پاسخ به خیانت؟

منبع: دنیای اقتصاد تاریخ انتشار: 1390-06-01
نویسنده: مترجم: سریما نازاریان
چکیده:

اد دیویدسون در حالی که از فرودگاه زوریخ خارج می‌شد، هوای سرد زمستانی را روی پوستش احساس کرد. او به زوریخ آمده بود که در کنفرانس سالانه دنیای اقتصاد شرکت کند. کنفرانسی که در آن، جلسات پشت سر هم برنامه‌ریزی شده بودند و هیچ وقت آزادی برای اسکی کردن باقی نمی‌ماند.


پاسخ به خیانت؟

دو ساعت بعد ناگهان ضربه‌ای را روی شیشه لیموزین احساس کرد و ناگهان متوجه شد که به هتل محل اقامتش رسیده است و زمان پیاده شدن فرا رسیده است. در همین لحظه موبایلش زنگ زد. فرانک موقام بود. فرانک مدیر مالی سازمان و یکی از افراد هیات مدیره در کارستون ویت بود و از چهارده سال پیش که اد به سازمان آمده بود برای او به عنوان یک مربی عمل کرده بود. اد ناگهان متوجه نوعی حالت اضطراب و نگرانی در صدای فرانک شد. فرانک گفت: «فکر می‌کنم او پا پس کشیده است. من الان با دیوید صحبت کردم. گفت به تو بگویم که تو را مدیر کارستون ویت نمی‌کند. حداقل نه الان. او می‌گوید که در حال حاضر خودش می‌خواهد مسوول همه کارها باشد و نمی‌خواهد کسی را مدیر کند.» ذهن اد خالی شده بود. ناگهان به خودش آمد و دید که گوشی از گوشش پایین آمده است. در حالی که حس می‌کرد حالش بد شده است گفت: «فرانک می‌شود من بعدا به تو زنگ بزنم؟ من دارم به هتل می‌رسم، الان زمان مناسبی نیست.» «حتما، ولی می‌خواهم بدانی که من برنامه‌ای دارم. می‌خواهم با سایر اعضای هیات مدیره تماس بگیرم ببینم می‌توانیم نظر دیوید را عوض کنیم.» «واقعا فکر می‌کنی این کار جواب می‌دهد؟» «چه کسی می‌تواند مخالف یک برنامه جانشین پروری باشد و چه کسی بیشتر از تو لیاقت آن جانشین بودن را دارد؟» کوهستان سوئیس چند ساعت بعد اد احساس کرد که گرسنه است و برای شام به سالن غذا رفت. ناگهان شنید که کسی گفت: «ادوارد دیویدسون! باورم نمی‌شود!» زمانی که به سمت صدا نگاه کرد، لوسی یکی از هم کلاسی‌های دانشگاهش را دید. لوسی در یک شرکت اینترنتی میلیون‌ها دلار پول به دست آورده بود و سپس به سمت سازمان‌های غیرانتفاعی رفته بود. آنها مدت‌ها بود که دیگر با یکدیگر ارتباطی نداشتند، ولی اد گاهی نام لوسی را در روزنامه‌ها می‌دید. اد از دیدن لوسی خوشحال شده بود. او فرد مهربانی بود و با همه بسیار خوب رفتار می‌کرد. قبل از اینکه اد بفهمد چه اتفاقی افتاده است، خودش را دید که دارد به لوسی می‌گوید که چگونه آن روز به او خیانت شده است. لوسی گفت: «یعنی دیوید به تو قول این مقام را داده بود و حالا زده است زیرش؟» اد جزئیات را گفت. یک سال پیش مدیر عامل سازمان، تام تیراکوسکی اعلام بازنشستگی کرده بود و سه نفر برای جانشینی او با یکدیگر رقابت می‌کردند. موقعیت آن زمان برای اد مناسب نبود. اگر این اتفاق چند سال بعد می‌افتاد او یک کاندیدای مناسب ‌بود. ولی حالا نه. حتی فرانک هم جایگزین مناسبی نبود. فرانک که حالا 60 ساله بود، چند سال پیش برای این شغل پا پیش گذاشته بود، ولی به سادگی او را کنار گذاشته بودند و به یکی از بخش‌های خلوت سازمان تبعیدش کرده بودند. ولی این بار او دیگر همه چیز را می‌دانست و جزئیات کار در دستانش بود. فرانک در عین حال باور داشت که اد باید روزی مدیر عامل این سازمان شود و به همین دلیل هم با دیوید به توافقاتی رسیده بود. او و اد از دیوید برای به دست آوردن این شغل حمایت می‌کردند و در مقابل زمانی که او به این شغل دست پیدا کرد، قرار بود فرانک را عضو هیات مدیره و اد را مدیر کند، به عبارتی اد را جانشین خودش کند. لوسی پرسید: «پس یعنی فکر می‌کنید اگر شما از دیوید حمایت نمی‌کردید او این مقام را به دست نمی‌آورد؟» در واقع فرانک برخی از واقعیات را به گونه‌ای متفاوت به هیات مدیره گزارش کرده بود و باعث شده بود که عملکرد واحد دیوید بهتر از واحد سایر کاندیدا‌ها به نظر برسد. ولی لزومی‌ به توضیح دادن اینها به لوسی نبود. لوسی گفت: «عجب تراژدی! او اینجا نیست؟ قرار بود باشد. در گروه مسوولیت اجتماعی؟» «قرار بود باشد. در لحظه آخر کاری برایش پیش آمد و من جای او سخنرانی می‌کنم.» لوسی گفت: «جالب است. پس احتمالا وسوسه شده‌ای که برخی از جملات را کمی‌تغییر دهی!» روابط پیچیده شب آن روز اد برای پیاده روی در میان برف‌ها بیرون رفته بود. ناگهان فکر کرد که شاید بد نباشد به فرانک زنگ بزند، ولی بعد پشیمان شد. اد قبلا هم چنین احساسی را تجربه کرده بود. ولی آن موقع توانسته بود خودش را برتر از رقیبش ببیند. ولی این بار ضربه دیوید بدجوری او را به هم ریخته بود. هر چقدر هم که رابطه اد و فرانک نزدیک بود، اد در واقع در ابتدا تحت‌الحمایه دیوید بود. او در سن 26 سالگی برای مهارت‌های تحلیلی‌اش در سازمان استخدام شده بود و به زودی ثابت کرده بود که برای برخی از کارهای دیوید می‌تواند فرد بسیار مفیدی باشد. در واقع آن دو با یکدیگر بسیار متفاوت بودند. دیوید خیلی اجتماعی و اد در مقابل خیلی جسور بود. ولی اد فکر می‌کرد که دیوید او را به خوبی درک می‌کند. در واقع اد چیزهایی راجع به خودش به دیوید گفته بود که هیچ فرد دیگری خبر نداشت. اگرچه در چند سال اخیر آنها کمتر به صورت مستقیم با یکدیگر کار می‌کردند، اما اد هنوز هم آن احساس نزدیکی به دیوید را می‌کرد. زمانی که به او در 38 سالگی واحدی برای اداره کردن داده شد، با اینکه او جوان‌ترین مدیر در تاریخ سازمان بود، توانست آن واحد را به سود آورترین واحد سازمان تبدیل کند و دیوید هم همیشه از او حمایت کرده و او را تحسین کرده بود. اد ناگهان متوجه سر و صداهای اطرافش شد. چه مدت بود که در این برف ایستاده بود؟ اشکال کار عصر روز بعد اد در یکی از جلسات کنفرانس نشسته بود و با خودش فکر می‌کرد که چرا از میان این همه جلسه که همزمان برگزار می‌شوند در این یکی ثبت‌نام کرده است. ناگهان احساس کرد که موبایلش در جیبش زنگ می‌زند. او گوشی را برداشت و به راهرو رفت. صدایی از پشت گوشی گفت: «من فرانک هستم. فکر می‌کنم که ما به دردسر افتاده‌ایم. دیوید از تماس‌هایی که من دیشب گرفته‌ام مطلع شده است و امشب اعضای هیات مدیره را برای یک جلسه اضطراری فراخوانده است.» «تو تماس گرفته‌ای؟ با چند نفر؟ چند نفر طرف ما هستند؟ به نتیجه‌ای هم رسیدی؟» فرانک که به نظر شکست خورده می‌رسید، گفت: «نمی‌دانم. من به زمان بیشتری احتیاج داشتم. اوضاع زیاد جالب نیست.» «جلسه هیات مدیره امشب چه ساعتی است؟ یعنی منظورم این است که هر وقت تمام شد لطفا به من زنگ بزن.» فرانک گفت: «حتما زنگ می‌زدم. ولی مشکل اینجا است که من به این جلسه دعوت نشده‌ام.» انتخاب کلمات صبح روز بعد که روز سخنرانی اد بود، اد در حالی که با آسانسور برای خوردن صبحانه به طبقه پایین می‌رفت، در آینه آسانسور به خودش نگاه می‌کرد. یکی از چشم‌هایش می‌زد. او الان بعد از آخرین تماس فرانک که 15 ساعت پیش بود از اتاقش خارج شده بود. ولی خیلی بیشتر از 15 ساعت به نظر می‌رسید. دو ساعت اول آن که تنها با عصبانیت صرف در مقابل دیوید سپری شده بودند. او هر چه به فکرش رسیده بود در ذهنش به دیوید گفته بود. سپس زمانی که روی تختش نشسته بود، کلمات لوسی را با یک خنده هیستریک به یاد آورده بود: «تغییر کلمات؟» و سپس به یاد آورده بود که او در مورد سخنرانی که باید از طرف دیوید می‌کرد صحبت می‌کرد. او به سمت میز رفته بود و حرف‌های کلیدی که معاون مدیر برایش فرستاده بود و انتظار داشت در مورد آنها صحبت کند را از روی میز برداشته بود. بعد از اینکه آنها را دوباره خوانده بود با خودش گفته بود: «چرت و پرت‌های ریاکارانه!» و بعد خودکار را از روی میز برداشت. با خود فکر کرد درست است که در آن زمانی که او و دیوید به هم خیلی نزدیک بودند او بسیاری از رازهایش را برای دیوید فاش کرده بود، اما دیوید هم به او خیلی چیزها گفته بود که دیگران نمی‌دانستند. مردم حاضر در این کنفرانس در صورتی که می‌دانستند نظرات واقعی رییس‌شان در مورد مسوولیت اجتماعی چیست چه واکنشی نشان می‌دادند؟ شاید این ایده در ابتدا یک رویای انتقام جویانه به نظر رسیده بود، ولی حالا پس از چند ساعت خیلی روشن‌تر و امکان‌پذیرتر به نظر می‌رسید و زمانی که فرانک مجددا با او تماس گرفته بود، این ایده در ذهنش شکل بسیار مشخصی به خود گرفته بود. مسلما فرانک اخراج شده بود. دیوید او را محکوم به زیر پا گذاشتن قوانین کرده بود و اظهار کرده بود که او از دیوید اطاعت نکرده است و سایر اعضای هیات مدیره را نیز راضی کرده بود که کارهای فرانک به نفع کسب و کار و منافع سهامداران سازمان و ذی‌نفعانش نبود. یکی از دوستان فرانک در هیات مدیره به محض اینکه جلسه تمام شده بود این موضوع را به اطلاع او رسانده بود که حداقل صبح روز بعد فرانک مجبور نباشد تحقیر ناشی از اسکورت شدن به خارج از سازمان توسط ماموران حراست را تحمل کند. فرانک گفته بود: «به نظر در مورد تو به صورت واضح حرفی به میان نیاورده است.» اد می‌دانست که فرانک چه کار می‌کند: به او اجازه می‌داد که فکر کند که شاید هنوز شانسی برای به دست آوردن شغل مورد نظرش داشته باشد و حتی حالا که دیگر فرانک در سازمان نبود، به بالا رفتن از نردبان ترقی ادامه دهد. ناگهان او برای فرانک احساس دلسوزی کرده بود. سال‌ها نادیده گرفته شده بود و حالا هم او را از سازمان بیرون انداخته بودند، ولی فرانک هنوز هم نگران آینده سازمان بود و نمی‌خواست با رفتن اد یک عضو با ارزش را از دست بدهد. صدای زنگ آسانسور بلند شد و اد فهمید که به اتاق کنفرانس رسیده است. به ساعتش نگاه کرد. بیست دقیقه تا آغاز سخنرانی اش فرصت داشت. کمی‌ احساس تهوع می‌کرد. ولی متن سخنرانی را به سینه اش فشرد و به پیش رفت. سوال: اد چه کار می‌کند؟ منبع: HBR موردکاوی خیانت؟ سریما نازاریان پاسخ مطالعه موردکاوی هفته گذشته اد که قرار بود جانشین مدیرعامل شود، متوجه شده است که مدیرعامل سازمان، دیوید، نظرش را عوض کرده است. فرانک، مدیر مالی سازمان که به کمک اد، دیوید را به مقام فعلی اش رسانده است، سعی می‌کند بدون اینکه دیوید بفهمد، هیات مدیره را تشویق به تغییر نظر دیوید کند. در این میان دیوید متوجه اوضاع می‌شود و فرانک را اخراج می‌کند. در این زمان، اد در کنفرانسی خارج از سازمان قرار است به جای دیوید در مورد مسوولیت اجتماعی سخنرانی کند. سوال این است که آیا اد باید در راستای گرفتن انتقام از دیوید متن سخنرانی او را کمی ‌دستکاری کند؟ اد در آزمون مدیر عاملی از دو جنبه شکست می‌خورد. او کنترل موقعیت و خودش را در دست ندارد و مهم‌تر اینکه او در تست اخلاقیات هم خوب عمل نکرده است. او باید هر چه زودتر بیدار شود. این بار دیوید حق داشته است. فرانک یک کارمند شورشی بوده است، سعی می‌کرد اد را پیش بیندازد که خودش در این میان سود کند. اخراج کردن او کار مناسبی بوده است. اد الان آماده نیست که مدیرعامل کارستون ویت یا هر سازمان دیگری باشد. یک سخنرانی انتقام جویانه بچگانه تنها می‌تواند این موضوع را به هیات مدیره سازمانش بیشتر نشان دهد. ارزیابی مدیران عامل‌ برای دو دهه اصلی‌ترین کار من بوده است. اد در این میان به دو دلیل مدیر عامل خوبی نیست. اولا اینکه او نه کنترل موقعیت را در دست دارد و نه کنترل خودش را. این