با سلام خدمت مشاور محترم : دختر بنده 20 سال سن دارد و داماد من 29 سال سن دارد و اول اسفند ماه سال 93 به عقد هم در امدند .( خانواده داماده با دروغ گویی و فریب دادن ما جلو امدند و ما اطلاع نداشته ایم چون خیلی اعتماد به خانواده داماد داشته ایم و از این اعتماد ما سوء استفاده شده است قول و وعده هایی تهی و خالی داده اند ولی عمل نکرده اند و نشده است و نخواهد شد طبق اطلاعات حاصله ما خانم مشاور عزیز حالا شرح حالی از اشنایی ما خانواده ها بگویم توجه شود خیلی جالبه ؟) اشنایی ما از سال 73 بود که مستاجر انها بودیم 4 سال با هم بودیم در حالت مستاجری و ان موقع دخترم تازه متولد شده بود اهل گرمسا ر هستند و اینجانب اهل شمال گیلانی هستیم الان هم گرمسار زندگی می کنند پدر و مادر دامادم قبل از عقد خیلی صحبتها گفته شد و دختر و پسر هم با هم صحبت کردند و دخترم دانشجو هست و موقعیت دخترم را گفتم و گفته شد و قبول کردند صحبتها و حرفها را و پذیرفتن ( گویا به دروغ قبول کردند و بله بله گفتن یعنی می گفتن هرچه شما بگید قبول هستش تا این حد ولی الان متاسفانه دشمن واقعـــــــــــــــی و جانی ما شده اند یعنی دوست دارند الان ما بمیریم و صاحب دخترم مفت و مجانی شوند و ببرند شهرستان خودشان و بلاا بر سر دخترم بیارند خانم مشاور محترم ) ولی بعد از عقد به هیچ کدام از تعهد ها عمل نکردند و زیر حرفهاشون زده اند و عمل نمی کنند بخاطر همین کارها جدل و بحث هایی صورت گرفته است و حتی درگیری هایی فیزیکی هم انجام شده است دامادم به حرفهای والدینش گوش میدهد و مامانی هستش و ادم کینه توز و کینه ای و عصبانی و دیابتی نیز هستش یعنی ارثی هستش دیابت وی از زمان کودکی گویا داشته است . قرار بود به خاطر موقعیت دانشجویی دخترم تهران کار و خانه تهیه کنه که اکنون قبول نداره این حرف را و زده زیر حرفاشون و به تعهد خود شان عمل ننمی کنند بارها هم مذاکره داشته ایم ولی تاثیری نداره و همیشه درگیری لفظی و غیره بین خانواده ها وجود دارد و حرفهای ناجوری هم ردو بدل میشود و گویا استحکام این زندگی دوام در اینده نخواهد داشت و نداره چون زندگی و شروع ان با دروغ بوده است و خانواده داماد هم با دروغ به میدان امده اند علت را بررسی کردیم البته بعد از عقد دیدیم داماد اهل کار نبود دارای مدرک لیساس نیز هستش اهل کار نیست خانواده اش به خاطر اینکه وی را وادار به کــــــــــــــــــــــــــــــار کنند برای ایشان زن گرفته اند که از این طریق وادار به کار شود اهل کار نیست بغل مادرش نشسته و کار نمی کند مادرش هم دیابتی هستش و خودش هم دیابتی هسش این دروغ گویی خانواده داماد مشکلاتی را برای دخترم که دانشجو هست بوجود اورده است دخترم از لحاظ روحی نیز اذیت میشود بخاطر کارهای که انجام نشده است و وفا به عهد نکرده اند داماد بیکار هستش اهل کار نیست اعصاب هم نداره به طوریکه باید دخترم ایشان را به ارامش در اورد با وجود اینکه 9 سال دخترم کوچکتر هستش چطور باید زندگی ادامه یاد ممکن هستش به نظر شما یا ما اشتباه کرده ایم 9 سال تفاوت سنی خیلی زیاد است ما اشتباه کرده ایم زندگی و اینده دخترم با این اوصاف و توضیحات چه خواهد شد ادامه زندگی ممکن هست البته هنوز مراسم عروســـــــــــــــــــــی انجام نشده ؟و فعلا بین دخترم و داماد فاصله انداخته ایم که تصمیم گرفته شود چه کار کنیم ؟ ایا این کار ادامه پیدا کند یا خیر قیچی کنیم لطفا رک و واضح بگید اگر برای نزدیکان شما این اتفاق می افتاد خدایی و انصافا چه نظر میداید خانم مشاور ادامه زندگی یا فیلتر؟ ممنون هستم شفاف بگید جوابیه را ممنون هستم؟ |
سلام دوست عزیز: درچنین مواردی حداقل یکی دو جلسه مشاوره حضوری با طرفین لازم است. اولویت اول هم صحبت با خود زوجین است نه شما که والدین هستید، در واقع کمک به نتیجه گیری نهایی ان هم در مورد نفر سوم و چهارم اصلا کار مناسبی نیست. از جمله شرایط ثبات یک رابطه، صداقت، مسیولیت پذیری، استقلال عاطفی و مالی، مهارت کنترل خشم،حفظ احترام و... است. با تشکر سارا حسین پور |