چه کسی مدیرعامل را یاری می‌کند؟

منبع: دنیای اقتصاد تاریخ انتشار: 1390-04-06
نویسنده: مترجم: سریما نازاریان
چکیده:

الیوت در اتاق پذیرایی خانه‌اش‌ایستاده بود. صبح خیلی زود یک روز زیبا بود. هوا هنوز روشن نشده بود. او خودش را متقاعد کرد که اگر به سر کارش برود، جالب خواهد بود.


چه کسی مدیرعامل را یاری می‌کند؟ الیوت به کار معتاد بود. او مدیرعامل سازمان ترکوو، یک سازمان تازه تاسیس شده در حال تقلا کردن بود. او احساس کرد که هیچ هیجانی با هیجان کار کردن برابری نمی‌کند. پس به خیابان رفت و تاکسی گرفت. در طول راه پیام‌های موبایل و‌اینترنتش را با موبایلش چک می‌کرد.جزئیات سفرش برای جلسه پیش رو در ساحل غربی فرستاده شده بود، منشی‌اش که‌اینها را فرستاده بود هم همان ساعات و عادات کاری دیوانه وار خود الیوت را داشت. سپس پیامی‌از همسرش بود که در یک سفر یک هفته‌ای با دو همکارش به سر می‌برد. و ناگهان چشمش به پیغامی‌افتاد از طرف مدیر بخش فروشش، جیسون فرنتز. نام پیام، ببخشید بود. ببخشید؟ الیوت پیام را باز کرد. تنها یک نگاه کافی بود. او شوکه شده بود. جیسون نوشته بود که از مقامش در سازمان استعفا می‌دهد. او پیام را بالا و پایین کرد، ولی هیچ توضیح دیگری وجود نداشت. به محض‌ اینکه به دفتر رسید، بدون توجه به وقت به جیسون زنگ زد. «جریان چیست؟» کاملا مشخص بود که جیسون علاقه‌ای به صحبت کردن ندارد. بعد از کمی‌ من و من کردن، بالاخره الیوت فهمید که او یک پیشنهاد کاری بسیار خوب از یک سازمان رقیب گرفته است. الیوت گفت: «من هم پیشنهاد همان حقوق را به تو می‌دهم!» ولی محل کار هم، یک فاکتور مهم بود. سازمان رقیب در‌ایالت واشنگتن که محل تولد جیسون بود، قرار داشت.«ولی تو فقط شش ماه در سازمان بوده‌ای. من بعد از‌اینکه تو را استخدام کردم، به خودم گفتم، خوب من الان بهترین فرد را سر ‌این پست دارم و دلیل نتایجی که تو در شش ماه اخیر گرفته‌ای، خراب کاری‌های فردی بود که قبل از تو مسوول ‌این پست بود. من قبلا هم‌این را به تو گفته بودم. تو کارت حرف ندارد.»ولی مشخص بود که جیسون تصمیمش را گرفته بود. بعد از ‌اینکه گوشی را قطع کرد، الیوت در اتاقک‌های خالی اداره گشتی زد، به دنبال کسی می‌گشت که بتواند با او صحبت کند. با خودش فکر کرد که کاش همسرش کیت در دسترس بود. یاد اموری اسلر، یک دوست قدیمی‌و یک سرمایه‌گذار در هیات مدیره سازمان افتاد. او الان باید در لندن باشد. «اموری، خیلی خوشحالم که گوشی را برداشتی.» از سر و صدایی که به گوش می‌رسید، مشخص بود که اموری در فرودگاه است. با تشخیص‌این نکته ناگهان حالش بد شد. مسلما اموری الان فرصت صحبت کردن نداشت. اموری پرسید: «چه خبر شده است؟» «من دوباره مدیر فروشم را از دست دادم!» «شوخی می‌کنی؟» «به کمی ‌راهنمایی نیاز دارم. ممکن است لطفا زمانی که توانستی به من زنگ بزنی؟» «باشد، ولی اگر می‌خواهی من یک مدیر فروش دیگر پیدا کنم، من واقعا فرد مناسب دیگری را نمی‌شناسم. هیچ کس مثل جیسون نیست و ‌اینکه من فکر می‌کنم