منبع: | دنیای اقتصاد | تاریخ انتشار: | 1387-11-24 |
نویسنده: | بکر | مترجم: | یونس احمدی |
چکیده: | |||
برای سالهای متمادی اقتصاددانان و بانکهای مرکزی در مورد ثبات چشمگیر اقتصاد آمریکا به خودشان تبریک میگفتند. از اوایل دهه 1980 نرخ تورم به شکل بسیار خوبی تحت کنترل بوده و نوسانات سیکلهای تجاری در GDP حقیقی نسبتا کم بوده است. |
|||
اطمینان دادن بانک مرکزی به مهار کردن سیکلهای تجاری: یک دروغ بزرگ؟ برای سالهای متمادی اقتصاددانان و بانکهای مرکزی در مورد ثبات چشمگیر اقتصاد آمریکا به خودشان تبریک میگفتند. از اوایل دهه 1980 نرخ تورم به شکل بسیار خوبی تحت کنترل بوده و نوسانات سیکلهای تجاری در GDP حقیقی نسبتا کم بوده است. برای مثال از سال 1955 تا کنون در هیچ سالی میانگین نرخ بیکاری در آمریکا از 10درصد تجاوز نکرده است. بالاترین نرخ بیکاری 7/9درصد در سال 1982 بوده که به واسطه بحران اقتصادی آن دوره بهوجود آمده و بعد از آن بالاترین نرخ بیکاری 5/8درصد است که مربوط به بحران اقتصادی ناشی از اولین جهش و شوک قیمتی نفت بوده است. علاوهبر این بیشتر اقتصاددانان میانگین نرخ رشد بالا در GDP آمریکا را تا حد زیادی به نرخ تورم پایین و ثبات در اقتصاد آمریکا نسبت دادهاند. قیمتهای با ثبات و سیکلهای تجاری ملایم نه تنها با قدرت اساسی اقتصاد آمریکا، بلکه علاوهبر آن بهعلت دیگری که مهمتر است توسط سیاستهایی که بوسیله بانک مرکزی آمریکا (فدرال رزرو) و دیگر بانکهای مرکزی مهم فرا گرفته میشود، توضیح داده میشود. هدفگذاری تورمی مشخصا بانک مرکزی اروپا، بانک نیوزیلند و تعدادی دیگر از بانکهای مرکزی را هدایت کرد. [هدفگذاری تورمی یک استراتژی سیاست پولی است که در سال 1990 در نیوزیلند ایجاد شد و نقش موثری هم در تثبیت نرخ تورم و هم در حفظ رشد اقتصاد حقیقی دارد به این گونه که در آن یک نرخ تورم به عنوان هدف تعیین میشود و سعی میشود با ابزار سیاست پولی این نرخ تورم تحقق پیدا کند.م] این امر برای فدرال رزرو نیز بسیار اهمیت داشت. بهواسطه این اهداف، زمانی که نرخ تورم مثلا از دو درصد تجاوز کرد، بانکهای مرکزی نرخهای بهره را کاهش میدهند و دسترسی به اعتبارات را به شدت محدود میکنند. بر همین مبنا تورم برای 25 سال گذشته به طور چشمگیری ملایم بوده است. حتی ژاپن در دوره رکود خود در دهه 1990 کاهش قیمتها و نه تورم را تجربه کرد. برای کنترل سیکلهای حقیقی تجاری، بانکهای مرکزی به نسخههای رسمی و غیررسمی هدفگذاری تورمی عمومی اتکا میکنند تا تغییرات خروجیهای حقیقی را در بر بگیرند. در این قوانین تیلورگونه، بانکهای مرکزی نه تنها به نرخهای تورم پاسخ میدهند بلکه به وقفههایی که در رشد GDP نسبت به روند تخمین زده شده، بهوجود میآید نیز پاسخ میدهند. زمانی که نرخ رشد نسبت به روند کاهش پیدا کند، بانکهای مرکزی نرخهای بهره و دسترسی به اعتبارات را منعطفتر میکنند. هنگامی که نرخ رشد بالای روند باشد نیز دسترسی با اعتبارات را سختتر و محدودتر میکنند. به وسیله حرکت در خلاف جهت باد در این حالت، قدمها به سمتی برداشته میشود که اندازه نوسانات در مقادیر حقیقی خروجیها را تعدیل کنند. با در نظر گرفتن شدت بحران اقتصادی که اقتصاد جهان در حال حاضر آن را تجربه میکند، برای مثال در آمریکا، اروپا و انگلیس، آیا این اطمینان گسترده که سیاستهای بانک مرکزی میتواند سیکلهای تجاری را مهار کند، با شناخت و دانش ما یک دروغ بزرگ به شمار میآید؟ برای پاسخ به این سوال موردی را که باید تصدیق کنیم این است که فدرال رزرو و بانکهای مرکزی دیگر از بحران بزرگ اقتصادی [بحران اقتصادی دهه 1930. م] درباره میزان شل کردن و منعطف کردن رشته پولها و داراییهایشان در موقعیتهای دشوار و بحرانی، درسهای بزرگی گرفتهاند. هیچ کس نمیتواند این امر را انکار کند که 25 سال گذشته برای آمریکا، انگلیس، چین، هند و اقتصاد جهانی حرکت قابلتوجه یا شاید بیسابقهای بوده است. مشخصا به هر حال بانکهای مرکزی و اقتصاددانان برای این حجم از بحران مالی کنونی آمادگی نداشتیم و حتی آمادگی ما در زمینه اثرات بزرگ آن بر اقتصاد حقیقی به واسطه خشکاندن اعتبارات برای وامها و سرمایهگذاریهای تجاری، کمتر نیز بوده است. این بحران همچنان در حال پیشرفت است و زمانی که نرخ بیکاری در بعضی از ماهها در ماکزیمم خود به 5/10درصد رسید، به نظر میرسد که شدیدترین بحران اقتصادی از سال 1982 تاکنون خواهد شد. یک سال بودن داخل چنین بحرانی بر اساس زمانبندی دفتر ملی تحقیقات و پژوهشهای اقتصادی (NBER) [ این سازمان اولین بار در سال 1920 تاسیس شد و در شهر کمبریج، ماساچوست واقع شده است.