منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-03-24 |
نویسنده: | نیال فرگوسن | مترجم: | جعفر خیرخواهان |
چکیده: | |||
دو پرسش جالب در تاریخ اقتصادی این است که چرا غرب طی پانصد سال گذشته نه فقط بر چین بلکه بر سایر جهانیان برتری پیدا کرد؟ |
|||
آیا وارد قرن آسیا شدهایم؟ در مدار چین و آیا اینک دوران چیرگی غرب به پایان رسیده است؟ دو پژوهشگر به نامهای دیوید لی و گوانهانهوی این نگاه مرسوم که اقتصاد چین تا سال 1800 شانه به شانه غرب حرکت میکرد را رد میکنند. آنها نشان میدهند که تولید سرانه چین در دوره مینگ (1402تا 1626 میلادی) شروع به نزول کرد و بسیار پایینتر از تولید سرانه انگلستان قبل از انقلاب صنعتی بود. سهم کشاورزی در اقتصاد چین کاملا بالا و حدود 90 درصد GDP بود و بهرهوری کشت پایین بود. در صد سال پس از 1520، نرخ پسانداز ملی چین واقعا منفی بود و در انتهای سلسله مینگ انباشت سرمایه منفی شد. بر اساس محاسبات انگوس مدیسون که خوشبینانهتر است واگرایی شرق از غرب در سال1700 شروع شد که وضع رفاهی یک فرد چینی اندکی بهتر از ساکنان ایالاتمتحده بود. مدیسون تخمین میزند که در سال 1600 تولید سرانه انگلستان 60 درصد بالاتر از چین بود. در چند صد سال بعدی چین افول پیدا کرد و در سده بیستم حتی عقبنشینی نمود؛ در حالی که جهان انگلیسی زبان، اوج میگرفت. در 1820 تولید سرانه آمریکا دو برابر چین بود که در 1870 تقریبا پنج برابر بیشتر و در 1913 این نسبت تقریبا 10 به 1 شد. با وجود بحران اقتصادی دردآوری که آمریکا در دهه 1920 گرفتار شد، بدبختیهای چین به مراتب بیشتر بود، مثل انقلابهای مختلف، جنگ داخلی، اشغال ژاپن، قحطی و نیز انقلاب فرهنگی دوران مائو. در 1968 بر اساس برابری قدرت خرید، یک آمریکایی 33 برابر ثروتمندتر از یک چینی بود که اگر برحسب دلارهای جاری حساب شود تفاوت 70 به 1 میشود. این عدم توازن جهانی در نتیجه سدهها واگرایی اقتصادی و سیاسی به وجود آمد. چگونه این اتفاق افتاد؟ و آیا اینک پایان یافته است؟ براساس پژوهشهایی که من انجام دادم و در کتاب آیندهام چاپ میشود غرب شش داروی معجزهآسا داشت که دیگران نداشتند: 1) رقابت: اروپا از نظر سیاسی به مناطق متعددی تقسیم شده بود و درون هر منطقه سلطنتی یا جمهوری، چندین هویت صنفی رقیب وجود داشت. 2) انقلاب علمی: همه اکتشافات در ریاضیات، ستارهشناسی، فیزیک، شیمی و زیستشناسی در اروپای غربی رخ داد. 3) حاکمیت قانون و دولت نمایندگی: این نظام بهینه نظم اجتماعی و سیاسی در جهان انگلیسی زبان، بر اساس حقوق مالکیت و نمایندگی مالکان دارایی در مجالس قانونگذاری منتخب ظاهر گشت. 4) پزشکی مدرن: همه پیشرفتهای مراقبتهای تندرستی شامل کنترل بیماریهای استوایی در سدههای نوزده و بیست میلادی را پزشکان اروپای غربی و آمریکای شمالی انجام دادند. 