که اگر من تو را راهنمایی کنم، سایر اعضای هیات مدیره حس می‌کنند من محرم اسرار تو هستم و ‌این خوب نیست. من فکر می‌کنم که مشکل بزرگ‌تر از جیسون است. من تو را به یک مشاور مدیر می‌سپارم.» الیوت از درون ناله کرد. «فکر نمی‌کنم به آن نیازی داشته باشم.» «من چند نفر را معرفی می‌کنم. سعی کن یکی را انتخاب کنی که از او خوشت می‌آید.» الیوت داشت آرزو می‌کرد که تماس نگرفته بود. مشاوره در زمین اسکواش الیوت رفت بیرون که قهوه بخورد. به یاد‌ این نکته افتاد که چقدر برای به دست آوردن مقام ریاست تلاش کرده بود، ولی همیشه افرادی بالاتر از او بودند. سپس او را مسوول یک کارآفرینی داخلی سازمانشان کرده بودند و پس از یک سال او پیشنهاد داده بود که‌این بخش از سازمان جدا شود و خودش هم مدیر عامل آن شود. با پیشنهاد او موافقت شده بود و او هیات‌مدیره لازم برای سازمان را گرد هم آورده بود. اموری اولین نفری بود که پاسخ مثبت داده بود.الیوت از چالش‌های جدیدی که با آنها مواجه شده بود، لذت می‌برد. او دوست داشت قوانین بازی‌اش را خودش تعیین کند. در همان ماه‌های اول، او چند رقم برای درآمد‌های‌ آینده سازمان گفته بود که خیلی آرزومندانه بودند.بعد از قهوه، خسته تر شده بود. تصمیم گرفت به سالن ورزشی برود. آماده شده بود روی یکی از تردمیل‌هایی که رو به سوی پنجره بیرون از باشگاه قرار داشتند شروع به دویدن کند که ناگهان حس کرد کسی نامش را صدا کرد. او آقای جی بود که بعضی وقت‌ها با الیوت اسکواش بازی می‌کرد. او پرسید: «زانویت چطور است؟» الیوت گفت: «هنوز کمی‌ درد می‌کند.» و یاد شیرجه آخر بازی دفعه پیش افتاد که او را برنده کرده بود، ولی به زانویش کمی‌ آسیب زده بود.آقای جی چشمکی زد و گفت: «بهتر، شاید‌این بار من شانسی برای برنده شدن داشته باشم.» آقای جی در دبیرستان در تیم مدرسه بود، ولی الیوت معمولا راهی برای برنده شدن در مقابل او پیدا می‌کرد. این بار، مشکل زانویش بود یا شاید سرش که بسیار پر از فکر‌های ناراحت‌کننده بود. ناگهان راکت را به دیوار کوبید. آقای جی با مهربانی گفت: «قانون 23: از وسایل سوءاستفاده نکنید.» آقای جی فرد جالبی بود. او ساده گیر بود و قضاوت نمی‌کرد. در زمان استراحت، ناگهان الیوت شروع به حرف زدن کرد. «من برای بار دوم مدیر فروشم را از دست دادم.» او توضیح داد که رفتن جیسون، یک مشکل دیگر روی مشکلاتش اضافه می‌کرد. اعضای هیات مدیره او را یک سال از کارها عقب می‌دیدند و دلیل اصلی آن هم، آن اعداد آرزومندانه‌ای بود که او دو سال پیش اعلام کرده بود. او حرف‌های اعضای هیات مدیره را به یاد آورد. ‌اینکه او تیمی ‌که باید را نتوانسته است بسازد و رشد سازمان آنقدر که باید، نیست.‌ اینکه او الان یک مدیرعامل آزمایشی است و جلسه پیش روی هیات مدیره نتیجه پایانی را مشخص می‌کند. «من نباید‌اینها را به تو می‌گفتم.» «مردم همیشه مشکلاتشان را به من می‌گویند. نمی‌دانم چرا. ولی شاید چون من باهوش به نظر می‌رسم. تو باید دو حساب بانکی پر از پول برای سازمان بسازی. هیات مدیره بقیه مشکلات را فراموش خواهد کرد.»