منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-22 |
نویسنده: | حمیدرضا صابر | مترجم: | |
چکیده: | |||
هر پروژهای که در قالب توسعه اجرا میشود تاثیرات خواسته یا ناخواستهای بر محیط بر جای میگذارد. این تاثیرات میتوانند زیست محیطی باشند؛ |
|||
تاثیرات اجتماعی پروژههای توسعهمحور هر پروژهای که در قالب توسعه اجرا میشود تاثیرات خواسته یا ناخواستهای بر محیط بر جای میگذارد. این تاثیرات میتوانند زیست محیطی باشند؛ مثل تاثیری که احداث یک سد بر زیستبوم منطقه میگذارد یا اجتماعی، مثل تاثیری که کشیدن یک جاده میتواند بر امنیت و کسبوکار ساکنان یک روستا بگذارد. در دهه 1950، بنگاههای توسعهای -که عمدتا در ایالات متحده بودند- برای تصویب یا رد پروژهها، از این رویکردهای ارزیابی تاثیر، استفاده میکردند. رویکردهایی که پیش از آغاز پروژه پیامدهای احتمالی زیستمحیطی و اجتماعی و اقتصادی آن را پیشبینی میکردند. در 1957، دونالد کمپل1 با نگارش کتاب «عوامل مرتبط با اعتبار آزمایشها در محیطهای اجتماعی»2 گام نظری مهمی در این راه برداشت و بالاخره در 1969، قانون ملی سیاستگذاری زیستمحیطی آمریکا ارزیابی اثرات محیطی هر برنامه و پروژهای را الزامی ساخت. به تدریج این رویکرد در دیگر نقاط جهان هم مورد استقبال قرار گرفت؛ به طوری که در 1980، «اتحادیه بینالمللی ارزیابی تاثیر»3 شکل گرفت. ارزیابی تاثیر زیست محیطی، ارزیابی تاثیر اجتماعی، تحلیل هزینه و فایده4 (CBA) و تحلیل هزینه و فایده و اجتماعی5 (SCBA) از رایجترین این رویکردها هستند6. پس از افت و خیزهای فراوان در سه دهه اخیر و سنجیدن روشهای مشارکتی متفاوت، رویکردهای جدید ارزیابی « در پی درک افکار و عقاید گروههای ذینفع گوناگون، خصوصا کسانی است که دیدگاههایشان معمولا شنیده نمیشود.»7 در ابتدا سرمشق ارزیابیها، مبتنی بر نوسازی8 بود؛ یعنی روشی که «بر فرض ارتقای توسعه اقتصادی و زیرساختی به مثابه روشی برای کشورهای جهان سوم عمل کند که میتواند آنها را به جهان اول برساند»9 با پیشرفت مباحث نظری، در حال حاضر معمولا رویکرد غالب، مشارکت گسترده10 است که بر اساس آن «فقر اساسا معلول نابرابری و بیعدالتی است و بدون مشارکت کامل مردم امکان غلبه بر فقر وجود ندارد»11. میتوان گفت که در گذشت زمان، اجرا کنندگان طرحهای توسعه پایدار به خوبی فهمیدهاند که میزان موفقیت طرح با مشارکت هرچه بیشتر گروههای هدف به نحو چشمگیری افزایش مییابد. این مساله اکنون حتی مورد توجه شهرداری تهران هم قرار گرفته و سعی میکند از این طریق طرحهای عمرانی- رفاهی خود را با کیفیت بهتری اجرا کند. اما فهم مناسب از ارزیابی تاثیر پروژه بستگی به تدقیق مفهوم تاثیر دارد. میتوان تاثیر را «تغییرات مهم و پایدار در زندگی مردم که در نتیجه عمل معین یا مجموعه اعمال معینی به وجود میآید»12 تعریف کرد. مزیت این تعریف در آن است که برای پروژههای اضطراری که ما به طور کلی چیزی به نام پایداری تغییر نداریم هم بتوان تاثیر را تعریف و ارزیابی کرد. مثلا حالتی را در نظر بگیرید که برای آوارگان نجاتیافته از یک سانحه طبیعی، اسکان فوری میتواند تاثیر بهسزایی داشته باشد، هر چند در طول زمان پایدار نباشد، اما اشتباه خواهد بود اگر بخواهیم تاثیر را محدود به اهداف یا تاثیرات پیشبینی شده از قبل در نظر بگیریم و اساسا نباید این طور باشد. «ارزیابی تاثیر پروژه به معنای تحلیل نظامیافته تغییرات پایدار یا مهم – مثبت یا منفی، خواسته یا ناخواسته – در زندگی مردم است که در نتیجه عمل یا