5) جامعه مصرفکننده: انقلاب صنعتی در جایی رخ داد که هم عرضه فناوریهای با بهرهوری بالا و هم تقاضا برای غذاهای بیشتر، بهتر و ارزانتر وجود داشت. 6) اخلاق کاری: غربیها نخستین افرادی در جهان بودند که کار فشرده و گسترده را با نرخ بالاتر پسانداز ترکیب کردند و انباشت مداوم سرمایه به وجود آمد. این شش داروی معجزهآسا کلید اوج گرفتن غرب بودند. رد پای آنها را میتوان در هر ماجرایی از دوره سلطنت امپراتور میجی در ژاپن (1867 تا 1912) تا زمان حال یافت که دیگران تقلید میکردند. این تقلید کردنها فرآیند آرام و همواری نداشت. ژاپنیها هیچ ایدهای نداشتند که کدام یک از عناصر فرهنگ غربی نقش حیاتی دارند؛ به طوری که در نهایت همه چیز غربیها از لباس و نوع موی غربی گرفته تا مستعمره ساختن سرزمینهای خارجی را کپی و تقلید کردند. بدبختانه آنها زمانی به فکر تشکیل امپراتوری افتادند که هزینه امپریالیسم بر منافعش میچربید. سایر قدرتهای آسیایی- مهمترینشان هند- دهها سال را با این پیش فرض اشتباه به هدر دادند که نهادهای سوسیالیستی با پیشتازی شوروی، برتر از نهادهای متکی بر بازار در غرب هستند. اما در دهه 1950 گروه رو به افزایشی از کشورهای آسیای شرقی در تقلید از مدل صنعتی غرب به دنبال ژاپن راه افتادند و از بخشهای منسوجات و فولاد شروع کردند. تقلید کردن آنها از کاربردهای غربی به شکل گزینشیتری بود. رقابت و دولت نمایندگی در الگوی توسعه آسیایی جای چندانی نداشت و در عوض بر علوم، پزشکی، جامعه مصرفکننده و اخلاق کاری تاکید میکردند. امروز سنگاپور در ارزیابی رقابتمندی مجمع جهانی اقتصاد رتبه سوم را دارد. هنگکنگ رتبه 11 و پس از آن تایوان (13)، کره جنوبی (22) و چین (27) است. این تقریبا ترتیب تاریخیای است که این کشورها اقتصادهایشان را غربی کردند. امروز تولید سرانه در چین 19 درصد تولید سرانه آمریکا است (در مقایسه با 4 درصد در زمانی که اصلاحات اقتصادی را حدود 30 سال پیش شروع کرد). هنگکنگ، ژاپن و سنگاپور این اصلاحات را در دهه 1950، تایوان در 1970 و کره جنوبی حتی دیرتر در 1975 شروع کردند. محاسبات نشان میدهد که تولید سرانه سنگاپور 21 درصد بالاتر از آمریکا، هنگکنگ برابر با آمریکا و ژاپن و تایوان حدود 25 درصد پایینتر و کره جنوبی 36 درصد کمتر است. فقط یک آدم کمعقل شرطبندی میکند که چین همان مسیری را که دیگران در چند دهه گذشته رفتند، طی نخواهد کرد. انقلاب چین بزرگترین و سریعترین انقلاب در بین تمام انقلابهای صنعتی بوده است. در مدت زمان 26 سال، تولید چین 10 برابر شده است. انگلستان 70 سال پس از 1830 زمان نیاز داشت تا تولید خود را چهار برابر کند. به گفته صندوق بینالمللی پول، سهم چین در تولید جهانی (به قیمت جاری) در سال 2013 از 10 درصد بیشتر میشود. گلدمن ساکس پیشبینی میکند که تولید چین در سال 2027 از آمریکا پیشی میگیرد و همین تازگیها از ژاپن پیشی گرفت. اما از برخی جهات مدتها است که وارد قرن آسیا شدهایم. چین در آستانه پیشی گرفتن از سهم آمریکا در تولیدات کارخانهای است. شانگهای بزرگترین شهر چین، در بالای کلانشهرهای جهان قرار گرفته است و بمبئی پس از آن است و هیچ شهر آمریکایی در نزدیک آنها نیستند. هیچ چیز شتاب جابهجایی قدرت اقتصادی جهان از غرب به شرق را قطعیتر از بحران مالی آمریکا نشان نمیدهد. یونان با نسبت بدهی به درآمد 312 درصد، در آستانه ورشکستگی است، اما به گفته موسسه مورگان استنلی نسبت بدهی به درآمد آمریکا 358 درصد است. دفتر بودجه مجلس نمایندگان برآورد میکند که بهره پرداختی برای بدهی فدرال از 9 درصد درآمد مالیاتی فدرال به 20 درصد در سال 2020، 36 درصد در 2030 و 58 درصد در 2040 میرسد. «امتیاز عظیم» آمریکا، قدرت چاپ پول ذخیره جهانی است که به آن قدرت نفسکشیدن میدهد، اما