سپس توپ را پرتاب کرد. توپ به زانوی دردمند الیوت خورد و برگشت. نمایش مشاوران نشست‌های الیوت با مشاورانی که اموری معرفی کرده بود در چند روز‌آینده زیاد امیدوارکننده به نظر نمی‌رسید. یکی از آنها الیوت را متهم می‌کرد که مشکلات سازمان را نفی می‌کند. «من کی نفی کرده‌ام؟ هیچ کس بیشتر از من از مشکلات آگاه نیست.» زنی با چشمان نافذ گفت (یا تهدید کرد) که روزی چند بار پیام می‌فرستد که یادآوری کند اولویت اولش استخدام یک مدیر فروش جدید است. الیوت فکر کرد، دقیقا به همین نیاز دارم. گفتن مداوم بدیهیات.مردی که خیلی شبیه دکتر‌ها بود پیشنهاد خوبی داد، ولی‌اینقدر پیچیده حرف زد که الیوت از آن تقریبا چیزی نفهمید. الیوت با خودش فکر کرد پس‌این درهای مخفی چرا وقتی به آنها نیاز داریم دیده نمی‌شوند؟مشاور آخر، رویکرد بسیار متفاوتی را پیش گرفت. او به الیوت پیشنهاد کرد که درخواست کمک کند. الیوت شروع به خندیدن کرد و گفت: «مگر ‌این کاری نیست که تو قرار است بکنی؟»ولی او گفت که منظورش ‌این بوده است که توصیفی که الیوت از وضع سازمانش کرده است، مشخص کرده که او به ندرت از کسی ورودی می‌گیرد. از زیردستان، مشتریان، شرکای خارج از سازمان. شاید همین دلیل از دست دادن مدیر فروش باشد.او پیشنهاد کرد همکارانی را بیابد که بتواند با صداقت با آنها صحبت کند. افرادی که جز کمک کردن به او کار دیگری نداشته باشند. الیوت سرش را تکان داد. او یک بار از فردی که زیاد در جریان دینامیک‌های کارش نبود کمک خواسته بود و از نتیجه کار پشیمان شده بود. او توضیح داد که زمان لازم برای جست‌وجو به دنبال ‌این افراد را نداشت و حتی اگر فرد مناسب را پیدا می‌کرد، نمی‌توانست با او با صداقت تمام صحبت کند. «به نظر می‌ترسی.»«نه، من نقشم به عنوان مدیرعامل ‌این است که قوی باشم و بدانم سازمان را به کجا هدایت می‌کنم. تیم من باید به برنامه من اعتقاد داشته باشند. همین الان هم زمانی که با افراد حرف می‌زنم، نگرانی را در آنها می‌بینم. من باید تمرکز کنم و آنها را مجبور به اجرا کردن کنم. در غیر‌این صورت هرگز به اهداف سازمان نمی‌رسم.»در پایان جلسه قرار شد که اگر الیوت را از مقامش برکنار نکردند، دوباره‌این مشاور را ببیند. جادوی در حال نیستی الیوت که سوار هواپیما شده بود که به جلسه هیات‌مدیره برود، سعی کرد کوه‌ها را از پنجره ببیند. دلش برای کیت تنگ شده بود. برنامه ‌این بود که فردا او را در سان فرانسیسکو ببیند. زمانی که دیگر جلسه هیات مدیره تمام شده بود و احتمالا او از کار برکنار شده بود. بالاخره توانست با موبایل کیت تماس بگیرد. درست زمانی که به هتل رسید از او پرسید که‌ آیا به نظرش‌این جلسه درمانی یک هفته‌ای تاثیر گذار بوده است؟ کیت گفت: «دو همکار دیگرم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته‌اند. ولی من فکر نمی‌کنم هنوز آنقدر که انتظار می‌رفت به ‌این کار علاقه‌مند شده باشم.» الیوت گفت که حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. «مثلا ‌اینکه جیسون سازمان را ترک کرد.»