منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-11 |
نویسنده: | جرالد اودریسکول | مترجم: | یاسر میرزایی |
چکیده: | |||
آیا آمریکا و جهان را خطر دوره تورمی دیگری مشابه دهه 1970 و ابتدای 1980 تهدید میکند؟ یا نرخهای پایین تورم در حال حاضر، حاکی از تورم پایین برای آینده است؟ دیوید وسل این سوال را در ستون «سرمایه» والاستریت ژورنال بررسی کرده است. |
|||
پول و تورم: چه اتفاقی در جریان است؟ او به درستی اظهار کرده است که بانک مرکزی تحت ریاست بن برنانکه در موقعیتی است که تورم وابسته به انتظارات شده است: تورم پایین میماند اگر انتظار مردم این باشد که پایین بماند. وسل از برنانکه نقل میکند: «وضعیت تورم انتظاری شدیدا بر تورم واقعی تاثیرگذار است؛ بنابراین بانک مرکزی میتواند به پایداری قیمتی دست یابد.» رییس بانک مرکزی به راستی دلیلی دارد که بسیار عقبمانده است. سیاست بانک مرکزی به صورت نظاممند انتظارات تورمی را شکل میدهد. گفته او به جای توجه به وضعیت بلندمدت و پایدار بر مسائل زودگذر و کوتاهمدت تمرکز کرده است. البته برنانکه در این مسیر دنبالهرو روسای پیشین بانک مرکزی است. در «تاریخ بانک مرکزی» (جلد1: 1913تا 51)، آلن ملتزر، استاد دانشگاه کارنگیملون، فضای فکری بانک مرکزی را به طور خلاصه شرح میدهد. سیاستهای روسای بانک مرکزی تا حدی مبتنی بر نظریه است، این نظریه از متفکران بانکداری قرن نوزدهم اثر پذیرفته است. برجستهترین آنها توماس توک بود که «هرگونه ارتباط محکمی میان پول، اعتبار یا پایه پولی را رد میکرد. بسیاری از صاحبمنصبان بانک مرکزی در دهه 1920 به این سنت پایبند ماندند. آنها نمیپذیرفتند که عملکردشان بر قیمت اثر میگذارد.» (ص57 تا 58) با عرض تاسف برای مدافعان سیاست کنونی بانک مرکزی، تورم اکنون در اطراف جهان در حال رشد است. اقتصاد سنگاپور از زنده شدن تجارت جهانی نفع برده است، اما تورم قیمت مصرفکننده اکنون نرخ سالانه 5/5 درصد دارد. در ویتنام، اقتصادی نوظهور و قابلتوجه، تورم قیمت مصرفکننده 12 درصد است. آشوبهای غذایی، هند را به ستوه آورده است. حتی مصرفکنندگان آمریکایی دارند ضربات تورم را حس میکنند، هر کس به مغازه خواربارفروشی برود، این ادعا را تصدیق میکند. پرسش اصلا وجود تورم نیست. تورم همینجا است. در تاریخ 23 فوریه در ستون صفحه آخر والاستریت ژورنال، سرمقالهنویس بازنشسته، جورج ملوان توضیح داد که چطور اقتصاد در آشفتگیهای خاورمیانه دخیل بوده است. تورم قیمتهای مصرفکننده در مصر از نرخ سالانه 5 درصد در سال 2006 به 18 درصد در سال 2009 افزایش یافت. موج تورم، بودجه خانوار را به شدت میخورد، خصوصا برای بسیاری از کسانی که در این کشورها زندگی میکنند و دقیقا روی مرز فقر هستند. مردم بیچاره به خیابانها ریختند. آن طور که یک نشریه به صورت کنایهآمیز گزارش داده است: «تنها کسی که به نظر میرسد مشکل را تصدیق نمیکند، کسی است که بیشترین مسوولیت را دارد، رییس بانک مرکزی، بن برنانکه.» سیاست پولی تنها متهم افزایش قیمتهای غذایی نیست. تعدادی شوکهای عرضه منفی بر عرضه محصولات مختلف غذایی تاثیر گذاشت و این شوکها، بیشک در افزایش قیمتها موثر بوده است. روسای بانک مرکزی اغلب بر اینها انگشت میگذارند تا اذهان را از اتهامی که بر سیاست پولی وارد است، منحرف کنند. به دو نکته باید توجه شود. اول، تولید غذای جهانی و قیمتها بالا رفته است. بالا رفتن همزمان قیمتها و تولید؛ یعنی افزایش تقاضا نسبت به عرضه. دوم، تقریبا همه اجناس و نه فقط محصولات کشاورزی، گرفتار یک جریان شدید پولی شدهاند. همراه با افزایش قیمتهای غذایی ما افزایش قیمتهای نفت (حتی پیش از آشوبهای خاورمیانه)، طلا، نقره، مس و همه دیگر اجناسی که برای تولید استفاده میشوند را نیز مشاهده میکنیم. محصول بسیار مهمی که از این قافله عقب مانده است، گاز طبیعی است که قیمتش در اثر شوکهای مثبت عرضه ناشی از اکتشافات