منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-05-22 |
نویسنده: | مایکل هرد | مترجم: | حسین راستگو |
چکیده: | |||
تنها نوع تجارت «عادلانه» تجارت آزاد است. آزادی تجارت تنها چینش عادلانهای است که بشر تا به حال تدبیر کرده یا خواهد کرد. |
|||
تنها تجارت «عادلانه»، تجارت آزاد است هدف هر گونه موافقتنامه تجاری باید آزادسازی تجارت تا بیشترین اندازه ممکن باشد. با این کار، افراد فعال در بازار خود درمییابند که چه چیزی منافعشان را به بهترین شکل برآورده میسازد. آیا مثلا تایر خودروها باید در آمریکا ساخته شود یا در جایی دیگر؟ آیا کفش و کاپشن باید در آمریکا تولید شود یا در کشوری که میتواند آنها را با کارآیی بیشتر و هزینهای کمتر (حتی با در نظر گرفتن هزینه صادرات این محصولات به آمریکا) بسازد؟ هیچ سیاستمداری آن قدر تیزهوش یا بافضیلت نیست که پاسخی که به این سوالات میدهد، چنان همهجانبه باشد که کل مردم یک کشور (یا همه مردم دنیا) در آن در نظر گرفته شوند. چنانکه بیشتر آمریکاییها به خوبی میدانند، سیاستمداران چه به لحاظ ذهنی و چه به لحاظ اخلاقی، از کمترین صلاحیت برای اتخاذ هر نوع تصمیم مهمی برخوردار هستند. افزون بر آن، هیچ فرد واحدی - حتی یک فرد تیزهوش و اخلاقی - احتمالا نمیتواند مقدار درست صادرات و وارداتی را که در هر زمان مشخص باید در هر کشور معینی انجام گیرد، محاسبه کند. میزان اینها باید نتیجه تعداد بیشماری - هزاران و حتی میلیونها - تصمیم جداگانهای باشد که هر روزه از سوی مصرفکنندگانی که در فکر منافعشان هستند، اتخاذ میشوند. اما تنها نوع تجارت «عادلانه» تجارت آزاد است. آزادی تجارت تنها چینش عادلانهای است که بشر تا به حال در سر پخته یا در آینده تدبیر خواهد کرد. این بدان معنا نیست که تحت تجارت آزاد، همه شاد و راضی خواهند بود. البته که شاد کردن همه ناممکن است. اگر خواربارفروشی کوچکی در گوشهای از یکی از خیابانهای شهر به این خاطر از میدان کسبوکار بیرون رانده شود که فروشگاه بزرگی، اندکی آن طرفتر کالاهایی با کیفیتتر را با قیمت کمتری میفروشد، باز هم اکثر خواربارفروشها شاد و خوش خواهند بود. صاحب فروشگاه کوچک، خانواده و وفادارترین مشتریانش شاد نخواهند بود. آیا این به آن معنا است که آزادی تجارت که باعث شده فروشگاه بزرگ بتواند کار خود را کمی پایینتر از خواربارفروشی کوچک آغاز کند، ناعادلانه است؟ البته که نه. زندگی عادلانه نیست؛ دست کم اگر «عدالت» را شاد کردن همه تعریف کنیم. همین داستان درباره صادرات و واردات نیز درست است. اگر بنگاهها در یک کشور خارجی بتوانند کالاهایی با کیفیت به قدر کافی خوب را با قیمتی به اندازه کافی اندک تولید کنند و این کار را بهتر از هر بنگاهی در خود آمریکا انجام دهند، آمریکاییهای خردمند بهترین محصول را با بهترین قیمت ممکن خواهند خرید. این کاری است که مصرفکنندگان معمولا انجام میدهند و بازار آزاد (که آزادی تجارت را نیز در خود دارد) امکان انجام چنین کاری را برایشان فراهم میآورد. حتی سوسیالیستهایی مانند باراک اوباما (که بسیار کمتر از آنچه تصور میشود، تیزهوشاند) این نکته بنیادین را درک میکنند. هنگامی که از «تجارت عادلانه» سخن میگویند، به خوبی میدانند که هیچ گاه بافتی اقتصادی را پدید نخواهند آورد که همه در آن به یک اندازه شاد و سرخوش باشند. معنایی که از واژه «عادلانه» مراد میکنند - هر چند این گفته را نمیپذیرند - این است که گروههایی را که به آنها رای دادهاند، به بهای ضرر دیگران خشنود سازند. هنگامی که لیبرالدموکراتسوسیالیستی مانند باراک اوباما میگوید «بیایید تجارت را عادلانه کنیم»، این معنا را در ذهن دارد: «بیایید از قانون جهت ایجاد منافعی برای آن دسته از اتحادیههای کارگری که پول زیادی به من میدهند و نیز جهت در تنگنا قرار دادن آنهایی که با این اتحادیهها رقابت میکنند، استفاده کنیم». همین نکته درباره استدلال جمهوریخواهان سوسیالیست نیز (که تعداد زیادی از آنها را سراغ داریم) برقرار است. جمهوریخواهان سوسیالیست (یا اگر میپسندید، جمهوریخواهان فاشیست) بر سر معاملاتی مذاکره میکنند که به بهای ضرر گروهها یا افرادی که با حامیانشان رقابت میکنند، به گروههایی که به لحاظ سیاسی برای آنها مطبوعیت دارند، سود میرسانند. این داستان درباره عبارت کهنه و ملالآور «زمین بازی یکدست» (چیز دیگری که باراک اوباما ستایشش میکند) نیز درست است. تنها زمین بازی یکدست زمینی است که در آن همه به یک اندازه آزادند که به رقابت و تولید بپردازند. اگر همه برای فروش محصول خود و حفظ هر آنچه که از آن به دست میآورند حقی برابر داشته باشند، زمین بازی یکدست خواهد بود. البته زمینهای یکدست و پیامدهای یکدست هممعنا نیستند. اگر پیامد خاصی برای یک بنگاه مطلوبتر از بنگاههای دیگر باشد، به این خاطر است که در قیاس با دیگران، با کارآیی بیشتری به مشتریانی فزونتر خدمترسانی کرده است. اینجا است که سیاستمدار - طرفدار بنگاه شکستخورده - وارد گود میشود و فریاد برمیآورد که «این وضع عادلانه نیست. باید زمین بازی را یکدست کنیم». حال چه کسی میتواند با یکدست بودن زمین بازی مخالفت کند؟ اگر قضیه به این صورت مطرح شود، هیچ کس و از همین رو است که باراک اوباما میتواند کارش را پیش برد. از نگاه سیاستمداری چون اوباما و به ویژه از نگاه سیاستمدار عمیقا سوسیالیستی مانند او، یکدستی زمین بازی به توانایی و آزادی ربطی ندارد؛ بلکه کلا به پیامدها مربوط است. یعنی زمین بازی یکدست، شرایطی خوشایند آنهایی است که برای اوباما ارزش دارند. سیاستمدارانی مانند اوباما - و بیشتر سیاستمداران دیگر در هر دو حزب جمهوریخواه و دموکرات؛ اگر نگوییم همه آنها - را نه هواخواه بازار آزاد، نه طرفدار کاپیتالیسم ناب، بلکه طرفدار رفقا و همپالکیهای خود در نظر آورید. شعار آنها این نیست: «بگذارید بهترین مرد ببرد»، یا «بگذارید تواناترینها و سودآورترین بنگاهها رشد کنند و دیگران را آزاد بگذارید که از آنها پیشی بگیرند»، بلکه شعارشان این است: «بگذارید رفیق من ببرد». این کاپیتالیسم رفیقبازانه از مدتها پیش وجود داشته است. آین رند آن را «نفوذسالاری» میخواند. به مخلوقات ذینفوذی (مانند چارلی رانگل و بارنی فرانک جمهوریخواه) که دههها است که در کنگره حضور دارند، بنگرید تا دقیقا دریابید که رند چه معنایی را در سر داشته. این گفته رند هم درباره اوبامای بزرگ و بلندپایه و هم درباره اسلاف علیالادعا پایینردهاش صادق است. تغییر واقعی، دوری از کاپیتالیسم رفیقبازانه و نزدیکی به کاپیتالیسم ناب استوار بر بازار آزاد است. آمریکا آن قدر که از نبود آزادی رنج میبرد، از نبود عدالت آسیب نمیبیند. آزادی را دوباره زنده کنید. عدالت خود زنده خواهد شد منبع: کاپیتالیسم مگزین |