هر دو با هم گفتند: «این دومین مدیر فروش بود.»الیوت گفت که هیچ جایگزین مناسبی برای جیسون نمی‌شناسد و تقریبا همه اهداف سازمان دارند به مشکل برخورد می‌کنند و دلیل اصلی آن هم وضع اقتصادی است. او زانویش را که از زمان پرواز درد می‌کرد فشار داد و پرسید: «کیت، چه بلایی سر جادوی من آمده است؟»«می‌دانی ‌اینجا در مورد ‌این مشکل چه می‌گفتند؟ آنچه در ذهنتان است را با اعتماد به نفس بیان کنید و منتظر برقرار شدن نتایج مثبت آن باشید.»این جمله خسته‌کننده تنها باعث شده الیوت بیشتر احساس تنهایی کند. به نظر هیچ کس او را درک نمی‌کرد، حتی کیت عزیزش. زمانی که او به هتل برقراری جلسه می‌رسید، احساس می‌کرد که دیگر هیچ راهی پیش رویش نیست.‌ اینکه او دیگر کسی را نمی‌شناسد که بتواند از او درخواست کمک کند. سوال: الیوت باید از چه کسی کمک بگیرد؟ چگونه؟ منبع: HBR پاسخ مطالعه موردی : الیوت مدیر عامل یک سازمان نو پا است. او در طول چند ماه برای دومین بار مدیر فروشش را از دست داده است و نمی‌تواند به درآمدهایی که در ابتدای کار قولش را داده بود دست یابد. الان او از کسی راهنمایی می‌خواهد. ولی دوست صمیمی‌اش در هیات مدیره، «اموری» حس می‌کند که او اگر‌این کمک را بدهد سایر اعضای هیات مدیره ناراحت می‌شوند و او را به گروهی از مشاوران مدیریت معرفی می‌کند. ولی به نظر ‌می‌رسد این مشاوران هم نمی‌توانند کاری از پیش ببرند. حال سوال‌این است که پس الیوت از چه کسی باید کمک بگیرد؟ من متوجه شده‌ام که گاهی مدیرعامل‌ها می‌توانند با وفق دادن خودشان و رشد کردن شما را غافلگیر کنند. الیوت حق دارد که نگران جلسه آینده هیات مدیره باشد. دغدغه یک عضو هیات مدیره در یک سازمان نو پا در طول سال‌های اولیه‌ایجاد آن سازمان‌این است که آیا مدیر عامل آن سازمان هنوز برای آن شغل مناسب است یا خیر. اگر من عضوی از هیات مدیره بودم، نمی‌دانم که آیا می‌خواستم الیوت را در‌این مقطع زمانی از نقشش کنار بگذارم یا نه. ولی فکر می‌کنم چیز‌هایی هست که فردی که در موقعیت الیوت قرار دارد می‌تواند انجام دهد تا مدیران و سرمایه‌گذاران را از کارآیی خودش مطمئن کند و جایگاه خودش را مستحکم کند. اول‌ اینکه او باید کمک و توصیه خواستن از مربیان و سایر افراد باتجربه را برای خودش به یک عادت تبدیل کند. یک مدیر عامل همیشه باید شبکه‌ای فعال مانند آنچه در کیس گفته شده داشته باشد. حالا‌ این شبکه می‌تواند رسمی ‌یا غیررسمی ‌باشد. مدیر عاملی که من با او کار می‌کنم و از یک نقش در یک سازمان بزرگ بیرون آمده است و از دنیای کار آفرینی بی خبر است، به یک گروه از مدیر عامل‌های صنایع تکنولوژی محور در منطقه دالاس تعلق دارد. او می‌تواند با آنها راجع به مسائلی مانند منابع انسانی صحبت کند یا بپرسد که چگونه باید یک شریک تولیدی بزرگ را راضی به کار کردن با خود بکند. مربیان باید احتمالا خارج از سازمان باشند. معمولا مدیر عاملان دوست ندارند از