنیم. در حالی که در واقع این تنگی و کوچکی در ذهن ما و ناشی از زندگی شهری و سنجیدن همه چیز براساس مادیات است. علیزاده در ادامه گفتههایش به نبود تعریف مشخص از شادی و خوشبختی در جامعه اشاره میکند و میگوید: امروزه هر کسی فکر میکند اگر ابزار مورد استفاده لایههای بالاتر را به دست بیاورد، خوشبخت میشود ولی وقتی به آنها میرسد، نه تنها احساس خوشبختی نمیکند، بلکه دچار دغدغه نیز میشود. در واقع شادی و خوشبختی با درجه رفاه رابطه مستقیمی ندارند و هرچه درآمد بالاتر برود، خوشبختی بیشتر نمیشود. البته هدف این نیست که نوعی قلندری و صوفیگری و درویشی را در جامعه باب کرده افراد را به ترک دنیا و امکانات آن تشویق کنیم، بلکه باید تعریفی نو از شادی، خوشبختی، علایق، عشق، مهربانی و آنچه مایه آرامش قلب است ارائه کنیم. این مدرس دانشگاه گفتههایش را اینگونه پی میگیرد: آنچه باعث شده تا پول معیاری برای شادی و خوشبختی نباشد، قطبی شدن شدید جامعه است و هر لایهای برای فرار از لایه خود و قرار گرفتن در لایههای بالاتر مدام تلاش میکند که این سبب میشود تا افراد همیشه فشار عصبی همراه با اصطکاک عصبی داشته باشند. پس به نظر میرسد این لایهبندهای اجتماعی که گاه زندگی بخشی از دهکها فراتر از رویاهای دهکهای دیگر میشود، منشایی باشد تا پول دیگر شادی نیاورد. علیزاده البته بر این باور است که این حرفها هرگز داشتن حداقل امکانات زندگی و معیشتی بیدغدغه را از اهمیت نمیاندازد، چرا که داشتن شغل و درآمد متعارف برای تامین نیازهای پنجگانه بشری جزو حقوق طبیعی هر انسان و مورد تاکید اعلامیه حقوق بشر، سازمانهای رفاهی و قانون اساسی کشور است. |