م]، نرخ بیکاری به 7/6درصد رسیده است و همچنان با سرعت بالایی در حال افزایش میباشد. بانکهای مرکزی به خصوص فدرال رزرو، نسبتا به سرعت به بحران مالی رو به رشد پاسخ دادند، حتی قبل از اینکه تاثیر بزرگی بر اقتصاد داشته باشد. بانک مرکزی آمریکا تمامی سلاحها و ابزار سنتی خود را از قبیل کاهش نرخ بهره و راحتتر کردن دسترسی به نقد کردن پیش از موعد اوراق بهادار با بهکار گرفتن نرخ تنزیل، بکار گرفت. علاوهبر این موارد، ابتکاری نیز فرای رویکردهای سنتی خود به خرج داد و آن اینکه به بانکهای سرمایهگذاری اجازه دسترسی به اعتبارات خود را داد و همچنین به اعمال کنترل یا حذف کردن بانکهای سرمایهگذاری ضعیف از قبیل Bear Stern و Lehman Brothers کمک کرد. در مقایسه با بانک مرکزی، خزانه داری آمریکا یک سری اقدامات با مزیتهای نا معلوم شامل کمکهای مالی و محرکهای مالیاتی را اتخاذ کرد که قواعد و اصول مستحکم معدودی داشتند. مورد دوم که در مجله وال استریت و نیویورک تایمز نیز گزارشی در این زمینه چاپ شده، این بوده است که از فانی میو فردی مک جهت تشویق بانکها به کاهش رهنها به 5/4درصد استفاده کنند. به این منظور که قیمت مسکن را افزایش داده و ساخت و ساز در زمینه مسکن را تشویق و تقویت کنند. اما فانی میو فردی مک و ضمانتهای دولتی آنها با تشویق بیش از اندازه و افراطی ساخت و ساز خانههای مسکونی، به آشفتگی بازار مسکن کمک کردند. هر گونه تاثیر سقف قیمت پیشنهادی برای قیمت مسکن روی نرخ رهنها بسیار اندک است، اما آسیب و خسارتی که به تعدیلات در بازار مسکن وارد میکند بسیار عظیم خواهد بود. هدف سیاستها باید کاهش قدرت و ناهنجاریهای بهوجود آمده توسط این سازمانها باشد نه افزایش آنها. به هر حال ترکیب اقدامات بانک مرکزی و خزانه داری آمریکا کافی نبودند تا به طور عمده از آسیب وارد شده به بخشهای حقیقی جلوگیری کنند. عقبنشینی از ریسک بسیار زیاد شده است، به طوری که اسناد خزانه داری و اوراق بهادار با نرخ بهره بسیار پایین فروخته میشوند. وام دهندگان دیگر تمایلی به دادن وام ندارند با اینکه نرخ انتظاری بازگشت سرمایه آنها بالا است. اطمینان بانکهای مرکزی و اقتصاددانان در این باره که ما میتوانیم به طور گسترده سیکلهای تجاری حقیقی را تعدیل کنیم، شکسته شده است. این بسیار واضح است که تعداد زیادی از اقتصاددانان کلان برجسته در طول بحران رو به رشد ساکت شده و حرفی برای گفتن ندارند. شاید رویکرد محتاطانه این باشد که قبل از ارائه یک تفسیر از آنچه که اتفاق افتاده به ابتدای طرح شکست خورده بازگردیم و بررسی کنیم که چگونه با آن مقابله کنیم. بهرغم جدیت و شدت بحران اخیر، ما نباید فراموش کنیم که 25 سال گذشته یک دوره بسیار خوب از رشد و ثبات اقتصادی برای بیشتر کشورهای جهان بوده است. صدها میلیون تن از مردان و زنان و کودکان در هند و چین و جاهای دیگر به واسطه رشد سریع اقتصادی کشورشان، از فقر شدید رهایی یافتند. این رشد ناشی از شکوفایی سریع تجارت جهانی و ثبات اقتصاد جهانی بوده است. حتی با اضافه شدن دو سال بحران نسبتا عمیق جهانی، دوره از دهه 1980 تاکنون از نقطه نظر استانداردهای تاریخی خوب به نظر میرسد. درست است که قوانین اضافی سازمانهای مالی مورد نیاز است و بانک مرکزی آمریکا باید عمیقا درباره چگونگی گسترش ابزارهای خود فکر کند. اما این یک اشتباه بزرگ خواهد بود اگر عملکرد موتور بازار رقابتی جهانی که مزایای بسیاری را برای جمعیت جهان به ارمغان آورده است را مختل کنیم. |