این امتیاز ویژه زیر حملات بیامان دولت چین قرار گرفته است. برای بسیاری از ناظران از سرگیری سیاست تسهیل مقداری از سوی فدرال رزرو، به معنای شعلهور کردن جنگ ارزی بین آمریکا و چین است. اوباما مدتی پیش اعلام کرد اگر «چینیها اقدامی نکنند ما سایر ابزارها برای حمایت کردن از منافع آمریکا را داریم.» نخست وزیر چین ون جیابائو به سرعت پاسخ داد: «برای کاهش دادن ارزش یوآن به ما فشار نیاورید ... با این کار، بیشتر شرکتهای صادراتی ما بسته خواهند شد، کارگران مهاجر به روستاهایشان برخواهند گشت. اگر چین شاهد آشوبهای اجتماعی و اقتصادی باشد، برای تمام جهان فاجعه خواهد بود.» چنین گفتوگوهایی نوعی از پینگکسی، نمایش سنتی سایه عروسکها در چین است. در واقعیت امر امروز، جنگ ارزی بین «چیمریکا» (اقتصادهای متحدشده چین و آمریکا) و بقیه جهان درگرفته است. اگر آمریکا پول چاپ کند، در حالی که چین هنوز هم عملا پول خود را به دلار میخکوب کند، هر دو طرف سود میکنند. بازندگان کشورهایی مثل اندونزی و برزیل هستند که نرخ ارز واقعی موزون تجاری آنها از ژانویه 2008 به این سو به ترتیب 18 و 17 درصد اضافه ارزش یافته است. اما اکنون چه کسی بیشتر از این شراکت سود میبرد؟ با توجه به تولید چین که در حال حاضر 20 درصد بالاتر از سطح پیش بحران است و اینکه آمریکا هنوز 2 درصد کمتر است، پاسخ روشن به نظر میرسد. سیاستگذاران آمریکایی شاید اینگونه شعار دهند که «آنها به ما نیاز دارند همان قدر که ما به آنها نیاز داریم.» اما چینیها طرحی برای کاهش وابستگی به انباشت ذخایر دلاری و صادرات یارانهای دارند. این راهبرد قصد چیرگی جهانی بر اساس مدل امپریالیسم غربی را ندارد، بلکه خواهان تاسیس دوباره پادشاهی میانه در چین است، یک دولت فرعی مسلط در منطقه آسیا و اقیانوسیه. اگر بخواهم راهبرد بزرگ جدید چین را پیشنهاد داده و خلاصهوار بیان کنم، به سبک چینیها با چهار «بیشتر» شرح میدادم: مصرف بیشتر، واردات بیشتر، سرمایهگذاری بیشتر در خارج و نوآوری بیشتر. در هر مورد، تغییر راهبرد اقتصادی، منافع ژئوپولیتیک خوبی دارد. چین با مصرف بیشتر میتواند مازاد تجاری خویش را کاهش دهد و در این فرآیند خودش را در برابر شرکای تجاری اصلی به ویژه سایر بازارهای نوپدید محبوب میکند. چین به تازگی توانست جایگاه آمریکا به عنوان بزرگترین بازار خودرو جهان را بگیرد (14 میلیون فروش سالانه خودرو در قیاس با 11 میلیون در آمریکا) و پیشبینی میشود که تقاضای چین در سالهای آینده ده برابر شود. براساس گزارش آژانس بینالمللی انرژی، در سال 2035 چین یک پنجم کل انرژی جهان را مصرف میکند که 75 درصد افزایش نسبت به سال 2008 است. موسسه جهانی زغالسنگ تخمین میزند که 46 درصد مصرف جهانی زغال سنگ در 2009 را چین مصرف کرد و سهم مشابهی از تولید آلومینیوم، مس، نیکل و روی مصرف میکند. سال گذشته چین بیش از دو برابر مجموع مصرف فولاد خام اتحادیه اروپا، آمریکا و ژاپن را استفاده کرد. چنین ارقامی به منافع عظیم برای صادرکنندگان این کالاها و سایر کالاها تبدیل شده است. چین بزرگترین بازار صادراتی استرالیا شده به طوری که 22 درصد صادرات استرالیا در 2009 به چین رهسپار شد. چین 12 درصد صادرات برزیل و 10 درصد صادرات آفریقای جنوبی را میخرد. این کشور همچنین خریدار اصلی کالاهای ساخته شده پیشرفته از ژاپن و آلمان است. زمانی چین صادرکننده محصولات کمبها بود. اکنون یک پنجم رشد اقتصاد جهان از چین است و پویاترین بازار جدید برای نیازهای سایر مردم شده است و دوستانی که به دست میآورد. اما چینیها به درستی از نوسانات قیمتهای جهانی کالاها عصبی هستند. پس از جهش عظیم قیمتها در چند سال گذشته، چه احساسی میتوانستند داشته باشند؟ چینیها به این نتیجه رسیدهاند که سرمایهگذاری بیشتری در خارج بکنند. اکثریت این سرمایهگذاریها در آسیا و آفریقا بوده و بزرگترین بخشها معدن، حملونقل و پتروشیمی است. شیوه فعالیت چینیها در آفریقا اکنون کاملا شناخته شده است. آنها شروع به احداث بزرگراهها و سایر سرمایهگذاریهای زیربنایی در آن کشور میکنند و سپس معادن یا زمینهای کشاورزی را اجاره بلندمدت میکنند بدون اینکه هیچ پرسشی درباره سوءاستفاده از حقوق بشر یا فساد سیاسی بکنند. سرمایهگذاری خارجی فزاینده در منابع طبیعی نه فقط به عنوان راهبرد متنوعسازی استفاده میشود تا ریسک کاهش ارزش دلار را برای چین کاهش دهد، بلکه امکان افزایش قدرت مالی را به چین میدهد. همچنین برنامههای بلندپروازانه برای گسترش نیروی دریایی را توجیه میکند. به گفته دریادار ژانگ هوچن معاون فرمانده ناوگان دریای شرقی «با گسترش منافع اقتصادی چین، نیروی دریایی خواهان حمایت بهتر از مسیرهای ترابری کشور و امنیت خطوط اصلی دریایی ما است.» دریای جنوب چین از مدتها پیش «منافع ملی اصلی» اعلام شد و پروژه بنادر عمیق در پاکستان، برمه و سریلانکا طراحی شده است. سرانجام و بر خلاف این نظر که چین محکوم است یک خط تولید برای محصولات «طراحی شده در کالیفرنیا» باقی بماند، این کشور در تلاش به نوآوری بیشتر است تا برای مثال تولیدکننده اصلی جهانی توربینهای بادی و صفحههای خورشیدی شود. در 2007 چین از نظر تعداد درخواست اختراعات جدید از آلمان پیشی گرفت. این بخشی از ماجرای برتری یافتن شرق است. در 2008 برای نخستین بار تعداد درخواستهای حق اختراع از چین، هند، ژاپن و کره جنوبی نسبت به جهان غرب بیشتر شد. فشاری که قدرت «در حال آمدن» به قدرت «در حال رفتن» وارد میکند همیشه دردآور است. هزینه مقاومت در برابر خیزش آلمان واقعا برای انگلستان سنگین بود و بسیار آسانتر بود اگر به آرامی به نقش شریک کوچک آمریکا تبدیل میشد. آیا آمریکا باید به دنبال مهار چین باشد یا با آن کنار بیاید؟ افکار عمومی میگوید که آمریکاییهای معمولی مطمئن نیستند چه واکنشی نشان دهند. در نظرسنجی جدیدی که مرکز تحقیقات پیو انجام داد 49 درصد پاسخگویان گفتند که انتظار ندارند چین جای آمریکا را به عنوان ابرقدرت اصلی جهان بگیرد، اما 46 درصد نظر مخالفی داشتند. پس از فروپاشی اتحاد شوروی که بسیاری از مفسران غربی را سرمست کرده بود، کنار آمدن با نظم جدید جهانی بسیار سخت بود، اما جنگ سرد حدود چهار دهه طول کشیده بود و شوروی هرگز نتوانست از لحاظ اقتصادی به آمریکا نزدیک شود. اینک ما در پایان 500 سال برتری غرب به سر میبریم. این دفعه یک هماورد شرقی آمده است که از هر دو جنبه اقتصادی و ژئوپلیتیک واقعا ما را به مبارزه میطلبد. میزبانانی که در پکن از اوباما پذیرایی کردند هنوز ارباب نشدهاند، اما یک چیز قطعی است اینکه آنها دیگر شاگرد و نوآموز نیستند. منبع: وال استریت ژورنال |