منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-01-15 |
نویسنده: | مترجم: | ندا ناجی | |
چکیده: | |||
هال واریان : به لحاظ هزینهها کساد چیز خوبی است |
|||
رودررو با اقتصاددانان «کساد بزرگ» سراب است یا واقعیت؟ بعد از ظهر روز گذشته سردبیر اکونومیست ایمیلی برای من درباره کتاب جدید تایلر کاون فرستاده بود. رفتم آمازون، کتاب را دانلود کردم و خواندمش. تمام اینها یک ساعت و نیم بیشتر از من وقت نگرفت. به ترتیب تنها بعد از 19 ساعت از دریافت آن ایمیل این یادداشت را فرستادم و برای لندن فرستادم. کاملا هم مطمئنم که تنها پس از چند ساعت، همین یادداشت روی سایت اکونومیست قرار خواهد گرفت. هیچ کدام از اینها 30 سال پیش ممکن نبود؛ بنابراین جالب است که بدانیم یکی از پیرنگهای اصلی کتاب همین است که پیشرفت تکنولوژی طی سی سال گذشته ثابت مانده است. اگر بخواهیم منصف باشیم آقای کاون اینترنت را به عنوان بخشی که بیش از تصور همگان نوآوری داشته است مجزا میکند. مشکل اینترنت، به زعم آقای کاون، این است که نقش زیادی در ایجاد اشتغال یا درآمد ندارد، اما همین واقعیات نشان میدهد که اینترنت چه نقش عظیمی در کارآتر کردن تولید مازاد مصرفکننده داشته است: با یک مقدار ناچیز کار (البته در کنار مقدار زیادی سرمایه و مهارت) میتوان منافع کلانی ایجاد کرد. هر چند که آقای کاون اشاره میکند اینترنت یکی از نمادهای استثنایی پیشرفت تکنولوژی است، مثالهای خیلی بیشتری میتوان آورد. او اشاره میکند که در آشپزخانه تکنولوژی 30 سال است که تکان نخورده. شاید درست باشد، اما هزینه بیرون غذا خوردن بیش از دو برابر شده است (با ارقام اسمی) آن هم تنها از سال 90 به این سو. چقدر طول کشید تا این را بفهمم؟ 5 دقیقه در گوگل. 30 سال پیش چقدر طول میکشید که همین را بفهمم؟ خیلی، خیلی بیشتر. هزینههای ارتباطات و محاسبات زیرورو شده است. ویلیام نوردهاس در دانشگاه ییل ادعا میکند قدرت محاسباتی از 1900 تاکنون 1 تا 5 تریلیون بیشتر شده است که این یعنی نرخ رشد مرکب 30 الی 35 درصد برای یک قرن. از 1940، نرخ رشد به 50 درصد در سال رسیده است. بنابراین اینطور نیست که رشد منافع تکنولوژی ثابت شده باشد. درست برعکس این، رشد هزینهها است که متوقف شده است و این هم چیز خوبی است. تایلر کاون: کمی بیشتر درباره کتاب «کساد بزرگ» اینجا نخواهم کوشید پیام «کساد بزرگ» را از سر تکرار کنم، اما میخواهم به چند نکتهای که در مطلب اکونومیست درباره این کتاب و برخی بررسیهایی که در رسانههای دیگر خواندم پاسخ بدهم. شاید این نکاتی باشد که در آینده هم کسانی بخواهند به آنها اشاره کنند. 1) بیشتر توجه معطوف کاهش سرعت رشد تکنولوژی شده است؛ مثلا اینکه مادر بزرگ من خیلی بیشتر از خودم شاهد تحولات تکنولوژیک در زندگیاش بوده است. یک بخش دیگر بحث که اهمیت کمتری هم ندارد این است که پیشرفت آموزشی تحصیلی نیز کند شده است. (باید اضافه کنم که این یعنی کارآیی و تاثیرگذاریها به عنوان مصرفکننده نیز پایین میآید.) نرخ فارغالتحصیلان دبیرستانی از چند دهه پیش پایینتر است و اینها دادههایی نیست که به آسانی بتوان ردش کرد. همچنین اشاره میکنم آنچه که من میگویم «کساد بزرگ» و نقدنویسان کتابم میگویند «افتراق بزرگ» در واقع پدیدههایی به کلی مجزا نیستند. 