منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1389-12-25 |
نویسنده: | میلتون فریدمن | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
آشفتگی میان اقتصاد توصیفی و هنجاری تا حدی ناگریز است. موضوع مورد بحث علم اقتصاد تقریبا برای هر کسی وابسته به اهم و مهمهای زندگی او و تجربهها و شایستگیهای خود اوست؛ |
|||
ارتباط میان اقتصاد توصیفی و اقتصاد هنجاری آشفتگی میان اقتصاد توصیفی و هنجاری تا حدی ناگریز است. موضوع مورد بحث علم اقتصاد تقریبا برای هر کسی وابسته به اهم و مهمهای زندگی او و تجربهها و شایستگیهای خود اوست؛ این مساله منشا مباحثهای طولانی و سنگین و انگیزه قانونگذاریهای متناوب است. کسانی که خود را متخصص میدانند از بلندگوهای مختلف صحبت میکنند و به سختی میتوان گفت که همه بیغرض باشند؛ در مورد مسائلی که مهم هستند، نظر «متخصصان» به سختی میتواند پذیرفته شود، حتی اگر «متخصصان» همگی یک قول و به وضوح بیغرض باشند. به نظر میرسد و چنین نیز هست که نتایج اقتصاد توصیفی ارتباطی تنگاتنگ با مسائل مهم هنجاری دارد؛ سوالاتی از این قبیل که چه باید کرد و چگونه میتوان به اهداف مختلف رسید. متخصصان و غیرمتخصصان به یکسان وسوسه میشوند که نتایج توصیفی را چنان تغییر دهند که به قوت با پیشفرضهای هنجاریشان سازگار باشد و آن نتایج توصیفی را رد کنند که ملزومات هنجاریشان - یا آن چه گفته شده است که ملزومات هنجاری آنها است - ناخوشایند است. اقتصاد توصیفی اساسا مستقل از هر موضع اخلاقی یا قضاوت هنجاری خاص است. همان طور که کینز توضیح داده است، اقتصاد به «چه چیز هست؟» میپردازد و نه به «چه باید باشد؟» وظیفه آن پرداختن نظامی از قوانین کلی است که میتواند برای پیشبینی نتایج هر تغییری در شرایط موجود به کار رود. کارآمدی آن را میتوان به دقت مورد ارزیابی قرار داد. میتوان مطابقت آن را با تجربه پیشبینیهایی که میکند سنجید. کوتاه سخن آن که اقتصاد توصیفی علمی «عینی» است، یا میتواند باشد، دقیقا به همان معنایی که مثلا علم فیزیک هست. البته چون اقتصاد به روابط میان انسانها میپردازد و محقق اقتصاد خود بخشی از موضوعی است که بدان میپردازد، مشکلات خاصی در مسیر عینیت برای عالم اجتماعی بروز میکند که برای عالم فیزیکی وجود ندارد، اما به نظر من هیچ یک از مسائل بالا تمایزی اساسی میان این دو گروه از علوم ایجاد نمیکند. اقتصاد هنجاری و فن اقتصاد نیز نمیتوانند از اقتصاد توصیفی مستقل باشند. هر تصمیم سیاسی ضرورتا مبتنی بر یک پیشگویی است که میگوید نتیجه انجام کاری به جای کار دیگر چیست؛ هر پیشگویی به صورت تلویحی یا صریح بر اقتصاد توصیفی مبتنی است. البته رابطهای یک به یک میان تصمیمهای سیاسی و نتایج اقتصاد توصیفی نیست؛ اگر چنین بود، اقتصاد هنجاری قابل تمیز نبود. دو فرد ممکن است بر سر نتایج بخش خاصی از یک قانون موافق باشند. کسی ممکن است آن نتایج را شایسته بداند؛ بنابراین از قانون حمایت کند و دیگری آن را شایسته نداند و بنابراین با قانون مخالفت کند. من خطر میکنم که حکم کنم در حال حاضر در جهان غرب و خصوصا در ایالاتمتحده آمریکا، اختلاف میان سیاستهای اقتصادی، برآمده از اختلاف بر سر نتایجی است که شهروندان بیغرض فرض میکنند از عمل به آن سیاستها رخ میدهد - اختلافی که اساسا با رشد اقتصاد توصیفی، محدود میشود - و نه اختلافات پایهای بر سر ارزشها، اختلافاتی که انسان در نهایت مجبور است به خاطر آنها بجنگد. یک مثال واضح و البته مهم، قانون حداقل دستمزد است. در حالی که استدلالهای مختلفی له و علیه چنین قانونی وجود دارد، اما همه بر سر یک هدف عینی توافق دارند و آن رسیدن به «دستمزدی برای زندگی» برای همه است؛ این عبارت مبهم در میان چنان بحثهایی بسیار شایع است. اختلاف آرا تا حد زیادی مبتنی بر اختلافات تلویحی یا واضح بر سر کارآمدی هر ابزاری برای رسیدن به آن هدف مورد توافق است. طرفداران قانون حداقل دستمزد استدلال میکنند (پیشبینی میکنند) که این قانون فقر را کاهش میدهد، چون دستمزد کسانی که کمتر از آن مقدار میگیرند را همانقدر افزایش میدهد که دستمزد کسانی که بالاتر از آن مقدار میگیرند، بدون آنکه افزایشی قابل توجه در تعداد افراد بیکار یا کارمند با کاری کمسودتر نسبت به هر حالت دیگر، بدهد. مخالفان معتقدند (پیشبینی میکنند) که این قانون فقر را افزایش میدهد، چون شمار بیکاران یا افرادی با کار کمسودتر را افزایش میدهد و هر تاثیر مثبتی که این قانون بر دستمزد کسانی که بر سر کارند بگذارد، نمیتواند آن اثر منفی را جبران کند. توافق بر سر نتایج اقتصادی این قانون ممکن است توافق کامل بر سر درستیاش را در پی نداشته باشد؛ چرا که اختلاف بر سر نتایج اجتماعی یا سیاسی باقی است، اما توافق فرضی بر سر مسائل عینی بدون شک قدم بزرگی برای حرکت به سمت توافق تام است. اختلافاتی این چنین را در مسائل بسیاری میتوان دید. لیست این اختلافات را تا هر جایی میتوان ادامه داد. حتی حکم من در این باره که اختلاف اصلی در میان سیاستهای اقتصادی در جهان غرب از این نوع است، خود یک گزاره «توصیفی» است که میتواند بر اساس مشاهدات تجربی پذیرفته یا رد شود. اگر این قضاوت در مورد بنیاد اختلافها معتبر باشد، نتیجه میشود که توافق بر سر سیاستهای اقتصادی «درست» بیشتر وابسته به پیشرفت اقتصاد توصیفی است تا اقتصاد هنجاری. این حکم این نتیجه را نیز در بر دارد که یک دلیل مهم برای ایجاد تمایز دقیق میان اقتصاد هنجاری و اقتصاد توصیفی، کمک به توافق در سیاستگذاری است. منبع: کتاب مقالاتی درباره اقتصاد توصیفی |