منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1389-04-07 |
نویسنده: | جان بیتیلور | مترجم: | مترجم: محمدرضا فرهادیپور |
چکیده: | |||
بینشهای او اگر نه بیشتر ولی بهاندازه دیدگاههای هر فردی (اقتصاددانی) در نیمه دوم قرن حاضر شیوه تفکر ما در مورد سیاست پولی و بسیاری از موضوعات مهم اقتصادی دیگر را تحت تاثیر قرار داده است.» |
|||
گفتوگو با میلتون فریدمن؛ برگرفته از کتاب در ذهن اقتصاددان همهچیز درباره اقتصاددانِ اقتصاددانان «بینشهای او اگر نه بیشتر ولی بهاندازه دیدگاههای هر فردی (اقتصاددانی) در نیمه دوم قرن حاضر شیوه تفکر ما در مورد سیاست پولی و بسیاری از موضوعات مهم اقتصادی دیگر را تحت تاثیر قرار داده است.» اینها کلماتی است که اقتصاددان و رییس بانک مرکزی آمریکا، آلن گرین اسپن، در ستایش فریدمن بیان کرده است. این کلمات از نقطهنظر جایگاه تجربه و آگاهی از آنچه واقعا برای تصمیمگیریهای مرتبط با سیاستگذاری در جهان واقعی مهم هستند ادا شده و مبالغهآمیز نیستند. با این حال، حتی بسیاری خواهند گفت این کلمات برای توصیف فریدمن کافی نیستند. امروزه بهندرت کنفرانسی در زمینه سیاستهای پولی برگزار میشود که در آن ایدههای میلتون فریدمن مطرح نباشد. بهندرت میتوان مقالهای در اقتصاد کلان در زمینه موضوعات اقتصادی، ریاضی یا آماری یافت که ردپایی از کارهای اولیه میلتون فریدمن در آن مشاهده نشود. بهندرت دانشجوی اقتصاد کلانی وجود دارد که تحتتاثیر توضیحات شفاف فریدمن قرار نگرفته باشد. بهندرت میتوان یک فرد دموکرات از کشورهای پیشتر کمونیست دید که از دفاعیات میلتون فریدمن از اقتصاد بازار که در اوج شوکت برنامه ریزی متمرکز ارائه شده الهام نگرفته باشد. بهندرت روزی میرسد که روزنامهها و مجلات عمومی در سرتاسر جهان از میلتون فریدمن بهعنوان بنیانگذار یک ایده یا نقطه آغاز یک بینش یاد نکنند. هر یک از مشارکتهای بسیار او در اقتصاد کلان (یا تاحدی در نظریه پولی، برای متنفرین از کلمه اقتصاد کلان): - نظریه درآمد دائمی - نظریه نرخ طبیعی - نرخهای ارز شناور - قواعد رشد پول - مقدار بهینه پول - تاریخ پولی ایالات متحده، بهویژه فدرال رزرو در دوران رکود بزرگ، نه برای یادآوری مشارکتهای آمارههای ریاضی در مورد آزمونهای نظم- رتبه، نمونهگیری متناوب، ریسکگریزی و تعداد زیادی از پیشنهادهای اصلاحی برای دولت از مالیات بر درآمد منفی گرفته تا کوپنهای مدرسه، نرخ یکنواخت مالیات و قانونگذاری برای داروهای مخدر؛ همگی یک موفقیت فوقالعاده بهشمار میروند و درکنار هم حیرتبرانگیزند. میلتون فریدمن اقتصاددانی است که روششناسی خاصی را برای انجام پژوهش در حوزه تحقیقات اقتصاد اثباتی ایجاد کرده است. کارشناسان اقتصادی میدانند که بسیاری از ایدهها و سیاستها – از قواعد سیاست پولی تا اعتبار مالیات بر درآمد قابلتصرف- میتواند براساس پیشنهادهای اولیه او مورد بحث قرارگیرد. او جایزه نوبل اقتصاد را در سال 1976 بهدلیل «موفقیتهایش در تحلیل مصرف، تاریخ و نظریه پول و نشان دادن پیچیدگیهای سیاست تثبیت» دریافت کرد. با اینکه ترجیح میداد از مشاغل رسمی سیاستگذاری دوری گزیند؛ اما سالهای متمادی از او برای ارائه مشاوره به