مدیری که با او کار می‌کنند راهنمایی بخواهند. معمولا روابط برای‌این قبیل موقعیت‌ها مناسب نیستند و همکار مورد نظر هم دانشی که بتواند با آن به مدیر عامل کمک کند را ندارد. یک شرکت نو پا که من با آن کار می‌کنم، به وسیله دو شریک تاسیس شده بود که از یک سازمان آمده بودند. یکی از آنها مدیر عامل ‌این سازمان جدید است و دیگری هم غول تکنیکی سازمان. آنها خیلی به هم نزدیک هستند. می‌توان گفت به هم چسبیده‌اند. ولی نمی‌دانم که آیا مدیر عامل زمانی که بخواهد از شریکش راجع به مسائل مدیریتی سوال کند یا راهنمایی بخواهد احساس خوبی خواهد داشت یا نه. حتی اگر‌این کمک را هم بخواهد، شریکش احتمالا نمی‌تواند به او یک پاسخ مناسب بدهد، چرا که هیچ وقت تجربه مشابهی نداشته است. دوم ‌اینکه الیوت باید به صورت منظم از اعضای هیات مدیره کمک بخواهد. داشتن ارتباطات فعال در شرایط سخت نیاز به شجاعت بسیاری دارد، ولی اعضای هیات مدیره قدر آن را می‌دانند. آنها می‌خواهند که مدیر عامل‌ها آنها را درگیر کنند و آنها را در جریان اخبار بگذارند. آنها مسلما نمی‌خواهند راجع به اخبار مهم از روش‌های غیرمستقیم مطلع شوند. همین موضوع است که باعث نگرانی آنها راجع به مدیر عامل می‌شود. زمانی که هیات مدیره برای اولین بار در جریان موضوعی قرار می‌گیرد، من معمولا مدیر عامل را تشویق می‌کنم که حداقل یک نفر را که او می‌شناسد و اطمینان دارد را در جریان قرار دهد (فردی که احتمالا یک سازمان دیگر را اداره می‌کند یا تجربه رهبری سازمانی دارد و شاید نسبت به سایر مدیران احساس همدلی بیشتری با مدیر عامل داشته باشد). آن فرد می‌تواند به مدیر عامل کمک کند که ارتباط بهتری با هیات مدیره برقرار کند. برای مثال، مدیر عامل سازمانی در کالیفرنیا که من با آن کار می‌کنم، رییس قدیمی‌اش را به عنوان یک مدیر خارجی استخدام کرده است. پس الان او یک فرد باتجربه در هیات مدیره دارد که می‌تواند با او صحبت کند و می‌تواند انتظار داشته باشد که کمی‌ بیشتر از سایر اعضای هیات مدیره او را درک کند. اموری، دوست الیوت در هیات مدیره، کمی ‌از داشتن‌این نقش احساس ناراحتی می‌کند. الیوت باید به دنبال فردی باشد که بتواند یک واسط بهتر باشد. اگر من هم در آن هیات مدیره بودم، احتمالا احساس می‌کردم که او به خاطر نداشتن شبکه‌ای از افراد که بتوانند او را راهنمایی کنند و برای درگیر نکردن هیات مدیره در اندازه‌ای که لازم است سرزنش می‌کردم. ولی من متوجه شده‌ام که گاهی مدیرعامل‌ها می‌توانند با وفق دادن خودشان و رشد کردن شما را غافلگیر کنند. در یک مورد، هیات مدیره یک سازمان نوپا تصمیم گرفته بودند که اگرچه مدیرعامل حداکثر سعی‌اش را می‌کند، ولی سازمان آنقدر که باید پیشرفت نکرده است پس شروع به استخدام یک مدیرعامل با تجربه کرد. در همین زمان، مدیرعامل مشتریان زیادی را به سازمان آورد و از طریق یکی از آنها سرمایه بزرگی را هم به شرکت جذب کرد. هیات مدیره چنان تحت تاثیر قرار گرفته بود که جست‌وجو را متوقف کرد. منبع: HBR


