منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1390-04-11 |
نویسنده: | هومی خاراس | مترجم: | نگین خندان |
چکیده: | |||
آن زمان که مذاکرات دوحه از سوی سازمان تجارت جهانی در 2001 آغاز شد، کشورهای در حال توسعه عمدتا از گفتوگوهای تجارت آزاد غایب بودند، در حالی که ایالات متحده، اتحادیه اروپا و ژاپن بازیگران اصلی نمایش بودند و در نتیجه، بسیاری از کشورها منافع اندکی از توسعه جهانی تجارت میبردند. برای مثال، سهم کشورهای زیر صحرای آفریقا در تجارت جهانی در آغاز قرن جدید کاهش یافته بود. |
|||
دوحه: موفقیت یا شکست؟ مذاکرات دوحه برای تلاش در جهت رفع این نابرابریها، آن هم با گنجاندن موضوعات مورد علاقه جهان سوم همچون کشاورزی و نیز با درگیرکردن مستقیمتر این بیگانههای سابق در گفتوگوها پا گرفت. اما امروز، پس از یکدهه بحثهای داغ، میتوان بهآسانی مبانی این مذاکرات را نیز به فراموشی سپرد، زیرا بهطور خاص مقولات بسیاری از سازمان تجارت جهانی، بر سر موضوعی بیرون آمدهاند که کنایه آلن گرینسپن را به یاد میآورد:«اگر میفهمیدی که الان چه گفتم، پس من لاجرم بد حرف زده بودم.» مذاکرات دوحه آنقدر در جزئیات ماند و به زبان خودی درباره فرمولهای سوئیسی چسبید که دیگر موضوعات اساسی از یاد رفتند. پس کشورهای در حال توسعه، ذینفعان مفروض مذاکرات دوحه، دقیقا میخواهند به چه چیزی دست یابند؟ پس از پاسخگویی به این سوال، بهتر است به این بپردازیم که تجارت بینالمللی، چه میزان به کشورهای در حال توسعه صدمه زده است. صنایع مورد توجه کشورهای فقیر - مثلا نساجی - اغلب هنگام ورود به کشورهای ثروتمند تعرفههای سنگینی میخورند تا این کشورها مشاغل محلی خود را محافظت کنند. برای مثال در 2010، آمریکا از هشت کشور در حال توسعه ــچین، ویتنام، اندونزی، هند، بنگلادش، تایلند، کامبوج و پاکستانــ تعرفههای بیشتری نسبت به بریتانیا یا فرانسه جمع کرد. چین حدود نیمی از تمام عوارض گمرکی را پرداخت میکند، در حالی که تنها یکپنجم کل واردات آمریکا از چین است. نرخهای تعرفه برای دیگر کشورهای در حال توسعه حتی بالاتر هم هستند، زیرا حجم صادرات آنها بسیار کمتر از چین است. سازمان ملل، بنگلادش و کامبوج را کشورهایی با کمترین درجه توسعه میداند، اما آنها هنوز باید تعرفههای بالایی برای صادرات به آمریکا بپردازند. برای آنکه دوحه زمین بازی را هموار کند، راهحل ماجرا را باید از اقتصادهای بزرگ در حال ظهور آغاز کردــکشورهایی همچون برزیل، چین و هند. با این حال، شگفتآور است که آنچه این رهبران جدید درباره قوانین تجارت جهانی میخواهند، حفظ وضعیت موجود است. اقتصادهای آنان تحت قوانین موجود، شیوههای مختلفی برای تاثیر و فشار بر بازار جهانی یافته است و در عین حال با نرخهای رشدی رکوردآفرین حرکت میکنند ــ نرخهایی که گاه به 8 درصد هم میرسد. آنها نیازی ندارند که قوانین تجارت جهانی را به چالش بکشند و شاید حتی بابت اصلاح قوانین تجارت داخلی خود نگران هم باشند، زیرا میترسند تعادل ظریف سیاسی در راستای گشودگی بازار را بر هم بزنند؛ تعادلی که برای حفظ آن برنامهریزی کردهاند. فرمول سوئیسی کذایی برای آزادسازی تعرفه، دولتهای دارای بالاترین عوارض گمرکی را وادار به پایین بردن نرخهایشان خواهد کرد. بهرغم توصیه اقتصاددانها که این کار برای رشد خوب خواهد بود، تقلیلهای تعرفه هنوز به لحاظ سیاسی دردناکند. قابل درک است که اقتصادهای بزرگ در حال ظهور، بابت جریان واردات ارزان و ازدسترفتن شغلها در بخشهای هنوز ضعیف، نگران باشند. با این حال، اقتصادهای بزرگ در حال ظهور هر چه برای حفظ وضع پیشین، مطالباتشان را عرضه میکنند، بیشتر میفهمند که نمیتوانند وضع موجود را با امتناع از تصویب توافقنامهها حفظ کنند. آنها به نظریه دوچرخهای توافقنامههای تجاری باور دارند: اگر رو به جلو حرکت نکنید، ممکن است تعادلتان را از دست بدهید و پایین بیفتید و البته، همه در مییابند که تمامی اقتصادهای دنیا از بازار و تجارت آزادتر منافع