فرانک است که شرایط را به دست گرفته است، اد تنها به صورت واکنشی عمل می‌کند. راننده لیموزین هم حتی بیشتر از او بر شرایط تسلط دارد. فقدان کنترل و اعتماد به نفس به راحتی در اد قابل دیدن هستند. بهترین رهبران همواره می‌توانند فارغ از احساسات درونی خودشان ظاهری آرام از خودشان نشان دهند. یکی از برترین مدیران می‌گوید: «من مانند مرغابی هستم که در مرداب شنا می‌کنم. از نظر هر کسی که در ساحل ایستاده است، اوضاع کاملا آرام به نظر می‌رسد. ولی آن زیر، من مانند دیوانه‌ها در حال پا زدن هستم.» مهم تر از این، اد در تست اخلاق هم شکست می‌خورد. در همان زمانی که فرانک در واقع به هیات مدیره دروغ گفت که دیوید را به سمت مدیر عاملی برساند، اد هم از این فریبکاری حمایت کرد. اد در یک نمونه مشخص از دوراهی درست و نادرست تصمیم نادرست را گرفت. مدیر عاملان همواره در مورد مسائل پیچیده با دو راهی‌های اخلاقی رو به رو می‌شوند. دیوید بهترین مدل نیست، ولی اد هم میزان مسوولیت خودش در این میان را درک نمی‌کند. تنها می‌توان امیدوار بود که این موضوع اد را از خواب بیدار کند. او باید عمیقا به خودش فکر کند و کار را هم از مشکل ایزوله بودنش شروع کند. او برای 15 ساعت خودش را در اتاقش حبس کرده است و در این مدت نه با کسی حرف زده است و نه اخبار را شنیده است. او با دیوید در مورد سخنرانی تماس نگرفته است، کلا در این مدت با کسی تماس نگرفته است. او از هیچ کس اطلاعات نمی‌گیرد. مدیران عامل‌ بر پایه اطلاعات زندگی می‌کنند. اد باید مدام در ارتباط با دیگران باشد. ارتباطات در دنیای پرسرعت امروز ضروری هستند. اد فقط به فرانک اعتماد دارد و کار بسیار اشتباهی می‌کند. اد باید خیلی سریع اعتماد دیوید را مجددا به خودش جلب کند. آینده او در سازمان قابل برگشتن است. اگر من هم جای دیوید بودم، احتمالا وفاداری اد را زیر سوال می‌بردم. او سال‌ها پیش به فرانک رو آورد. من همیشه حامی ‌و مربی او بوده‌ام ولی اد ارتباطش با من را نگه نداشته است. من اد را ارتقا دادم، به او اطمینان کردم، او را تشویق به تقویت مهارت‌های ارتباطی‌اش کردم و به صورت غیررسمی ‌آن را جایگزین خودم کردم. حالا باید لابی کردن فرانک با هیات مدیره برای اد را خنثی کنم، یک جلسه اضطراری تشکیل دهم و فرانک را اخراج کنم. روزنامه‌ها جنجال کرده‌اند، ولی فارغ از همه چیز، خود اد هیچ تماسی با من نمی‌گیرد. اد باید هرچه زودتر با دیوید تماس بگیرد و سعی کند روابطش را با او بهبود بخشد. زمانی که او با دیوید صحبت می‌کند او باید بگوید: «سخنرانی‌ات خوب بود. برخی از افراد گفتند که به تو سلام برسانم. شنیده‌ام که مجبور به اخراج کردن فرانک شدی. چرا؟» لحن اد مهم است و باید خیلی نگران و مثبت به نظر بیاید. هرچه هم که دیوید بگوید، اد بهتر است پاسخی مانند این بدهد که فرانک از حدودش خارج شده بود. او همیشه در مورد تو با من خیلی مثبت بوده است، ولی در نهایت او همیشه می‌دانست که من چقدر تو را دوست دارم. اگر دیوید از اد پرسید که فرانک گفته است چه اتفاقی افتاده است، اد نباید دروغ بگوید. او باید بگوید: «حرف‌های فرانک زیاد منطقی به نظر نمی‌رسید و به همین دلیل هم من با تو تماس گرفتم.» احتمالا دیوید این حرف‌ها را باور نمی‌کند، ولی اد فرصت به دست می‌آورد که وفاداری خودش را اثبات کند. دیوید احتمالا حرف‌های حمایت‌کننده‌ای بزند، ولی این نباید اد را خشنود کند. او باید رهبری بهتر شود و باید روابطش را با سایر اعضای هیات مدیره هم بهبود بخشد. الان یک موقعیت کلیدی برای اد برای موفق شدن یا شکست خوردن است. رهبران با کارت‌هایی بازی می‌کنند که به آنها داده شده است. اد الان خوب بازی نمی‌کند. او می‌تواند بهتر از اینها عمل کند.