ارسال محتوا به دوستان نظرات خود را در رازنامه ثبت کنید                به اشتراک گذاری محتوا در فیسبوک به اشتراک گذاری محتوا در گوگل پلاس به اشتراک گذاری محتوا در لینکدین به اشتراک گذاری محتوا در توی تر

مشخصات ثبت اطلاعات

مدیریت رازنامه

مدیریت رازنامه

تاریخ ثبت:
1390/04/07
بروزرسانی:
1390/04/14
آخرین مشاهده:
1403/09/02

نظرات و پیشنهادات


دریافت آخرین اطلاعات رازنامه
با ثبت پست الکترونیکی خود و یا دوستان خود همیشه از آخرین اطلاعات سایت آگاه شوید.

دریافت آخرین اطلاعات رازنامه

پرسش ها و پاسخ ها

    با عرض سلام و خسته نباشید در صورتی شرکتی به عنوان اسپانسر با ما مشغول فعالیت باشد از نظر اداره مالیاتی پول های واریزی از طرف اسپانسر به چه صورت شناسایی میشود ؟ آیا معاف از مالیات است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    باسلام من کاردان دامپزشکم باشراکت مرغداری خریدیم مرغدار نمونه کشور شدم سرم کلاه گذاشتن مرغداری رو فروختن .میخوام کار شروع کنم نمیدونم چیکار باید بکنم.از مردم فراری شدم میترسم با هر کس کار کنم سرم کلاه

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام،وقت بخیر زمانی که لیست تعدیل حقوق تهیه می گردد و حقوق و عیدی از مالیات معاف می گردند در سیستم حسابداری چطور باید مالیات حقوق را کسر کرد متشکرم

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام وقت بخیر من دوتا حساب دارم به نام پیش دریافت عوارض و ارزش فزوده و پیش پرداخت عوارض و ارزش افزود موقع پرداخت ارزش افزوده و عوارض چطوری سند بزنم و این که چرا تفاوت ارزش افزوده خرید من و ارزش ا

    مانوئیل یوحنائی
    مانوئیل یوحنائی ( حسابداری مالی و مالیاتی -حسابداری صنعتی - حسابرسی - حسابرسی داخلی  )

    سلام ، وقت بخیر نحوه سند زدن پرداختی بیمه تامین اجتماعی به چه صورته ؟ بدون این که تو لیست حقوق و دستمزد بیام ه صورت جداگانه چطوری ثبت بزنم؟

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام به مشاور محترم من تازه دیپلم در رشته حسابداری گرفته ام نمی دانم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهم یا خیر ؟ با توجه به اینکه بیکاری در مقطع دانش آموختگان عال زیاد است چه کنم ؟ لطفا" رهنمایی بفرمائید

    عیسی ذوقی
    عیسی ذوقی ( مشاور بازرگانی، مالی ومالیاتی  )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت جنابعالی چنانچه پروانه بهره برداری کارگاه یا کارخانه ای که در شهرک صنعتی به نام فرد باشد ولی همین شخص مدیرعامل شرکتی باشد که در همان کارگاه مشغول تولید است و برای آن شرکت دفاتر قانونی تهی

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت استاد محترم برای آموزش کارکنان در دوره آموزشی اکسل در حسابداری میخواستم ببینم چطوری باید با شما هماهنگی کنیم. با تشکر

    مهدی مقدسی
    مهدی مقدسی ( مشاوره مالی ،حسابداری و حسابرسی مالی و مالیاتی ،قانون مالیات های مستقیم. اکسل .قوانین بازار سرمایه، )