بیشتری میبرند. مطالعات متعدد نشان میدهند که در جهانی حقیقتا بیمرز، حجم تجارت ممکن است تا سطحی بالاتر از سطح کنونی افزایش یابد. اقتصادهای در حال ظهور شاید برای اعطای برخی از امتیازات جهت دستیابی به توافق آماده شده باشند، اما این توافقنامهها خیلی زیاد نیستند. از این طریق به عمدهترین مانع بر سر مذاکرات امروز میرسیم، به آنچه اذن دخول بازار غیرکشاورزی خوانده میشود (NAMA). کشورهای توسعهیافته میخواهند اقتصادهای بزرگ در حال ظهور بخشهای صنعتی خود را بگشایند، در حالی که این اقتصادها بابت از خط خارجشدن روند رشد و افروختن واکنش سیاسی شدید علیه تجارت در کشور خود هراسانند. در عین حال، اقتصادهای کوچک در حال رشد، آنهایی که از مذاکرات تجارت جهانی اخیر هیچ چیز نصیبشان نشده است، نسبت به این کشمکش بیتفاوتند. بعید است آنها بتوانند در بازارهای صنعتی اقتصادهای در حال ظهور، موفقتر از آنی باشند که امروز در بازارهای کشورهای توسعهیافته هستند. این کشورها بیشتر به موانع تجاری در بخشهایی بسیار خاص همچون کشاورزی، نساجی و پوشاک توجه دارند. مذاکرات دوحه با آن بخشها سر و کار دارد، اما مذاکرهکنندگان پیشرفت چندانی حاصل نمیکنند، زیرا کشورهای توسعهیافته آنها را از سر میزها میرانند. حذف این موانع ثروتمند تجارت جهانی میتواند بخشهای نسبتا فقیر اقتصاد - اما به لحاظ سیاسی نیرومند- را آزار دهد (به کشاورزان فرانسوی فکر کنید). این بحث درباره بخشهای حساس، دومین نقطه مرکزی در دوحه است. برای یک کشور در حال توسعه، تکمیل گفتوگوهای دوحه بسیار مهمتر است تا برای یک کشور توسعهیافته. منافع آماری واقعی که از کاملشدن اجلاس دوحه بیرون میآید، تماما کوچک و ناچیز هستند و شاید یکهزارم GDP جهانی هر سال بیفزاید. اما برای کشورهای در حال توسعه، مسائل مهمتر از این حرفها هستند. اگر جهان به سیستم حمایت از صنایع داخلی فروغلتد، کشورهای در حال توسعه دیگر نخواهند توانست به رشد مکرری دست یابند که در چند سال اخیر از آن بهرهمند بودهاند. برای اقتصادهای دارای درآمد پایین نیز اجلاس دوحه مهم است. میزان عوارض گمرکی که ایالات متحده بر محصولات آنان اعمال میکند، پروژه کمکهای مالی آمریکا برای این کشورها را خنثی میسازد. شگفتآور نیست که اغلب کشورهای در حال توسعه ترجیح میدهند برای کمک به آنها دسترسی به تجارت را مهیا کنند. برای کشورهای در حال توسعه الزامی است که چیزی مطلوب از دل مذاکرات دوحه بیرون آید. اما افسوس، چشماندازها چندان روشن نیستند. اگرچه مذاکرهکنندگان خطر نمیکنند و امکان فرجامنیافتن اجلاس را اعلام نمیکنند، شکاف میان بازیگران عمده بسیار بزرگتر از آن است که بتوان بر آن فائق آمد. هیچ دستهای، محرک لازم را برای سازش و مصالحه ندارد و ابدا حس فوریت برای پیشرفت گفتوگوها به چشم نمیخورد. حتی اگر استراتژی کنونی یعنی «هیچ چیز مورد توافق قرار نمیگیرد، مگر همهچیز مورد موافقت قرار گیرد»، دیگر نتواند پیشبردی در زمینه منصفانهکردن تجارت جهانی حاصل آورد، هنوز هم گزینههای مناسبی روی میز هستند. برای مثال، بر سر برنامه کمک به تجارت، اجماعی صورت گرفته که سرمایهگذاریهای مختلف در مناطق لجستیکی کلیدی کشورهای فقیر را شامل میشود؛ جاهایی که حمل و نقل کالاها از کارخانه به کشتی بسیار پرهزینه است. اگر چه این کمک پیشتر به شیوهای داوطلبانه ارائه میشد، اما بهتر آن است که در مذاکرات دوحه شکل الزام به خود بگیرد. گامهای کوچک و کمتر آزاردهنده دیگری هم میتوان جهت کاهش انحرافها در تجارت جهانی برای برخی از بخشهای خاص مورد علاقه فقیرترین کشورها ــکشاورزی، پنبه، نساجی و پوشاکــ برداشت. مهمترین نتیجه برای همه کشورهای در حال توسعه این است: دوحه علامتی نیرومند بفرستد مبنی بر اینکه عمدهترین کشورهای توسعهیافته هنوز به الگوی تجاری باز متعهدند؛ الگویی که برای همه قابل اجرا و منصفانه است. اگر مذاکرات دوحه به همین هدف بسیار محدود دست یابد، یعنی هنوز هم بسیار معنادار است. منبع: فارین پالیسی |