مجموعه اعمال معینی به وجود میآید.»13 این از آنرو اهمیت دارد که باید میان مفاهیم بهرهوری (efficiency)، اثربخشی (effectivity)، همسازی (consistency) و تاثیر (impact) برای یک پروژه تفاوت قائل شد. نکته دیگری که باید در ارزیابی تاثیر پروژه مورد تاکید قرار گیرد، غیرخطی بودن مدل تغییر است. ارزیابی تاثیر پروژه اساسا با سنجش و اندازهگیری یا ارزشیابی تغییر سرو کار دارد.14 تغییر از کنش فاکتورهای پروژه در زمینه پروژه ایجاد میشود، یعنی هم تابع کنش عاملان است و هم زمینهای که در آن پروژه اجرا میشود، اما اشتباه خواهد بود که اگر فرض کنیم مدل این تغییر خطی است. یعنی کنشهای یکسان در زمینههای مشابه ممکن است نتایج و تغییرات کاملا متفاوتی از نمونه پیشین را فراهم آورد. این مطلب زمانی اهمیت پیدا میکند که در اجرای پروژههای توسعهای، به خصوص پروژههای در حد شهر یا محله، مشابهسازیهای خامی صورت نگیرد. چون به هر حال همواره در زمینه یا کنش، یکی از متغیرهای اصلی انسانها هستند که مانند ماشینها چندان مشابه هم نیستند. ضمنا اگر مدل تغییر خطی باشد تمام تغییرات را میتوان تا حد خوبی از قبل پیشبینی کرد، اما ما مثالهای زیادی از تغییرات پیشبینی ناپذیر مثل سوانح طبیعی یا تغییر ساختارهای سیاسی مثل انقلابهای اخیر شمال آفریقا و خاورمیانه می شناسیم که کاملا روند توسعه را دگرگون می کنند. شاید آخرین نکته مورد نیاز در فهم کلی ارزیابی تاثیر پروژه، نحوه زمانبندی اجرای آن است. برای اجرای ارزیابی تاثیر پروژه زمانبندیهای متفاوتی پیشنهاد میشود که بحث اصلی بیشتر بر سر نیاز به وجود ارزیابی میانمدت است و نیاز به ارزیابی در مرحله طراحی و مرحله پس از اجرا مفروض گرفته میشود. مثلا فرض کنید که شهرداری تهران میخواهد درباره احداث یک پل عابر در یک محل پر خطر برای عابرین پیاده تصمیم گیری کند. برای اینکه پیش از اجرا بفهمد کدام محل دقیقا برای احداث پل مناسب است و آیا اساسا با توجه به بافت محل، آیا پل عابر استفاده خواهد شد یا نه نیازمند اطلاعات است. پس از احداث هم برای سنجش میزان تحقق هدفش (در اینجا کاهش تصادف منجر به جرح یا مرگ) یا درستی سطح تحلیل ارزیابی قبلی خود باز هم نیازمند یک ارزیابی مجدد است. اما پاسخ به این سوال که آیا در زمان ساخت و اجرا هم نیاز به ارزیابی تاثیر وجود دارد یا خیر بستگی به نوع پروژه دارد. احتمالا برای تاسیس پل عابر این امر اهمیت چندانی ندارد اما اگر پروژه مورد بحث آموزش تنظیم خانواده در میان خانوادههای یک محله خاص باشد، در میان مدت هم نیاز به ارزیابی وجود دارد که تا چه میزان طرح با همکاری افراد محل پیش میرود و چه راههایی برای جلب مشارکت گستردهتر با هزینه کمتر وجود دارد. میتوان نتیجه گرفت که زمانبندی ارزیابی تاثیر پروژه از یک مدل خشک پیروی نمیکند و با توجه به نیازهای هر پروژه میتواند انعطاف لازم را داشته باشد. تنها مهم این است که ارزشیابی خوبی از تغییرات پایدار و مهم به دست بیاوریم. برای سنجش موفقیت هر پروژه توسعهمحور، لازم است هم نتایج خودآگاه و هم نتایج ناخودآگاه حاصل از اجرای آن پروژه مورد ارزیابی قرار گیرند. برای این منظور شیوه کارآمدی میخواهیم تا همه تاثیرات مهم و پایدار مرتبط با میزان موفقیت پروژه را در تمام زمان اجرای پروژه بتوانیم بررسی کنیم. البته با زاویه دید متناسب؛ موفقیت از نظر چه کسی؟ در هفته قبل سعی شد به طور کلی ارزیابی تاثیر (impact assessment) پروژههای توسعهای معرفی شود. این بار سعی میشود که تا حدی درباره اتفاقی که طی ارزیابی تاثیر پروژه میافتد و اهمیت و چرایی نیاز به آن، توضیحاتی مختصر ارائه شود. هر پروژهای بیشک برای رسیدن به یک یا چند هدف مشخص تعریف میشود. این اهداف با توجه به جهتگیری پروژه میتوانند صرفا اقتصادی باشند یا تاکید زیادی بر منافع اجتماعی داشته باشند. البته در عمل و پس از اجرا مشخص میشود که مرزبندی دقیقی نمیتوان بین این دو نوع قائل شد، ولی برای دستهبندی ابتدایی میتوان به آنها متوسل شد، اما چگونه میتوان یک پروژه را ارزیابی کرد؟ اگر بخواهیم بدانیم که پروژه تا چه حد به اهداف تعریفشده نزدیک شده باید اثربخشی (effectivity) آن را بررسی کنیم. مثلا میتوان بررسی کرد که به چه میزان پروژه تونل توحید از بار ترافیکی محدوده بزرگراه نواب کاسته است. در بعضی موارد کارآیی (efficiency) پروژه هم مهم است؛ یعنی سنجش هزینه و فایده. به عبارت دیگر، آیا نمیتوانستیم با صرف منابع کمتری به همان اهداف برسیم؟ توجه کنید که البته این منابع صرفا مادی نیستند. به طور مثال بعضی از خیریهها برای حل مشکل مددجوهایشان، به عرضه مستقیم کالا مثل برنج و روغن روی میآورند. در این حالت هم باید کارآیی اقتصادی پایین این کار را مدنظر قرار داد (آیا بهتر نیست که این منابع مالی صرف اشتغالزایی دائم شوند تا اینکه به صورت محدود و هر چند وقت یک بار صرف توزیع اقلام اینچنینی شوند، کدام یک نتیجه بهتری دارد؟) و هم پتانسیل نیروی فعال اجتماعی که به جای تمرکز برای حل اساسی مشکل، معطوف بر کارهای اجرایی خرد (مثل حمل گونی برنج) میشود، اما اگر بخواهیم بررسی کنیم که آیا یک پروژه موفق بوده یا خیر، ارزیابی اثربخشی و ارزیابی کارآیی در عین لزوم، کافی است؟ هر پروژهای در زمینهای (context) خاص اجرا میشود و همانطور که پیش از این اشاره شد (دنیای اقتصاد، شماره 2406، تاثیرات اجتماعی پروژههای توسعه محور) ممکن است ورودیهای یکسان در زمینههای متفاوت به خروجیهای کاملا متفاوت و حتی متناقض بینجامد. مثلا احداث زمین چمن مصنوعی برای ورزش فوتبال، در یک محله میتواند به دور شدن جوانان از گرایش به مصرف مواد مخدر بینجامد؛ ولی در محلهای دیگر یا حتی همان محله، ممکن است منجر به وقتگذرانی بیش از حد مردان متاهل در بیرون از منزل و بازتر شدن شکاف خانوادگی شود. به همین خاطر است که به غیر از اهداف از پیش تعریف شده برای پروژه، تاثیراتی که به صورت ناخواسته بر محیط گذاشته میشود، اهمیت شایان توجهی مییابد و ارزیابی تاثیر مدعی بررسی همه جانبه تاثیرات مهم یا پایدار است، خواه پیشبینی شده باشند و خواه پیشبینی نشده. (Roche, 1999) در یک دیدگاه بنیادی (ارتدوکس) هر پروژهای سه مرحله دارد: ورودی (منابع)، فعالیتها و فرآیندها و نتایج یا خروجی. اگر مدل تغییر را تک خطی در نظر بگیریم تغییرات پروژه را صرفا بر اساس نتایج کوتاه و بلند و میانمدت میتوان سنجید، ولی میدانیم که در واقعیت، در طول اجرای پروژه هم تغییرات بسیاری اتفاق میافتد. بر همین اساس ما در چهار مرحله نیاز به ارزیابی تاثیر داریم: اول در زمان طراحی پروژه که باید وضعیت مقدماتی زمینه سنجیده شود و تاثیر هر مداخلهای که بنا است در طول پروژه انجام پذیرد پیشبینی شود. (ارزیابیهای بعدی را بر اساس همین سنجههای اولیه میتوان انجام داد) دوم در قسمت برآورد (appraisal) که پس از آمادهسازی طرح اولیه است و برای مرور نهایی منابع اولیه تاثیر پروژه پیشنهادی است. سوم در مرحله اجراست که هم در پیشرفت پروژه اهمیت دارد (مثلا در نظر بگیرید که اگر قرار باشد یک