روسایجمهور، نخست وزیران و مقامات بلندپایه اقتصادی دعوت بهعمل میآمد. این ماهیت نظرات روشن میلتون فریدمن است که در نهایت بسیاری از افراد با برخی از آنها مخالف بودهاند، درحالی که از زمان دوران دانشکده تحصیلات تکمیلی خود در دانشگاه شیکاگو درگیر مباحث داغی بوده است، وی مناظرهگری مقتدر و درعینحال، بزرگوار و دوست داشتنی است. وی در سال 1912 متولد و در راوای نیوجرسی بزرگ شد، جاییکه او به مدارس دولتی محلی رفت. در آستانه رکود بزرگ از دانشگاه راتجرز فارغالتحصیل شد. پس از آن برای تحصیل در رشته اقتصاد به دانشگاه شیکاگو رفت، جایی که با رز آشنا شد و بعدها با او ازدواج کرد. نزدیک به 10 سال بعد از ترک شیکاگو، در نهادهای دولتی و موسسات تحقیقاتی (یک سال کار در دانشگاه ویسکانسین و یک سال در دانشگاه مینه سوتا)کار میکرد و سپس در سال 1946 در دانشگاه شیکاگو به گروه استادان این دانشگاه پیوست. تا سن 65 سالگی یعنی سال 1977 که بازنشسته شد در شیکاگو باقی ماند و پس از آن به موسسه هوور در دانشگاه استنفورد رفت. همیشه میلتون و رز را بهعنوان دو فرد اجتماعی و فعال دیدهام که اساسا از رابطه متقابل با دیگران لذت میبرند و در عین حال، او از تمام ابعاد زندگیاش لذت میبرد: از قدم زدن نزدیک اقیانوس آرام تا جستوجو در فضای جهانی. روز انجام این مصاحبه هم یک روز استثنایی نبود. این مصاحبه در دوم ماه مه 2000 در دفتر میلتون و در آپارتمان آنها در سانفرانسیسکو انجام شد. مصاحبه دو ساعت و نیم طول کشید. یک ضبط صوت و چند نمودار روی میز بودند. در پشت سر میلتون پنجرهای از چشماندازهای زیبایی از تپهها و افق سانفرانسیسکو دیده میشد و پشت سر من قفسههای کتابی که با کتب، مقالات و خاطرات او پرشده بود. مصاحبه بهصورت غیرمنتظره شروع شد. زمانیکه قدم زنان وارد دفتر کار او شدیم فریدمن گفتوگوی خود را با شوق و ذوق در مورد نمودارهای روی میز آغاز کرد. نمودارها– که او اخیرا آنها را با استفاده از دادههای دریافتی از اینترنت آماده کرده بود- سوالاتی را در مورد ملاحظاتی بیان میکرد که من چند هفته قبل در کنفرانسی ارائه داده بودم- و او در اینترنت در مورد آنها مطالعه کرده بود. همین که سرگرم گفتوگو در مورد نمودارها شدیم، پرسیدم که آیا میتوانم گفتوگویمان را ضبط کنم، یکی از موضوعات گفتوگوی ما در این خصوص بود که او چگونهایدههای خود را فرمولسازی میکند- و گفتوگویی در مورد ایدههایی که فرمولسازی میکرد و به نظر میرسید که موضوع جالبی برای انجام این مصاحبه باشد. ضبط صوت را روشن کردم و گفتوگو شروع شد. خیلی زود وارد مجموعهای از سوالات شدیم که پیشاپیش آماده کرده بودم (اما فریدمن پیشاپیش آماده پاسخگویی به آنها نبود). یکبار برای صرف ناهاری دلپذیر مصاحبه را قطع کردیم و در این زمان گفتوگویی (ضبط نشده) با همسر او رز داشتم. بعد از اتمام گفتوگو نوارها روی کاغذ پیاده و نوشتهها توسط من و فریدمن ویرایش و سوال و جوابها مجددا و براساس تقسیمبندی زیر مرتب شدند: - رشد پول، ترموستاتها و آلن گریناسپن - دلایل تورم بزرگ و پایان آن - علاقه اولیه به اقتصاد - دوران کارشناسی ارشد و آموزش در حین کار - نظریه درآمد دائمی - بازدهی اقتصاد پولی - قواعد