منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-05-15 |
نویسنده: | دیوید راتکوپف | مترجم: | سعید شجاعی |
چکیده: | |||
اینجا در «جلسات اقتصادی ایایکس پرونس» ظاهرا ما مشغول بحث در مورد دولتهای جهان هستیم، اما واقعیت این است که هیاهو در اینجا بر سر انتخاب «ملکه زشتی» در بین اقتصادهای دنیاست. |
|||
شرط بندی بر سر زشتترین اقتصاد دنیا با اینکه اکثر صحبتها بر وضعیت اسفبار منطقه یورو متمرکز شده است، اما میتوان مرتب ابراز نگرانی افراد در مورد سایر اقتصادهای «شرکت کننده» در این مسابقه را نیز شنید. برای درک بهتر این رقابت، بهترین کار این است که لطیفه قدیمی آن گروه دوستانی را به یاد بیاورید که یک خرس گریزلی گرسنه پیکنیکشان را به هم ریخت. در حالی که هر کسی داشت به طرفی فرار میکرد یکی از آنها نشسته بود و مشغول پوشیدن کفشهای مخصوص دویدن بود. بقیه با تعجب از او پرسیدند: چه کار دارد میکند؟ چون به نظر آنها اگر همین الان پا به فرار نمیگذاشت هیچوقت نمیتوانست خرس گرسنه را جا بگذارد. اما او در حالی که حالا کفشهایش را به پا کرده بود و داشت به سرعت پا به فرار میگذاشت گفت: «لازم نیست از خرس جلو بزنم. فقط کافی است از باقی شما جلو بزنم.» حالا همین داستان در مورد مسابقه زشتترین اقتصاد دنیا هم صادق است. در حالی که اکثر اقتصادهای بزرگ دنیا دچار مشکل هستند و امکان وقوع یک فاجعه اقتصادی بیسابقه، شدیدا احساس میشود، باید یک جایی پیدا شود که پولها به آنجا بروند؛ و آنجا اقتصادی است که پایینترین رتبه را از نظر زشت بودن داشته باشد. به عبارت دیگر، وقتی پناهگاه امن در دسترسی نباشد، سرمایهها به دنبال امنترین مکان ممکن خواهند گشت. مثلا این یکی از دلایل عملکرد نسبتا خوب دلار طی مدت اخیر است. با اینکه به نظر میرسد دولت ایالات متحده هر آنچه در توان دارد به کار گرفته تا در امور اقتصادی دستهگل به آب بدهد، سرمایهگذاران همچنان به خرید دلار ادامه میدهند، چون مدیران سایر واحدهای پولی عمده در دنیا، اروپاییها و ژاپن، بدتر از آمریکا در حال خرابکاری هستند. حالا سوال این است که آیا در ادامه راه کماکان خوششانس خواهیم بود؟ اقتصادهای دنیا در دور بعدی این مسابقه چه عملکردی خواهند داشت؟ طبق نتایج به دست آمده بر اساس فالگوش ایستادنهای علمی من در اینجا، ترتیب فعلی امتیازات و شانس برنده شدن هر کدام از شرکتکنندگان به شرح زیر است. (نکته: تمرکز من در اینجا تنها بر اقتصادهای ملی و منطقهای است. فقط همین را بگویم که تقریبا به طور قطع بازندگان ماههای پیشرو فقرا خواهند بود، حالا چه سیاستگذاران اقتصاد جهان را به نابودی بکشانند و چه فاجعه را با ترکیبی هوشمندانه از ریاضت و محرکهای اقتصادی از سر بگذرانند. هیچ کس در این میان حامی فقرا نیست تا صدایشان را به گوش سیاستگذاران برساند. برخلاف سازندگان جتهای خصوصی که دارند لابی میکنند تا معافیتهای مالیاتی را که شامل حال خریدارانشان میشود حفظ کنند. سیاستهای ریاضت اقتصادی فقرا را بیش از پیش تحت فشار قرار خواهد داد. فشار بحران اقتصادی