مجموعه ورزشی چندمنظوره در محل تاسیس شود و برای مکان آن در محله پیمایش شود و از مردم محل نظرخواهی شود تا چه میزان با اجرای آن همکاری میکنند و با مشکلات ترافیکی ناشی از ساخت آن کنار میآیند) و احتمالا تغییرات مورد نیاز برای اجرای بهتر را میتوان از درون تحلیلهای آن برنامهریزی کرد، هم پایه ارزیابی نهایی است، چون این مرحله محل تغییرات است و نتایج پروژه حاصل از همین تغییرات هستند. چهارم هم پس از اجرای پروژه است که ارزیابی اثربخشی و بهرهوری زیرمجموعه این بخش است و معمولا با یک مدت زمان معنیدار پس از اتمام پروژه انجام میشود. (Hopkins,1995) پس میتوان نتیجه گرفت که برای سنجش میزان موفقیت یک پروژه، ارزیابی تاثیر امکانات همهجانبهتری را در اختیار میگذارد، اما نکته مغفول در این جا، کلمه موفقیت است. باید پرسید که موفقیت از نظر چه کسانی؟ بسیار دیده شده است که نظر کسانی که کنشگران یک پروژه بودهاند با نظر سوژههای پروژه بسیار متفاوت بوده است. به غیر از کنشگران و مددجویان، انتظارات بعضا تامینکنندگان مالی پروژههای با هدف اجتماعی نیز متغیر جدیدی خواهد بود. به این مجموعه اضافه کنید، انتظارات افکار عمومی را. برای مثال در یک پروژه کلان مثل امدادرسانی به آوارگان جنگ لیبی میتوان به خوبی قضاوتهای کاملا متفاوت از مساله را از گروههای بالا دید. اینکه این تفاوت دیدگاهها عملا باعث چه مشکلاتی در روند پروژههای کوچک مثل سازمانهای غیردولتی (NGO) شدهاند، موضوع نوشته بعدی خواهد بود، ولی در این جا باید یادآور شد آن گروهی در ارزیابی تاثیر اهمیت ویژه و ابتدایی دارند که باید برنده اصلی پروژه باشند، یعنی سوژههای پروژه و نه کنشگران و دیگران. این به آن معنا نیست که نظر کنشگران و افکار عمومی و حامیان مالی اهمیت ندارد؛ چرا که تاثیر نظر گروههای ذکر شده در روند اجرای پروژه یا سوگیری پروژههای بعدی غیرقابلانکار است؛ بلکه به این معنا است که اگر گروه هدف از پروژه راضی نباشند پروژه ناموفق بوده است. احترام گذاشتن به درایت و قضاوت مردم عادی از عناصر حساس ارزیابی تاثیر پروژه است. (Roche, 1999) البته همیشه ارزیابی نظر گروه هدف چندان آسان نیست، به ویژه زمانی که پروژهها در قالب توانمندسازی اقشار تضعیف شده در کشورهای در حال توسعه انجام میشود که مثال آن را میتوان در وضعیت زنان در آفریقای مرکزی یا کودکان در کشورهای جهان سوم جستوجو کرد، اما به هر حال ارزیابی تاثیر پروژه بدون نظر این گروه بیمعنی است. به نظر میرسد که زمینه کافی برای ادامه بحث، این بار با محوریت سازمانهای غیردولتی و خیریهها و ارزیابی تاثیر آنها به وجود آمده باشد. در آینده روی این محور، که مبتلا به جامعه کنونی ما است، بیشتر توضیح داده میشود. ایمیل: [email protected] پاورقی 1- Donald Campbell 2- Factors Relevant to the Validity of Experiments in Social Settings 3- International Association for Impact assessment (IAIA) 4- Cost-benefit analysis 5- Social Cost-benefit analysis 6- همچنین ن.ک Howes, Mick (1992) ‘Linking paradigms and practice: key issues in the appraisal, monitoring and evalution of British NGO progects’ in Journal of International Development, Vol.4:4. 7- کریس روچ، ارزیابی تاثیر پروژه، ترجمه حسن چاوشیان، نشر اختران، تهران 1387، صفحه 40 8- Modernisation 9- همان، صفحه 41 10- Extended participation 11- همان 12- همان 13- همان، صفحه 43 14- همان، صفحه 46 *[email protected] |