سیاستهای پولی و مالی - استفاده از مدلها در اقتصاد پولی - استفاده از روشهای سری زمانی - مدلهای سیکل تجاری واقعی، کالیبریشن و روندزدایی - فرضیه نرخ طبیعی - نقش مباحثات در اقتصاد پولی - سرمایهداری و آزادی در جهان امروز - واحدهای پولی و نرخهای ارز انعطافپذیر واژگان کلیدی: فرضیه درآمد دائمی، فرضیه نرخ طبیعی، نرخهای ارز شناور، قواعد سیاست پولی، رشد پول. رشد پول، ترموستاتها و آلن گرین اسپن فریدمن: [اشاره به نمودارهای 1 و 2] فکر میکردم باید به این نمودارها علاقهمند باشید. آیا فکر نمیکنید فدرال رزرو یک کنترلکننده ترموستاتیک جدید و پیشرفته در دهه 1990 کار گذاشته است! تیلور: میتوانم تغییر ایجاد شده در رابطه میان رشد پول و تولید ناخالص داخلی واقعی را ببینم و مشاهده کنم که حجم نوسانات اقتصادی بهشدت کاهش یافته است. ثبات اقتصادی بیشتری وجود دارد که از اوایل دهه 1980 شروع میشود. فریدمن: ثبات واقعی در 1992 فرا میرسد. تیلور: آیا سال 1982 بهترین نقطه گسست نیست؟ فریدمن: فکر میکنم 1992 (با اشاره به نمودار 2) نقطه گسست است. اینجا نمودارهایی هستند که سرعت گردش M1، M2 و M3 را در برابر روند لگاریتمی آنها نشان میدهد. تیلور: یکی از دلایل تمرکز توجه بر سال 1982 این است که این سال سرآغاز یک انبساط (پولی) بود. همچنین آزمونهای آماریای وجود دارند که چندین نفر آنها را انجام دادهاند تا بسنجند چه موقع اندازه نوسانات تغییر کرد. آنها اغلب میگویند این تغییر در اوایل دهه 1980 به وقوع پیوسته است. از آن به بعد نوسانات تولید ناخالص داخلی واقعی کوچکتر بهنظر میرسد. در 1991 تنها یک رکود نسبتا کوچک وجود داشته است. فریدمن: ( با اشاره به انحنای رشد تولید ناخالص داخلی واقعی در سال 1991-1990) اما بهنظر میرسد این رکود نسبتا بزرگی است. تیلور: خوب، نقطه گسست هرجا که میخواهد باشد، چرا فکر میکنید چیزی تغییر کرده است؟ چرا، همان طور که اشاره کردهاید، بهنظر میرسد فدرال رزرو بهعنوان تنظیمکننده ترموستات سیاست پولی، اکنون خیلی بهتر عمل کرده است؟ فکر میکنید دلیل این موضوع چیست؟ فریدمن: گیج شدهام. بهسختی میتوانم باور کنم که آنها چیزی را که قبلا نمیدانستهاند یاد نگرفته باشند. هیچ دانش اضافی وجود ندارد. گیج شدهام. تیلور: در مورد این ایده که آنها آموختند تورم واقعا بدتر از آن چیزی است که در اوایل دهه 1970 تصور میکردند و بنابراین سیاست نرخ بهره را مورد استفاده قرار دادند که از این طریق تورم را مهار و سیکل رونق/ رکود را مهار کنند، عقیده شما چیست؟ فریدمن: معتقدم دو تغییر متفاوت وجود دارد. یکی تغییر در ارزش نسبی کنترل تورم و ثبات اقتصادی که در دهه هشتاد اتفاق افتاد. دیگری فروپاشی رابطه میان پول و تولید ناخالص داخلی. این مورد در اوایل دهه نود رخ داد؛ یعنی زمانیکه کاهش چشمگیری در نوسان تولید ناخالص داخلی به وجود آمد. اما آنچه مرا در این مورد گیج کرده این است که آیا آنها بهطور تصادفی یاد گرفتند که چگونه اقتصاد را تنظیم کنند. آیا آلن گریناسپن شناختی از حرکتهای اقتصاد که شوکها وارد میآورند دارد که دیگران ندارند ؟ تیلور: خوب ممکن است. فریدمن: توضیح دیگر این است که انقلاب اطلاعات همانطور که شما در بحث اخیرتان اشاره کردید شرکتها را قادر به مدیریت بهتر داراییها کرده است؛ اما داراییها نمیتوانند پاسخگوی این سوال باشند؛ چراکه همین امر در مورد غیرداراییها نیز اتفاق افتاده است. تیلور: موافقم. اگر به فروشهای نهایی نگاه کنید همان تغییر را در ثبات میبینید، مگر اینکه واقعا بخواهید بر تکانه خیلی کوتاهمدت متمرکز شوید، مانند همان نرخهای تغییر در تولید ناخالص داخلی واقعی در فاصله یک دوره انبساطی. فریدمن: و ممکن است دوباره بزرگتر شود. این ممکن است یک حالت آماری مصنوعی باشد. ممکن است مقداری از تغییر در روشهای آنها را توضیح دهد. تغییرات معناداری در تخمین وجود داشته است. تیلور: بله، اما بازگردیم به اینکه ممکن است فدرال رزرو دانش بیشتری داشته باشد. فکر میکنید آنها نکات بیشتری را در مورد کنترل نقدینگی یا پول یادگرفتهاند؛ در حالی که در همان زمان این حقیقت را فهمیدهاند که این انتقالات در سرعت گردش پول وجود دارد؟ فریدمن: دوباره از اول، اگر شما به انتقالات سرعت گردش پول نگاه کنید آنها تا 1992 وجود ندارند. تیلور: خوب، در این مورد چه؟ فریدمن: آن M1 است، اما همیشه M2 دقیقا و بهطور کلی مرجح بوده است؛ چراکه این تغییر در نتیجه حذف ممانعت از پرداخت بهره به سپردههای تقاضا است. بنابراین فکر نمیکنم بتوانید آن را از طریق سرعت گردش پول توضیح دهید. بهنظر میرسد که گویی در 1992-1991-1992 آنها قادر به نصب یک ترموستات خوب بودهاند. خوب، آیا آلن گریناسپن در مقایسه با دیگر روسای فدرال رزرو ترموستات خوبی نصب کرده است؟ بهسختی میتوان به این باور رسید. دلایل تورم بزرگ و پایان آن تیلور: موافقم، بهسختی میتوان به آن باور داشت. خوب، اجازه دهید به یک دوره قبلتر بازگردیم؛ یعنی زمانیکه همه چیز بهخوبی قابل مشاهده نبود. در سالهای اخیر علاقه زیادی برای درک دلایل تورم بزرگ و پایان آن در دهه 1970 بهوجود آمده است. چرا تورم در اواخر دهههای 1960 و 1970 در آمریکا شروع به افزایش کرد؟ فریدمن: آه، تورم بزرگ. اساسا توضیح آن یک مساله سیاسی است و نه اقتصادی. این پدیده واقعا ریشه در انتخاب کندی در 1960 داشت. او توانست از شرایط اقتصادی غیرتورمی اقتصاد که به ارث برده بود بهرهبرداری کند تا «اقتصاد را دوباره به حرکت درآورد.» با وجود انتظارات تورمی صفر، افزایشهای پولی و مالی در ابتدا تولید را تحتتاثیر قرار میدهد. اثر تاخیری این افزایشها بر قیمتها هم در اواسط دهه 1960 ظاهر شد و بهتدریج گسترش یافت. پیش از این و تا آن زمان داریل فرانسیز از بانک مرکزی لوییس در مورد رشد مازاد پولی شکایت کرده بود. تورم با ایجاد یک رکود خفیف کند شد؛ اما دوباره با واکنش افراطی فدرال رزرو به آن، رکود تشدید شد. گرچه از بیان آن متنفرم، اما معتقدم که در دهه هفتاد تاحد زیادی آرتور برنز مقصر بود و مقصر است بهدلیل اینکه او اطلاعات بیشتری در اختیار داشت. قبل از کنگره بیان کرد که اگر عرضه پول سالانه 6 یا 7درصد رشد نماید تورم خواهیم داشت؛ در حالی که طی ریاست او عرضه پول بیش از آن مقدار افزایش پیدا کرد. اگر چه او به نظریه مقداری پول معتقد بود، اما هیچگاه یک پولگرای سختگیر نبود. او تاحد زیادی به غرایز سیاسی و همچنین قضاوتهای