آنها را خرد خواهد کرد و تقریبا با اطمینان میتوان گفت که بزرگترین برندگان این بازی، شرکتهای بزرگ و ثروتمندان خواهند بود که دسترسی خود به منابع مالی را برای خرید، البته به ثمن بخس، داراییهایی که با افت ارزش مواجه شدهاند به کار خواهند بست.) مقام پنجم: جنوب اروپا خوشبینانهترین پیشبینیای که من در مورد اقتصادهای ضعیف در جنوب منطقه یورو (مثل یونان و پرتغال، حتی اسپانیا و ایتالیا) شنیدهام یک رکود اقتصادی سه، چهار ساله بوده است. بهترین سناریو که میتوان تصور کرد، عبارت است از ریاضت اقتصادی کمرشکن، عزم و اراده برای ادامه آن، تعلیق یا کاهش شدید بودجه برنامههای دولتی، افزایش مالیات، بیثباتی سیاسی و شاید، در عرض چند سال، بازگشت به رشد آهسته اقتصادی. بدترین حالت نیز این است که بعضی از این کشورها از ناحیه یورو خارج شوند، وارد یک دوره طولانی بحران شوند و جامعه سرمایهگذاران نیز از آنها فراری شوند، (مگر به استثنای فرصت طلبهایی که قصدشان کسب سود از دیرکردهای دولت است.) مقام چهارم: ژاپن بسیاری گمان میکردند که پس از دو دهه تقلا ژاپن دارد به سوی احیای مجدد پیش میرود، البته تا پیش از آن که این کشور گرفتار بلای زلزله، سونامی و فاجعه هستهای شود. بعد از آن دیگر این فکر یک خوشبینی احمقانه به نظر میرسد. مشکل ژاپن این است که سیستم سیاسیاش درب و داغان است و هیچ کس هم پیدا نمیشود که راه حلی برای آن داشته باشد. نخست وزیرهایش که نمیتوانند با مشکلات جدی که دارند، مثل بحران ترکیب سنی جمعیت، نیاز به پذیرش مهاجران، بدهی سنگین، نرخهای بالای مالیات و ... مواجه شوند. حالا هم که به نظر میرسد حداقل یک نیم دهه دیگر نیز این اوضاع باید ادامه پیدا کند. مقام سوم: شمال اروپا حتی اگر کشورهای شمال اروپا خود را از شر کشورهای جنوب خلاص کرده و ناحیه یورو را مهندسی مجدد کرده و تبدیل به مجموعهای کوچکتر کنند که واقعا به مشکلات ساختاری بهامیدهد (از طریق داشتن سیاستهای مشترک پولی و مالی و مکانیسمهای اجرایی واقعی برای آنهایی که مقررات را نقض میکنند)، باز هم تلاطم ایجاد شده ناشی از کنار گذاشتن جنوب، ممکن است بیاندازه گران تمام شود. علاوه بر این، این ناحیه یوروی کوچکتر، که میتوان آن را آلمان بزرگتر هم نامید، شدیدا متکی به صادرات مستمر و مداوم به جاهایی مثل چین خواهد بود که چندان نمیتوان راجع به آن مطمئن بود. همچنین آنها بیش از پیش به گاز روسیه وابسته خواهند بود، که وابستگی به روسیه هم اصلا چیز خوبی نیست. همچنین، احتمالش خیلی کم است که آنها آنقدر سریع ناحیه یورو را مورد بازبینی قرار دهند که بتوانند خطر دچار شدن به بحران طولانی مدت را دفع کنند، یا اینکه به این زودیها سراغ مشکلات ساختاری واقعی بروند. (یا اقلا هنوز نشانهای در این باره به چشم نمیخورد.) مقام دوم: چین چین دارای نرخ رشدی دیوانهوار است. چینیها به رشد اقتصادی متعهد بوده و توانایی قابل توجهی را در زمینه مدیریت سکسکههای بالقوه و گریز از بحرانهای در حال شکلگیری از خود نشان دادهاند. اما مشکل در اینجا است که آنها با مساله