منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1389-12-23 |
نویسنده: | روبرت مورفی | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
اگر ترجیحات ذهنی و فردی است و حتی در مورد هر فرد نیز قابل اندازهگیری و کمیسازی نیست، آنگاه به وضوح بیمعنا است که سعی کنیم ترجیحات فردی را با هم ترکیب یا جمع کنیم و از ترجیحات «اجتماعی» سخن به میان آوریم. متاسفانه حتی اقتصاددانان حرفهای نیز اغلب گرفتار همین نوع استدلال میشوند. |
|||
درسهایی برای اقتصاددان جوان ترجیحات مختلف افراد نمیتواند با هم ترکیب شود بسیاری از مردم سعی میکنند مالیات تصاعدی بر درآمد را مثلا با این دلیل که «یک دلار برای فقیر بسیار ارزشمندتر از همان دلار برای ثروتمند است،» توجیه کنند. این طرز فکر چنین است که گرفتن یک میلیون دلار از بیل گیتس، مطلوبیت او را تغییر زیادی نخواهد داد اما دادن 1000 دلار به 1000 فقیر بیخانمان مختلف، مطلوبیت هر یک از آنان را شدیدا افزایش خواهد داد. بنابراین، استدلال شایع میگوید، مطلوبیت کل یا «اجتماعی» با بازتوزیع بخشی از ثروت بیل گیتس افزایش یافته است. توضیح کامل نتایج اجرای مالیات تصاعدی بر درآمد، فرصت خاص خود را میطلبد. در این جا فقط میتوان گفت که توجیه معمول برای آن، توجیهی پوچ و ناپسند است. شما نمیتوانید مقادیر متفاوت مطلوبیت افراد مختلف را به هم بیفزایید. در حقیقت اگر شما از اصطلاح جایگزین ترجیحات استفاده کنید، واضحتر خواهد شد که چرا ترکیب آنها از افراد مختلف، کاری غیرممکن است. پرسیدن این سوال با معناست: «وزن کل جمعیت چهقدر است؟» یا «میانگین سن کل جمعیت چهقدر است؟» اما پرسیدن این سوالها بامعنا نیست: «کل ترجیحات این جمعیت چیست؟» یا «مقدار میانگین مطلوبیت به ازای هر فرد چقدر است؟» برای آنکه بیمعنایی تلاش برای تحمیل عملکردهای ریاضیاتی بر ترجیحات مختلف مردم را ببینید، قیاس دوستی را به کمک میخوانیم. فرض کنید که سالی و لری چنین رتبهبندیای برای دوستانشان داشته باشند: قبل از اینکه ادامه دهیم مطمئن شوید که جدول را فهمیدهاید. سالی کلن پنج دوست دارد. بهترین دوست او بیل است، بعد از او مری و به همین ترتیب. از دیگر سو لری تنها دو دوست دارد. بهترین دوست او جو است و بیل دومین دوست اوست. توجه کنید که لری و سالی حتی در مورد دوستان مشترکشان رتبهبندی مشابهی ندارند. سالی فکر میکند که بیل دوست بهتری نسبت به جو است؛ در حالی که لری فکر میکند جو دوست بهتری از بیل است. این جا هیچ چیز عجیبی نیست؛ ترجیحات ذهنی هستند. حالا فرض کنید که ناظم فضول مدرسه بیاید و بگوید: «این وحشتناک است! لری بیچاره آن تعداد دوستی که سالی دارد، ندارد! من پیشنهاد خوبی برای اینکه وضع منصفانهتر شود دارم. من یک یادداشت با دستخط سالی که نوشته است: «تو بو میدی» را توی کیسه ناهار اندرین میگذارم. این موجب یک دعوای حسابی بین سالی و اندرین میشود و دوستی آنها به هم میخورد. بعد چنان ترتیب کار را میدهم که در اتوبوس مدرسه اندرین کنار لری بنشیند. آنها بالاخره با هم دوست میشوند. من نمیتوانم پیشبینی کنم که اندرین دوست اول یا دوم یا سوم لری میشود؛ ولی بدون شک او به جای آن که دوست سالی باشد، دوست لری خواهد بود. با این دخالت خیرخواهانه من، مقدار دوستی در میان بچهها بیشتر میشود.» به وضوح داستان بالا احمقانه است، اما من این داستان احمقانه را تعریف کردم تا حماقت تلاش برای جمع زدن ترجیحات فردی و ذهنی را نشان دهم. امیدوارم شما اکنون درک کنید که تلاش برای افزایش «مطلوبیت اجتماعی» با گرفتن پول از ثروتمندان و دادن آن به فقرا هیچ معنایی ندارد. شاید طرفداران مالیات تصاعدی بر درآمد، بتوانند ادعایشان را با استدلالی دیگر توجیه کنند؛ اما دستیازی به مفهوم اقتصادی ترجیحات (یا مطلوبیت) کاری از پیش نمیبرد. |