پاسخ مطالعه موردکاوی :
اد که قرار بود جانشین مدیرعامل شود، متوجه شده است که مدیرعامل سازمان، دیوید، نظرش را عوض کرده است.

فرانک، مدیر مالی سازمان که به کمک اد، دیوید را به مقام فعلی اش رسانده است، سعی می‌کند بدون اینکه دیوید بفهمد، هیات مدیره را تشویق به تغییر نظر دیوید کند. در این میان دیوید متوجه اوضاع می‌شود و فرانک را اخراج می‌کند. در این زمان، اد در کنفرانسی خارج از سازمان قرار است به جای دیوید در مورد مسوولیت اجتماعی سخنرانی کند. سوال این است که آیا اد باید در راستای گرفتن انتقام از دیوید متن سخنرانی او را کمی ‌دستکاری کند؟

اد در آزمون مدیر عاملی از دو جنبه شکست می‌خورد. او کنترل موقعیت و خودش را در دست ندارد و مهم‌تر اینکه او در تست اخلاقیات هم خوب عمل نکرده است.
او باید هر چه زودتر بیدار شود. این بار دیوید حق داشته است. فرانک یک کارمند شورشی بوده است، سعی می‌کرد اد را پیش بیندازد که خودش در این میان سود کند. اخراج کردن او کار مناسبی بوده است. اد الان آماده نیست که مدیرعامل کارستون ویت یا هر سازمان دیگری باشد. یک سخنرانی انتقام جویانه بچگانه تنها می‌تواند این موضوع را به هیات مدیره سازمانش بیشتر نشان دهد.
ارزیابی مدیران عامل‌ برای دو دهه اصلی‌ترین کار من بوده است. اد در این میان به دو دلیل مدیر عامل خوبی نیست. اولا اینکه او نه کنترل موقعیت را در دست دارد و نه کنترل خودش را. این فرانک است که شرایط را به دست گرفته است، اد تنها به صورت واکنشی عمل می‌کند. راننده لیموزین هم حتی بیشتر از او بر شرایط تسلط دارد. فقدان کنترل و اعتماد به نفس به راحتی در اد قابل دیدن هستند. بهترین رهبران همواره می‌توانند فارغ از احساسات درونی خودشان ظاهری آرام از خودشان نشان دهند. یکی از برترین مدیران می‌گوید: «من مانند مرغابی هستم که در مرداب شنا می‌کنم. از نظر هر کسی که در ساحل ایستاده است، اوضاع کاملا آرام به نظر می‌رسد. ولی آن زیر، من مانند دیوانه‌ها در حال پا زدن هستم.»
مهم تر از این، اد در تست اخلاق هم شکست می‌خورد. در همان زمانی که فرانک در واقع به هیات مدیره دروغ گفت که دیوید را به سمت مدیر عاملی برساند، اد هم از این فریبکاری حمایت کرد. اد در یک نمونه مشخص از دوراهی درست و نادرست تصمیم نادرست را گرفت. مدیر عاملان همواره در مورد مسائل پیچیده با دو راهی‌های اخلاقی رو به رو می‌شوند. دیوید بهترین مدل نیست، ولی اد هم میزان مسوولیت خودش در این میان را درک نمی‌کند. تنها می‌توان امیدوار بود که این موضوع اد را از خواب بیدار کند. او باید عمیقا