تورم مواجهند؛ در لایههای زیرین اجتماع نیز ناآرامیهای مدنی در جریان است و این کشور هنوز سراغ انجام اصلاحات سیاسی که برای مدرنیزه کردن جامعه به معنای واقعی و رقابت کارآ در عصر اطلاعات لازم هستند، نرفته است. همچنین، واحد پولی آنها جزو ارزهای ذخیره نیست و به این زودیها نیز نخواهد بود، هر چند من حاضرم شرط ببندم که این امر زودتر از آنکه خیلیها انتظارش را دارند اتفاق خواهد افتاد. (شانس بردن آنها: 4 به 1 است.) مقام نخست: ایالات متحده واقعا میشود؟ آیا کشوری که معافیتهای مالیاتی بوش و جنگهایی را در دامن ما گذاشت که احتمالا هزینهشان به 3تا 4 تریلیون دلار خواهد رسید، کشوری که با بحران شغلی و فاجعهای در همین ابعاد در بازار مسکن خود مواجه است و به اینها یک سیستم اقتصادی ناکارآمدرا نیز اضافه کنید، میتواند در این مسابقه برنده شده و کماکان پناهگاه امن سرمایه در دنیا باقی بماند؟ خب، البته جواب این سوال مثبت است. بهرغم آمار بسیار ناامیدکننده اخیر در مورد نرخ بیکاری و همچنین بهرغم این حقیقت که کنگره بیمحابا سقف بدهی را افزایش داده است، آمریکا کماکان اقتصاد اول دنیا است؛ واحد پولیاش هنوز بهترین گزینه برای ذخیره ارز است؛ خیلی وقت پیش، مسائل مربوط به نحوه کارکرد اقتصادی با الگوی فدرال را حل و فصل کرده است، چیزی که اروپا الان گرفتارش است؛ ایضا مساله آزادی و ثبات توام با یکدیگر که چین حتی جرات پرداختن به آن را هم ندارد. به نظر میرسد سیاستمداران ما (منظور ایالات متحده است.) حداقل جنم رسیدن به یک مصالحه و توافق در مورد بدهیها را داشته باشند که نشان دهد در مورد احیای بازارها جدی هستند. کاهش کسری چندان قابل توجه نخواهد بود؛ افزایش مالیاتها و اصلاحات هم بسیار ناچیز خواهند بود؛ بسیاری از «پساندازها» هم بدون شک غیرواقعی بوده یا در آینده بسیار دور محقق خواهند شد، اما میتواند نشانهای از این باشد که بازارها احیا خواهند شد. شاید نتیجه ایدهآلی نباشد، اما بسیار شبیه به این خواهد بود که کفشهای اقتصاد ملی را به پا کرده و با تمام قدرت بدویم (مثل مثال اول مطلب)، شاید نتوانیم از خرس تندتر بدویم، اما احتمالا از همه آنهای دیگر تندتر خواهیم دوید. البته درسی که سیاست و اقتصاد به ما داده این است که رهبران سیاسی اغلب زمانی دست به اقدام در مورد بحرانها میزنند که کار از کار گذشته باشد. به این ترتیب میتوان انتظار داشت که شرایط طوری پیش برود که در این مسابقه هیچ برندهای در کار نباشد و دنبالهای از شکستها و شوکها منجر به بازگشت رکود شدید جهانی به عنوان موضوع بحث به نشستهایی باشد که من اینجا در- فرانسه- دارم در آنها شرکت میکنم، که البته تصورش وحشتناک است. اما اگر چنین اتفاقی هم بیفتد، آیایکس بهترین جا برای بحث درباره آن است. نانواییهای خوب، نوشیدنیهای خوب، آدمهای خونگرم، غذای دریایی تازه. همان طور که پل سزان تصویر کرده، اینجا جایی است که در آن زندگی آنقدر ساده و عاری از حواشی خود میشود که بتوان برای مدتی افکار ناخوشایند را از ذهن خود برانیم. منبع: فارین پالیسی |