خودش اعتماد داشت. در 1960 زمانی که مشاور نیکسون بود استدلال میکرد که ما به سوی یک رکود پیش میرویم و این رکود در انتخابات بهشدت به نیکسون آسیب خواهد رساند که همانطور هم شد. در نتیجه نیکسون شدیدا به او اعتماد داشت. فکر میکنم از زمانیکه برنز به فدرال رزرو رفت، سیاست نقش بزرگتری در آنچه اتفاق افتاد، ایفا نمود. در مورد نگرانی نیکسون شکی وجود ندارد و شخصا از آن آگاهم. در سال 1970 جلسهای با نیکسون داشتم، فکر میکنم 1970 بود، شاید هم 1971، در آن جلسه او از من خواست تا آرتور را برای افزایش عرضه سریعتر پول (میخندد) ترغیب نمایم، به رییسجمهور گفتم که «واقعا میخواهید این کار را بکنید؟ اگر شما دوباره انتخاب شوید تنها اثر آن برای شما یک تورم شدید خواهد بود» و او گفت: «خوب، نگرانی در مورد تورم باشد برای بعد از اینکه ما انتخاب شدیم». بنابراین شکی وجود ندارد که نیکسون از افزایش عرضه پول خرسند بود. تیلور: شما فکر میکنید برنز بخشی از فرهنگ زمانه بود که تاکید کمتری بر تورم داشت یا اینکه او براساس منحنی فیلیپس مایل بهپذیرش مقداری تورم بود تا بدینوسیله بیکاری را در سطح پایین حفظ کند؟ فریدمن: خیر، ابدا. شما همه نوشتههای آرتور را خواندهاید و یکی از قویترین نکات مورد نظر او اجتناب از تورم بود. او اصلا جزو کینزینها نبود. در حقیقت او علیه بینش کینزی مطلب مینوشت. نوشتههای او فضای نظری واشنگتن و همچنین فعالیتهای فدرال رزرو را که مطلوب یا نامطلوب تلقی میشدند، تحت تاثیر قرار داد و در نتیجه این نوشتهها به این طریق اثرگذار بودند؛ اما نه از طریق اعتقادات شخصی خودش در خصوص شرایط مطلوب تورم. تیلور: نکته دیگری که اکنون در مورد برنز میگویند این است که او نیز همانند دیگران در خصوص تولید ناخالص داخلی بالقوه گیج شده بود و فکر میکرد اقتصاد در کمتر از ظرفیت خودش قرار دارد یا اینکه اقتصاد میتواند سریعتر از آنچه هست رشد کند. فکر میکنید این عامل مهمی بود؟ فریدمن: فکر نمیکنم عامل مهمی بود. البته آن هم ممکن است یک عامل بوده باشد. تیلور: عمدتا سیاسی؟ فریدمن: بله. تیلور: در مورد پایان تورم بزرگ چطور؟ تورم تا بعد از دوران برنز طول کشید. ما جی ویلیام میلر و پس از آن پل ولکر را داشتیم. فریدمن: خوب، شکی وجود ندارد که چه چیزی به تورم پایان داد. آنچه به تورم پایان داد رونالد ریگان بود. اگر به جزئیات رجوع کنید، میبینید که انتخابات در 1980 بود. در اکتبر 1979 پل ولکر از جلسهای در بلگراد بازگشت که آنجا ایالات متحده مورد انتقاد واقع شده بود. او اعلام کرد که فدرال رزرو بهجای استفاده از نرخهای بهره بهمثابه ابزار عملیاتی از ذخایر بانکی یا پول پایه استفاده خواهد کرد. بههرحال، در دوره بعد یکی از بزرگترین نوسانات در مقدار پول به وقوع پیوست. هدف از اعلام توجه به انباشتگی پول این بود که سپری در اختیار ولکر قرار میداد که میتوانست اجازه دهد تا نرخهای بهره تغییر کنند. آنها بر روی ترمز پا گذاشتند و علاوهبراین در فوریه 1980 کارتر نیز کنترلهایی بر اعتبار مصرفکننده اعمال کرد. زمانی که سرعت اقتصاد افت پیدا کرد و همزمان با آن ما به انتخابات نزدیک میشدیم، فدرال رزرو بر روی پدال گاز فشار میآورد. در