به خودش فکر کند و کار را هم از مشکل ایزوله بودنش شروع کند. او برای 15 ساعت خودش را در اتاقش حبس کرده است و در این مدت نه با کسی حرف زده است و نه اخبار را شنیده است. او با دیوید در مورد سخنرانی تماس نگرفته است، کلا در این مدت با کسی تماس نگرفته است. او از هیچ کس اطلاعات نمی‌گیرد. مدیران عامل‌ بر پایه اطلاعات زندگی می‌کنند. اد باید مدام در ارتباط با دیگران باشد. ارتباطات در دنیای پرسرعت امروز ضروری هستند. اد فقط به فرانک اعتماد دارد و کار بسیار اشتباهی می‌کند.
اد باید خیلی سریع اعتماد دیوید را مجددا به خودش جلب کند. آینده او در سازمان قابل برگشتن است. اگر من هم جای دیوید بودم، احتمالا وفاداری اد را زیر سوال می‌بردم. او سال‌ها پیش به فرانک رو آورد. من همیشه حامی ‌و مربی او بوده‌ام ولی اد ارتباطش با من را نگه نداشته است. من اد را ارتقا دادم، به او اطمینان کردم، او را تشویق به تقویت مهارت‌های ارتباطی‌اش کردم و به صورت غیررسمی ‌آن را جایگزین خودم کردم. حالا باید لابی کردن فرانک با هیات مدیره برای اد را خنثی کنم، یک جلسه اضطراری تشکیل دهم و فرانک را اخراج کنم. روزنامه‌ها جنجال کرده‌اند، ولی فارغ از همه چیز، خود اد هیچ تماسی با من نمی‌گیرد. اد باید هرچه زودتر با دیوید تماس بگیرد و سعی کند روابطش را با او بهبود بخشد. زمانی که او با دیوید صحبت می‌کند او باید بگوید: «سخنرانی‌ات خوب بود. برخی از افراد گفتند که به تو سلام برسانم. شنیده‌ام که مجبور به اخراج کردن فرانک شدی. چرا؟»
لحن اد مهم است و باید خیلی نگران و مثبت به نظر بیاید. هرچه هم که دیوید بگوید، اد بهتر است پاسخی مانند این بدهد که فرانک از حدودش خارج شده بود. او همیشه در مورد تو با من خیلی مثبت بوده است، ولی در نهایت او همیشه می‌دانست که من چقدر تو را دوست دارم.
اگر دیوید از اد پرسید که فرانک گفته است چه اتفاقی افتاده است، اد نباید دروغ بگوید. او باید بگوید: «حرف‌های فرانک زیاد منطقی به نظر نمی‌رسید و به همین دلیل هم من با تو تماس گرفتم.» احتمالا دیوید این حرف‌ها را باور نمی‌کند، ولی اد فرصت به دست می‌آورد که وفاداری خودش را اثبات کند. دیوید احتمالا حرف‌های حمایت‌کننده‌ای بزند، ولی این نباید اد را خشنود کند. او باید رهبری بهتر شود و باید روابطش را با سایر اعضای هیات مدیره هم بهبود بخشد. الان یک موقعیت کلیدی برای اد برای موفق شدن یا شکست خوردن است. رهبران با کارت‌هایی بازی می‌کنند که به آنها داده شده است. اد الان خوب بازی نمی‌کند. او می‌تواند بهتر از اینها عمل کند.
منبع: HBR