جدید، پایین مانده است. داستان عرضه، برخلاف روایت روسای بانکهای مرکزی، این است. مواد اولیه به علاوه عمده اجناسی که در سراسر جهان تجارت میشود، به دلار قیمتگذاری میشوند. بانک مرکزی «پایه پولی»را خلق میکند: ارز به علاوه ذخایر بانکی. سپس بانکها پایه پولی را با افزایش ذخایر، گسترش میدهند. وقتی پایه پولی بیشتر و پول بانکی بیشتری تولید شود، قیمتهای دلاری مواد اولیه و دیگر اجناس بالا میرود. این داستان قدیمی پول زیاد در کنار کالاهای اندک است و همین موضوع قیمتها را بالا میکشد. این توضیح رایج تورم است. داستان تورم این بار به خاطر اقتصاد ضعیف ایالاتمتحده پیچیده شده است، اقتصادی که رشدش هنوز به خاطر نتایج رونق و رکود مسکن در خفقان است. افزایش عرضه پول توسط بانک از طریق ارائه وام نه تنها در اقتصاد ایالاتمتحده اتفاق افتاده است که در اقتصادهای نوظهور هم چنین بوده است، خصوصا در آسیا و آمریکای لاتین. برنانکه قول داد که سیاست پول آسان او، تولید اشتغال میکند و چنین هم شد، اما نه در ایالاتمتحده. البته تا حدی که موفقیت در این کشورها به سیاست پول آسان بانک مرکزی آمریکا مربوط است، این موفقیتی نادرست است. شهروندان این کشورها دارند هزینه این سیاست را با تورم میپردازند. با ضعیف شدن تقاضای وام یا پایین آمدن کیفیت آن، بانکها تصمیم میگیرند که پول را به صورت سپرده نزد بانک مرکزی محلی خودشان نگه دارند و بهره بدون خطر آن را دریافت کنند. وقتی تقاضای وام بالا میرود، بانکها تصمیم میگیرند که ذخایرشان را وام دهند؛ گویا این اتفاقی است که اکنون دارد میافتد. میتوانم جزئیاتی از ارتباط میان سیاست بانک مرکزی آمریکا و تورم جهانی ارائه دهم. پول بسیاری از کشورها به دلار میخکوب شده است. نرخ ارز آنها اغلب ثابت است یا تغییری بسیار آرام دارد. دلار هنگکنگ از نمونه نخست است و یوآن چین از نمونه دوم. حتی ارزهای به اصطلاح شناور نیز واقعا شناور نیستند. بانکهای مرکزی عموما مداخله میکنند تا ارزش پولشان در اثر افت ارزش دلار ناگهان صعود نکند. تنها بانک مرکزی مهمی که به نظر میرسد اجازه میدهد تا پولش به آزادی در مقابل دلار ایالاتمتحده، شناور باشد، سوئیس است و فرانک سوئیس نیز در برابر دلار با نرخ ثابتی بالا میرود. بنابراین در عمل، وقتی بانک مرکزی آمریکا دلار تولید میکند، موجب افزایش عرضه پول در دیگر کشورها میشود. این ارتباط ضرورتا یک به یک نیست، اما حتما به یک نسبتی برقرار است. سیاست نرخ بهره پایین بانک مرکزی آمریکا، نه تنها غرش مواد اولیه را موجب میشود بل که حبابی واقعی در کشورهای آسیایی و جاهای دیگر ایجاد میکند. برخی کشورها با اعمال کنترل اعتبار در جهت مقابله با سیاست بانک مرکزی آمریکا بر میآیند، اما این روش به ندرت اثرگذار است. رییس بانک مرکزی آمریکا مدعی است که بانکهای مرکزی کشورهای دیگر میتوانند اثر سیاست بانک مرکزی آمریکا را خنثی کنند. چنین عملکردی آنها را با انتخاب هابسون [انتخاب از میان تنها یک گزینه موجود. م] مواجه میکند. بانکهای مرکزی کشورهای دیگری که پولشان به دلار میخ شده است، میتوانند میخ را بشکنند و اجازه دهند که ارزش پولشان و همچنین نرخهای بهره محلیشان بالا رود. بر اساس تجربه، این دقیقا؛ یعنی نرخهای بالاتر بهره در آن کشورها آن سرمایهای را جذب میکند که سرمایهگذاران برای سفتهبازی کنار میگذارند، سرمایهگذاران به سوی یک سرمایه خاص هجوم میآورند (حباب سرمایه)، قیمتهای مواد اولیه و در نهایت قیمتهای مصرفکننده دچار تورم میشود. این آخری، چیزی است که در واقع رخ داده است. کوتاه سخن آنکه اقتصادهای باز در عمل نمیتوانند توفانی که دلار برپا کرده را خنثی کنند. برنانکه در مورد گزینههای پیشروی بانکهای مرکزی و دولتهای دیگر کشورها، برای خنثی کردن سیاست پول آسان بانک مرکزی آمریکا، صریح نیست. سیاستی که ما را به وقوع تورمی مشابه تورم دهه 1970 تهدید میکند. منبع: فریمن آنلاین |