2) خیلی از مخالفان فهرست بزرگی از نوآوریها ردیف میکنند از آی پاد گرفته تا بهبود کیفیت روغن زیتون. در سبد هزینه یک خانواده معمولی مسکن، آموزش و بهداشت و درمان مهمترین بخش است. افزایش قیمت در این حوزهها، بیشتر از آنچه با افزایش بهرهوری قابل توجیه باشد، باعث میشود که مقدار زیادی از پیشرفتها خنثی گردد. دلتان به بازیچهها خوش نشود، هر چقدر هم که مفرح باشند و سرگرمکننده یا هر چقدر هم که برای روشنفکران و اهالی رسانه منفعت داشته باشند. 3) اینترنت ذهنتان را منحرف نکند. دستاورد بسیار بینظیری است، اما دوره بلوغاش مصادف شده است با بدترین ده سالی که اقتصاد کلان آمریکا از 1930 تاکنون داشته است. حالا حالاها باید جبران آن را بکند. دههها طول خواهد کشید. مفسران اقتصادی معمولا تاخیرات زمانی را نادیده میگیرند، وقتی که پای دستاوردهای تکنولوژیک بلندمدت در میان باشد. 4) اغلب از من میپرسند که نظرم درباره دوره 1997 تا 2004 چیست که بهرهوری به شدت رشد داشت. اواخر دهه نود دوره خیلی خوبی بود که نمیتوان آن را دوره کسادی وضعیت خانوارهای متوسط و نظایر اینها دانست، اما مساله این است که زیاد دوام نیاورد. با آمار بهرهوری 2000 تا 2004 دوره بینظیری بود، اما زندگی واقعی تعریفی نداشت. حتی اگر این مزایا واقعی باشند (که برای این سالها شک دارم) باعث نمیشوند که خیال خانوادههای آمریکایی برای آینده راحت شود. 5) تجارت، برون سپاری و صنعتی شدن اقتصادهای نوظهور را اغلب به عنوان دلایل پشت پرده راکد ماندن دستمزدها نام میبرند، اما شواهد میان بخشی برای این ادعا در دست نیست. از دید تاریخی ماشینآلات و تکنولوژی همیشه نقش بیشتری در تعیین سرنوشت دستمزدها داشتهاند تا تجارت. 6) بعضی از منتقدها به شاخص انحراف CPI اشاره میکنند تا بگویند که از نرخ رشد درآمد واقعی غافل ماندهایم. اگر نرخهای دوره پیش از 73 را با پس از 73 مقایسه کنیم، میبینیم که صحبتی از چنین انحرافی در کار نیست. اگر هم بخواهد باشد، انحراف شاخص قیمت مصرفکننده در اوایل قرن بیستم که اتومبیل و سیفون توالت به آمریکاییها رسید خیلی بیشتر بوده است، زیرا کیفیت این کالاها به سرعت رشد کرد و آمارهای قیمت مصرفکننده قادر به انعکاس شان نبود. اصلاح دادهها با شاخص انحراف قیمت مصرفکننده احتمالا به این معنی است که نرخ پیشرفت کم شده است، آن هم بیشتر از آنچه که ارقام میگویند. 7) یک منبع مهم انحراف این است که ارزش کارهای دولت در بهداشت و درمان، آموزش و این موارد را با هزینهشان میسنجیم. خیلی از پولی که در این حوزهها خرج میکنیم ارزشی به دنبال نمیآورد. 8) بعضی مفسران دست راستی، مساله را رشد اندک اقتصادی میدانند، اما حقیقت این است که کساد و رشد آهستهتر درآمد میانه خانوارها از سال 1973 چیزی است که بیشتر کشورهای پیشتاز تکنولوژی را درنوردیده و فقط آمریکا تنها نیست. این برای من به این معنا است که مساله تکنولوژی است و ربطی به سیاستهای توزیع درآمد ندارد. به ژاپن نگاه کنید. در پایان مایلم اشاره کنم که هرچند من برای کوتاه مدت خیلی نگرانم؛ اما در کل بدبین نیستم. فکر میکنم در طول زمان حیاتم شاهد تحولات ژرف تکنولوژیکی