پنج ماه مانده به انتخابات عرضه پول به سرعت افزایش پیدا کرد. پلولکر سیاسی بود. یک ماه پس از انتخابات عرضه پول سیر نزولی خود را شروع کرد. اگر کارتر انتخاب شده بود نمیدانم چه اتفاقی میافتاد. اما ریگان انتخاب شد و او مصمم به متوقف کردن تورم بود. در 1981 وارد یک رکود شدید شدیم. محبوبیت عمومی ریگان کاهش یافت. فکر نمیکنم هیچ رییسجمهور دیگری در دوره پس از جنگ بدون اعمال فشار بر فدرال رزرو مسیر معکوس را پذیرفته باشد. رکود به سالهای 1981 و 1982 نیز کشیده شد. در 1982 پل ولکر سرانجام تغییر مسیر داد و شروع به افزایش عرضه پول کرد و در آن زمان رکود پایان یافت و اقتصاد شروع به شکوفایی کرد. تیلور: توضیحات شما در مورد شروع و پایان تورم بزرگ کاملا با تغییرات افراد در جایگاههای رهبری مرتبط است، همچنان که متمایز از تغییرات در عقاید است. بهنظر میرسد آنچه میگویید این است که بیشتر برنز، نیکسون و ریگان در این مورد دخیل بودند. آیا توضیحات تکمیلی دیگری دارید؟ فریدمن: ممکن است بیش از اندازه بر نقش برنز تاکید کرده باشم، اما یقینا بیش از اندازه بر نقش ریگان تاکید نکردهام. در هر دو مورد هم احساس میکنم شواهد شخصی دارم. من یکی از افرادی بودم که با ریگان گفتوگو کردم و شکی وجود ندارد که ریگان رابطه میان مقدار پول و تورم را میدانست. این کاملا روشن بود و او حاضر بود تقصیر را به گردن بگیرد. به او نیز گفته بودند که شما نمیتوانید تورم را بدونپذیرش رکود کاهش دهید. تیلور: در حالت اول یک رییسجمهور مشاوره شما را نپذیرفت و در حالت دوم رییسجمهور مشاوره شما راپذیرفت؟ فریدمن: همبستگی بدون علیت. آنها شخصیتهای متفاوتی بودند. ضریبهوشی نیکسون بالاتر از ریگان بود، اما کمتر اصولی و تا حد زیادی سیاسی بود. ریگان ضریب هوشی قابلتحسینی داشت، گرچه در سطح نیکسون نبود. او به اصول خشکی معتقد بود و مایل به حفظ آنها و در عوض پرداخت هزینه برای آنها بود. هر دو همان کاری را انجام میدادند که اگر هرگز هم مرا نمیدیدند یا چیزی از من نمیشنیدند باز هم آن را انجام میدادند. علاقه اولیه به اقتصاد تیلور: دوست دارم که موضوع بحث را از حوزه سیاست به کار شما در عرصه اقتصاد تغییر دهم. امیدوارم برخی از خاطرات خود را در مورد نقش چشمگیرتان در علم اقتصاد بهویژه در حوزه اقتصاد کلان بیان کنید. چگونه این ایدهها را بهدست میآوردید؟ چه کسی شما را تحتتاثیر قرار داد؟ کدام بخش از پیشینه شما، آموزش یا تجربه کاری شما مهمتر هستند؟ البته میدانم که مدت زیادی از آن زمان میگذرد.... فریدمن: این موضوع مربوط به خیلی سال قبل است. خب شما سوال کنید. اما من به حافظهام اعتماد ندارم که بهدرستی گذشته را بهخاطر بیاورد. تیلور: برای شروع اجازه دهید به زمانی برگردیم که به کالج راتجرز رفتید. درست است که ابتدا به ریاضیات علاقهمند بودید، اما بعدا به اقتصاد علاقه پیدا کردید؟ فریدمن: در اصل من از دو رشته اقتصاد و ریاضیات فارغالتحصیل شدم. تیلور: ولی شما در کالج به اقتصاد علاقهمند شدید؟ فریدمن: بله. تیلور: دو فردی که ابتدا شما را تحت تاثیر قرار دادند دو اقتصاددان بودند: آرتور برنز و هومر جونز. میتوانید بهصورت مختصر توضیح دهید که این قضیه |