 



ارسال محتوا به دوستان نظرات خود را در رازنامه ثبت کنید                به اشتراک گذاری محتوا در فیسبوک به اشتراک گذاری محتوا در گوگل پلاس به اشتراک گذاری محتوا در لینکدین به اشتراک گذاری محتوا در توی تر

مشخصات ثبت اطلاعات

مدیریت رازنامه

مدیریت رازنامه

تاریخ ثبت:
1390/06/01
بروزرسانی:
1390/06/08
آخرین مشاهده:
1403/01/04

نظرات و پیشنهادات


دریافت آخرین اطلاعات رازنامه
با ثبت پست الکترونیکی خود و یا دوستان خود همیشه از آخرین اطلاعات سایت آگاه شوید.

دریافت آخرین اطلاعات رازنامه

پرسش ها و پاسخ ها

    با عرض سلام و خسته نباشید در صورتی شرکتی به عنوان اسپانسر با ما مشغول فعالیت باشد از نظر اداره مالیاتی پول های واریزی از طرف اسپانسر به چه صورت شناسایی میشود ؟ آیا معاف از مالیات است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    باسلام من کاردان دامپزشکم باشراکت مرغداری خریدیم مرغدار نمونه کشور شدم سرم کلاه گذاشتن مرغداری رو فروختن .میخوام کار شروع کنم نمیدونم چیکار باید بکنم.از مردم فراری شدم میترسم با هر کس کار کنم سرم کلاه

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام،وقت بخیر زمانی که لیست تعدیل حقوق تهیه می گردد و حقوق و عیدی از مالیات معاف می گردند در سیستم حسابداری چطور باید مالیات حقوق را کسر کرد متشکرم

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام وقت بخیر من دوتا حساب دارم به نام پیش دریافت عوارض و ارزش فزوده و پیش پرداخت عوارض و ارزش افزود موقع پرداخت ارزش افزوده و عوارض چطوری سند بزنم و این که چرا تفاوت ارزش افزوده خرید من و ارزش ا

    مانوئیل یوحنائی
    مانوئیل یوحنائی ( حسابداری مالی و مالیاتی -حسابداری صنعتی - حسابرسی - حسابرسی داخلی  )

    سلام ، وقت بخیر نحوه سند زدن پرداختی بیمه تامین اجتماعی به چه صورته ؟ بدون این که تو لیست حقوق و دستمزد بیام ه صورت جداگانه چطوری ثبت بزنم؟

    احمد نورمحمدی
    احمد نورمحمدی  ( راهبری سیستم های حسابداری - مالیاتی مشاور مالی مالیاتی شرکت های دانش بنیان )

    سلام به مشاور محترم من تازه دیپلم در رشته حسابداری گرفته ام نمی دانم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهم یا خیر ؟ با توجه به اینکه بیکاری در مقطع دانش آموختگان عال زیاد است چه کنم ؟ لطفا" رهنمایی بفرمائید

    عیسی ذوقی
    عیسی ذوقی ( مشاور بازرگانی، مالی ومالیاتی  )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت جنابعالی چنانچه پروانه بهره برداری کارگاه یا کارخانه ای که در شهرک صنعتی به نام فرد باشد ولی همین شخص مدیرعامل شرکتی باشد که در همان کارگاه مشغول تولید است و برای آن شرکت دفاتر قانونی تهی

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    سلام و وقت بخیر برای استارت آپ ها و کسب و کارهای الکترونیک آیا معافیت مالیاتی وجود دارد؟ در صورت تایید، نحوه استفاده از معافیت چگونه است؟

    علیرضا سربی Alirezasorbi
    علیرضا سربی Alirezasorbi  ( حسابداری ، حسابرسی ، قوانین پایانه ها و سامانه مودیان ، کار ، تامین اجتماعی ، مالیات ها ، تجارت و حسابداری بهای تمام شده )

    با سلام خدمت استاد محترم برای آموزش کارکنان در دوره آموزشی اکسل در حسابداری میخواستم ببینم چطوری باید با شما هماهنگی کنیم. با تشکر

    مهدی مقدسی
    مهدی مقدسی ( مشاوره مالی ،حسابداری و حسابرسی مالی و مالیاتی ،قانون مالیات های مستقیم. اکسل .قوانین بازار سرمایه، )