خواهم بود، اما نه همین امروز. برد دیلانگ: به وقت بیشتری نیاز داریم، نه غذای بیشتر من را جزو کسانی بگذارید که اعتقاد دارند هال واریان کاملا درست میگوید و تایلر کاون به کل اشتباه میکند. آنی لوری هم در اسلیت مطلبی نوشته که به گمانم از کتاب تایلر دفاع میکند. به نظرم او مهمترین نکته غالب پانزده سال اخیر را نادیده گرفته است. در آتلانتیک شمالی طبقات متوسط وضعیت خوبی دارند و واقعا به کالری بیشتر احتیاجی نیست. اینترنت هم باوجودی که درآمد زیادی ایجاد نمیکند، ارزش زیادی به همراه میآورد. اینکه قابلیت درآمدزایی اینترنت زیاد نیست، کاملا مسالهای ثانوی است. کاری که اینترنت میکند صرفهجویی در وقت و تلاش است و این خیلی اهمیت دارد. مادامی که شاخصهای قیمت بهبود کیفیت زندگی را نادیده میگیرند، نمیتوان به استاندارد زندگی توصیهای آنها چندان تکیه کرد. اسکات سامنر:رشد بخشهای دولتی موجب کسادی است تایلر کاون میگوید: رشد بهرهوری از 1973 کند شده است، قسمتی به خاطر اینکه در اقتصاد روز به روز بخشهای بیشتری شکل میگیرند که اندازهگیری ارزش شان دشوار است، مثل بهداشت، آموزش و فایننس. فکر میکنم این حرف در اساس درست باشد و حتی میتوانم حاکمیت قانون، زیرساختها و مستغلات شهری را هم اضافه کنم. بگذارید اینها را بخشهای تحت سیطره دولت بنامیم. آن وقت جالب میشود اگر اقتصاد را بخشهای تحت حاکمیت بازار مثل کشاورزی، تولید کارخانهای، رستورانها، خردهفروشیها، سرگرمی و توریسم و بخشهای تحت حاکمیت دولت تقسیم کنیم. گفتم این تقسیم کردن «شاید» سودمند باشد، چون واضح نیست که تمایز روشنی میان این دو بخش وجود داشته باشد. مثلا کشاورزی بخشهایی دارد که از دولت یارانههای کلان میگیرد، همانند شکر و سوختهای طبیعی. در مقابل فایننس هم بخشهایی دارد که نسبتا مثل بازار آزاد هستند همانند صندوقهای سرمایهگذاری مشترک و هج فاندها. آموزش خصوصی کارآتر و رقابتیتر از آموزش رایگان دولتی است و جراحی پلاستیک هم خیلی رقابتیتر از دیگر انواع جراحیها است که دولت و شرکتهای بیمه هزینههایشان را تقبل میکنند. در برخی بخشها نقش دولت روشن نیست. در قانون، لابی کردن و حسابداری مالیات را میتوان مثال زد که تحتتاثیر پیچیدگیهای قانونی هستند. در بانکداری، وجود پساندازهای بیمهای به این معنا است که بدهیهای بانکها در 1934 ملی شده بوده است. اساسا سپردهگذاران خزانهداری وام میدهند که آن هم به نوبه خود به بانکها وام میدهد. هزینه پوشش سپردههای بانکهای ورشکسته را در واقع مالیاتدهندگان میپردازند. بسیاری از اقتصاددانها درباره شکنندگی نظام بانکی پیش از 1934 اغراق میکنند و نادیده میگیرند که بیمه حسابهای سپرده چقدر بانکها را بیشتر ریسکی کرده است. بنابراین حتی بدون مداخلات و یارانههای دولتی هم من فکر میکنم پیشرفت سریع تکنولوژی در کشاورزی و تولیدات کارخانهای بسیاری از کارگران را به سمت بخشهایی میبرد که تحت سیطره دولت هستند، اما این فرآیند توسط یارانهها و دخالتهای قانونی نیز تسریع شده و بخشهای دولتی را بزرگتر کرده است. با رشد بیشتر این بخشها گروههای منفعتداری شکل میگیرند که اقتصاد را هرچه بیشتر به سمت رانتجویی و بهرهوری کمتر سوق میدهند. منبع: اکونومیست |